فیلم هایی که می بینیم

فیلم هایی که می بینیم

رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند. (فدریکو فلینی)
فیلم هایی که می بینیم

فیلم هایی که می بینیم

رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند. (فدریکو فلینی)

نصف مال من،نصف مال تو

عکس از سایت آفتابفیلم را در طی چهاردهمین جشنواره فیلم کودکان و نوجوانان همدان دیدم. همان وقت می‌خاستم این چند کلمه را در باره آن بنویسم. ولی تا اکران عمومی صبر کردم. سایه سرد زمان آتش خشمی را که از دیدن آن تمام وجودم را فرا گرفته بود خاموش کرده بود که امروز دوشنبه 22 مرداد ماه 86 با دیدن تیتر روزنامه اعتماد ملی  دوباره شعله ور شد.

"دولت در ماده 23 لایحه حمایت از خانواده که به مجلس ارائه کرد، پیشنهاد کرد که ازدواج مجدد نیازی به اجازه از زن اول ندارد. و فقط توانایی مالی و برقراری عدالت ملاک است."

بابا گلی به گوشه جمالتان.

***

نصف مال من، نصف مال تو به کارگردانی وحید نیکخواه آزاد و تهیه کنندگی علی سرتیپی با سناریویی از اصغر عبداللهی آشکارا در راستای تبلیغ دولت جمهوری اسلامی در تعدد زوجات ساخته شده است.

اولیای دبستانی متوجه می‌شوند که دو کودک کلاس اول بدون این‌که یک‌دیگر را بشناسند دارای پدر واحدی هستند. کاشف به عمل می‌آید که بعله آقای شریفی‌نیا بدون اطلاع زن اول زن دومی اختیار کرده. در طول داستان دو کودک به این نتیجه می‌رسند که مادرانشان را با هم دوست کرده و زندگی خوشی را پنج نفره در کنار هم شروع کنند.

 به نظر می‌رسد که فیلم اصلن به سفارش دولت ساخته شده. طی یازده روز اول نمایش هم فروشی معادل 125 میلیون تومان داشته است. رکورد فروش سه روز اول را هم شکسته. بیچاره ملت ِ بی تفریح. فیلم در قالبی طنز، با بازیهای طبق معمول خوب محمدرضا شریفی نیا، شقایق فراهانی و مریلا زارعی و هم چنین آلما اسکویی و ترلان پروانه. از این دو کودک بازیگر و توانا می‌گذریم که حرجی بر آنها نیست ولی از سه هنرپیشه دیگر نمی‌توان گذشت و آنها را به دلیل بازی در یک چنین فیلمی که آشکارا به شخصیت و مقام نیمی از جامعه ایرانی یعنی زنان توهین میکند بخشید. من نمی‌دانم کجا هستند آن‌هایی که گریبان خود را در دفاع از فمینیسم میدرند؟ کجا هستند وکلای مدافع زنان. وقتی که چراغ‌های سالن‌های نمایش روشن می‌شود چه در درون زنانی که سالن را ترک می کنند می‌گذرد؟ به پایان باسمه‌ای فیلم  دلخوش‌اند که دو همسر مرد با هم دست به یکی کرده و باعث شکستن دست و پای مرد می‌شوند؟ همین؟ پس ای زنان متعدد مردان ِ بعد از این ِ نظام جمهوری اسلامی متحد شوید و دست و پای شوهر چند زنه‌تان را بشکنید. اگر دلتان را خنک می‌کند. ولی بدانید پرده نقره ای سینما در باغ سبز است و خارج از دایره این پرده قصاص می‌شوید. چرا که اگر تا حالا دزدکی بوده حالا دیگر مجوز دولت را هم دارند می‌گیرند.

 امسال نصف مال من، نصف مال تو بود. منتظر فیلم دیگری باشید در سال آینده به نام یک‌سوم مال من، یک‌سوم مال تو، یک‌سوم مال او. کمی بعد تر، یک‌چهارم مال من، یک‌چهارم..........

با آرزوی سلامتی و تندرستی برای عضو زیر شکم این مردان سیری ناپذیر و به قول عزیزی، شهوت‌ناک. و با آرزوی کامیابی برای سینماگران متعهد!!

Little Miss Sunshine

«تو خانواده ما هیچکس اون یکیو قبول نداره. هیچ کس به حرف دیگری بها نمیده و حتی اگه از دستمون بر بیاد حال همدیگرو خیلی تمیز هم میگیریم. هرکی برای خودش یه استراتژی تعیین کرده که کمترین آسیب رو بینه : یکی با سکوت یکی با فحش دادن یکی با روشنفکر بازی و یکی با وظیفه شناسی ..... خلاصه خودمونو گول میزنیم. تنها چیزی که مارو بهم پیوند داده منافع مشترکه چون مهر و محبت رسماً تعطیله. اگه شما هم تو خونه تون وضع مشابهی دارین پس فکر کنم این فیلم راجع به زندگی شما ساخته شده.»

Little Miss Sunshine که کاندید جایزه اسکار امسال بود یکی از ملموس ترین و در عین حال عمیق ترین فیلم های خانوادگی بشمار میاد. خانواده ای بسیار متضاد برای خوشحال کردن دخترشون یه مسافرت داخلی انجام میدهند و توی این سفر مجبور میشن با عقاید همدیگه کنار بیایند. در نهایت در عین اختلاف نظر یاد میگیرن که حالا خیلی هم مهم نیست بقیه مثل اونا فکر کنن . همین که باهم هستیم خودش خوبه !

ویژگی های بصری و رنگ آمیزی تابستونی فیلم ، طنزپردازی با صداهای متنوع از بوق ماشین گرفته تا لحن صحبت کردن ، تحرک و هیجانهای شیطنت آمیز داستان و خیلی چیزای دیگه، این فیلم رو دیدنی کرده !

از نکات بسیار جالب داستان مقایسه ادبیات دو شخصیت بزرگ یعنی «فردریک نیچه» و «مارسل پروست» بعنوان دو طیف تفکر قدرت گرا و ضعیف گراست . در بحثی که بین پسر خونه و داییش شکل میگیره، تفکرات این دو شخصیت ( که در ایران بسیار شناخته شده و محبوب هستند) بررسی میشود که نتیجه بصورت هم ارزی قدرت و ضعف و پررنگ شدن نقش گزینشگر انسان به سبکی جدید میباشد.

خنده دارترین کاراکتر فیلم، ماشین این خانواده است که خودش هروقت دلش خواست بوق میزنه و انقدر لوسه که هر بار برای روشن شدنش کل خانواده باید باهم زور بزنن ! که البته در همین کار گروهی هم نکته زیبایی هست : برای سوار شدن بر چرخهای زندگی باید همه باهم تلاش کنیم، نه یک نفری !

سکانس آخر میکل آنجللو آنتونیونی

خیلی وقت بود که سکانس‌های به یاد ماندنی را ننوشته بودم. راستش می‌خاستم سکانس آخر آگراندیسمان را بنویسم. نوشتنم نمی آمد. سخت تر از آنی بود که بتوانم از پسش برآیم. آگراندیسمان مرا با آنتونیونی آشنا کرد. درست همان زمانی که مهرهفتم با برگمان. یادم است نمایش این فیلم برای اشخاص کمتر از 18 سال ممنوع بود. سختگیری در این مورد در تهران زیاد بود ولی در سفری تابستانی به رضائیه آن زمان و ارومیه فعلی و چی‌چست خیلی قبل‌ترها این فیلم را در سینما آلزایمربا پسرداییم رفتم و دیدم. او   18 سال  را داشت ولی من  تازه پشت لبم سبز شده بود. در سئانس‌ ساعت 10 صبح معمولن از زیر سبیل کنترلر بلیط می‌شد گذشت. و تا به امروز نام آنتونیونی با آگراندیسمان و سکانس آخرش درذهنم پیوند خورده.

سوگنامه نمی‌توانم بنویسم. همان طور که در بعد از بیست و سه در مورد برگمان. همین بس که بگویم:

"میکل آنجللو آنتونیونی سکانس آخرش را بازی کرد."

IMDB یعنی بانک اطلاعاتی اینترنتی سینمایی، سطری به زیر بیوگرافی تنها بازمانده غول‌های سینمای ایتالیا و جهان اضافه کرد. هر دو سطر را در زیر عکس ببینید.

سکانس آخر میکل آنجللو آنتونیونی

Michelangelo Antonioni

Date of Birth

 September 1912, Ferrara, Emilia-Romagna, Italy

Date of Death

July 2007, Rome, Italy

لینک مرتبط:

میکل آنجللو آنتونیونی و چهارمین جشنواره فیلم تهران

کینگ ویدور (King Vidor)

جشنواره جهانی فیلم تهران در ششمین دوره خود این افتخار را داشت که بزرگداشت یکی از مفاخر سینمای آمریکا را برگزار کند. نمایش سیزده اثر برجسته  از "کینگ ویدور- 1982-1894" را در سینماهای "پارامونت"  و "سینه موند" در طول سیزده روز شاهد بودیم. سیزده اثر انتخاب شده از بین شصت و چهار فیلمی که تا آن زمان و در واقع طول زندگی هنری اش ساخت. چرا که تا وقت مرگ فقط یک فیلم دیگر ساخت  و آنهم در سال 1980.کینگ ویدور King Vidor

جمعیت (1928) – اهل نمایش (1928) – هاله لویا (1929) – بیلی کید (1930) – نان روزانه ما (1934) – استلادالاس (1937) – گذرگاه شمال غربی (1940) – جدال در آفتاب (1937) – سرچشمه (1949) – روبی جنتری (1953) – مرد بی ستاره (1955) – جنگ و صلح (1959) – سلیمان و ملکه سبا (1959)

بولتن روزانه جشنواره بخش هایی از کتاب "سینمای کینگ ویدور" نوشته "جان باکستر" با ترجمه حسن زاهدی را منتشر می‌کرد.

بخشی از این کتاب تحت عنوان پیامی برای انسان ها به مانیفست کینگ ویدور شهرت یافت که در شماره ژانویه 1920مجله ورایتی  هم به چاپ رسید. این مانیفست دیدی کلی از آثار این کارگردان را ارائه می‌دهد.

1 – من به سینمایی اعتقاد دارم که حاوی پیامی انسانی باشد.

2 – من به سینمایی اعتقاد دارم که انسان را در رهایی از ترس و نکبت کمک کند.

3 – هیچ‌گاه آگاهانه فیلمی نخاهم ساخت که حاوی دروغ نسبت به حقانیت طبیعت انسانی باشد.

4 – هیچ‌گاه صحنه‌هایی را تصویر نخاهم کرد که وحشت ایجاد کند، شرارت را بستاید یا خشونت و ستمگری را موجه جلوه دهد.

5 – هیچ‌گاه پلیدی و ستمگری را تصویر نخاهم کرد مگر این‌که بخاهم نادرست بودن بنیان آن‌ها را به اثبات برسانم.

6 – تا زمانی که فیلم می‌سازم سعی خاهم کرد فیلم‌هایم بر اساس اصول راستی استوار باشد و نیز خاهم کوشید از منبع بی‌پایان خوبی برای داستان‌هایم استفاده کنم و آن را راه‌نما و الهام بخش خود قرار دهم.

 

نقل از بولتن روزانه ششمین جشنواره جهانی فیلم تهران – 24 آبان – 6 آذر 1356