ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
کارگردان: Antoine Foqua
هنرپیشگان: Mark Wahlberg.........
فیلم با سکانس معرفی پرسوناژ اصلی و مهارت کم نظیرش در تیراندازی شروع میشود.سکانسی هیجان انگیز که به خوبی پرداخت شده است ولی برای ادامه داستان عناصری را بدون هیچ نو اوری به خدمت میگیرد که از فرط استفاده نخ نما شده اند مانند سیاستمداران فاسد. توطئه سازمانهای امنیتی. وجود ادمهای خوب در سیستمهای فاسد وصد البته یک قهرمان سازش ناپذیر که یک تنه علیه نظام مقتدر و مجهز به مبارزه میپردازد.
بهانه ترور انچنان پیش پا افتاده و ابکی است که اینهمه ماجرا واقعا" به ان نمیارزد وقهرمان فیلم چنان حوادث را با موفقیت پشت سر میگذارد که دور از باور به نظر میاید . وقتی هم که تسلیم قانون میشود به لطف یکی از همان ادمهای خوب سیستم و در کمال ناباوری ازاد میشود تا این گفته مقام اف بی ای را که در مقابل مقامات شرور کاری کاری از دستش برنمیاید ولی میگوید: < الان دیگر دوره غرب وحشی نیست که یک نفر برود و اشرار را در خیابان قلع وقمع کند ولی کاش بعضی وقتها میبود > را به عنوان مجوز تلقی کند و کار را به اخر برساند و انتقام فریب خود وتبهکاری را از انها بگیرد.
فیلم مطلقا" فاقد شخصیت پردازی است و شخصیت های دو بعدی ان متعلق به دو اردوگاه خیر ویا شر هستند.
ضرب اهنگ فیلم تا به اخر حفظ میشود. فیلمبرداری خوبی دارد و موسیقی متن ان مثل همه فیلم های از این دست صرفا" در خدمت افزایش هیجان سکانس های حادثه ای است. جمعا" فیلمی حادثهای برای گیشه است که گویا نسبتا" هم موفق بوده است.
در خبرها آمده است که در جشنواره فیلم فجر امسال قرار است مروری بر آثار اینگمار برگمن فیلمساز فقید سوئدی برگزار شود. خدا رحم کند. برگمن درگذشت و با خیال راحت هرآنچه که با فیلمهایش بخواهند میکنند. تا زنده بود کسی جرات نداشت نامش را بر زبان آورد. من که به دیدن این آثار نمیروم ولی اگر کسانی از خوانندگان رفتند و دیدند که حق با من نیست، بگویند تا برای همیشه زیپ دهانم را برای حمله به مدیریت سینمایی کشور بکشم.
خبر بالا انگیزهای شد برای دیدن مجدد توت فرنگیهای وحشی، یکی از بهترین فیلمهای اینگمار برگمن. فیلمسازی که خودش هم اذعان داشت که مخاطبان معدودی دارد. فیلمهای وی هرگز سالنهای سینما را پر نکردند. بویژه آن دسته از فیلمهایش که مانند مهرهفتم و توت فرنگیهای وحشی از بار روان شناختی و فلسفی هم برخوردار بودند.
میگویند توت فرنگیهای وحشی معمولن در جاهایی دور از دسترس انسان میرویند و کاشفان این توت فرنگیها محل رویش را چون رازی حفظ میکنند و آدرس را فقط به آنهایی که خیلی دوست دارند میدهند.
توت فرنگیهای وحشی کند و کاوی است در وجود انسان و خاطراتش. خاطراتی که گاه به باورتبدیل میشود و هر انسانی خواه ناخواه روزی قبل از مرگ –اگر فرصت بیابد- به بازبینی و داوری آنها خواهد نشست. اگر نگوییم هستند گذشتههایی که انسان هر لحظه با خود دارد. داوری برای اینکه ببیند در واپسین دقایق عمر، زیر چه کولباری خمیده است.
فیلم با یک رویای بامدادی شروع میشود. رویایی که در آن پروفسور آیساک بورگ در خیابانی خلوت ساعتی را میبیند بدون عقربه و وقتی ساعت جیبی خود را بیرون میآورد آن را نیز بدون عقربه میبیند. در زیر ساعت دو چشم قرار دارد که یکی از آنها خونین است. چیزی شبیه دو چشم انسان وقتیکه بتوان آنها را از پشت لنزهای یک میکروسکپ دید. در نمایی دیگر مرد مردهای را در حالت ایستاده میبیند و ..... سپس کالسکهای نعش کش که چرخ کالسکه در حین حرکت به تیر چراغ برقی در نزدیکی پروفسور گیر میکند و میشکند و تابوتی که درون کالسکه است به زمین افتاده و میشکند. نعش پروفسور در حالیکه زنده است از درون کالسکه دست پروفسور را میگیرد و رویا پایان مییابد. رویایی که در واقع خلاصهای تصویری از کل فیلم است. آماده میشویم با یک فیلم متفاوتتر از سایر کارهای برگمان روبرو شویم. و نیز تمثیلی بر اینکه کار پروفسور گرچه مرگش نزدیک است تمام نشده و به قول دوستی پازل زندگیش را هنوز تکمیل نکرده و مانده که، دل بکند.
ادامه فیلم سفر پروفسور است برای دریافت نشان یک عمر فعالیت هنری. در این سفرعروسش که برادرزادهاش هم هست وی را همراهی میکند. به علاوه همراهانی که به آنها میپیوندند. سفری که در ادامه با رویاها و خاطرات پروفسور به سفری در زمان ولی به گذشته تبدیل میشود. سفری که گاه از عشق ناکامش سخن به میان میآید و گاه از گناهی که مرتکب شده و به داوری خود مینشیند.