متنی را که ملاحظه می کنید نوشته ابراهیم نبوی است.
متنی که می تواند نقد فیلم هامون باشد.
متنی که در واقع به گونه ای در رثای خسرو شکیبایی است. هنرمندی که سینمای اندیشمند فارسی اینروزها در اندوه فقدان اوست.
هنرمندی که هیچ وقت تیپ نگرفت. در هر نقشی خوش درخشید و ماندگار شد.
اینروزها همه از خسرو شکیبایی می نویسند. این که او آل پاچینوی سرزمین ما بود. بی این که این گفته را نفی کنم، او را همان خسرو شکیبایی می نامم. خیلی وقت بود که می خواستم نقدی برهامون در این جا بگذارم ولی متن من به گرد متن آقای نبوی هم نمی رسید.
می خواستم آن را در پست قبلی بگذارم ولی دیدم که حیف است در یک پست جداگانه نیاید.
***
حمید هامون مرد
حمید هامون مرد. بی شک غمگینم که خسرو شکیبایی به عنوان یکی از بهترین بازیگران سینمای طلایی ایران در دهه شصت مرده است، اما بیش از هر چیز غمگین مرگ حمید هامون هستم. برای نسل ما، هامون فقط خسرو شکیبایی نبود. برای ما هامون نوعی زندگی بود، نوعی راه، نوعی شیوه فکر کردن و زندگی کردن. او همان چیزهایی را می خواند که ما می خواندیم، همان سلیقه ای را داشت که ما داشتیم، همان عشق ها و نفرت هایی را به دل داشت که ما داشتیم. ما دوستش داشتیم، چون آینه ما بود. می خواستیم از طریق او آن " خود" گم کرده مان را پیدا کنیم. مرگ حمید هامون برای من مرگ شخصیت بارز روشنفکر آویزان و سرگردان و آشفته و جستجوگر و پرشور و عاشق و زنده یک دوران است. دورانی که ما در آن زیستیم و ذهن و زبان مان پر از خاطره آن دوران است. ما بچه های دهه شصت هستیم، کسانی که بیست تا سی سالگی شان در این دوران گذشت.
تام ویتس در نمایی از شورت کاتز
وقتی رابرت التمن با یک دوجین هنرپیشهای که نام هرکدامشان برای کشاندن خیل عظیمی بیننده به سینما کافیست و میتوانند کم و کاستیهای یک فیلم را بپوشانند فیلمی میسازد، نتیجه جز شورت کاتز Shortcuts محصول سال ۱۹۹۳ هالیوود نخواهد بود.
کسانی چون اندی مک داول، جولین مور، تیم رابینز، جک لمون، تام ویتس و ....
فیلم از سناریوی پیچیده و هزارتویی برخوردار است که توسط خود آلتمن نوشته شده است.
نام فیلم را چگونه ترجمه کنم؟ جز اینکه به همین شکل بیانش کنم. با کلیک روی شورت کاتهای صفحه مونیتور یا فیلمی به نمایش در میآید، یا یک برنامه اجرا میشود، یا یک آنتی ویروس را فعال میشود، یا.... پاک کردن یک شورت کات از صفحه مونیتور ممکن است که گاه لطمه به سیستم عامل کامپیوتر بخورد، یا ارتباط آن با برنامه یا ..... را از بین ببرد. یا اصلن هیچ لطمهای به هیچ چیز نزند. و این است مفهموم کلی فیلم آقای آلتمن.
داستان فیلم در لوس آنجلس میگذرد. در خانوادههای مختلف و روابط و وقایعی و اسراری که به نوعی در هم گره میخورند و موازی یکدیگر جلو میروند. روابط و وقایعی و اسراری که گاه هرگز مجال بروز نمییابند. قاتلینی که حتا خود نمیدانند که مرتکب قتل شدهاند چه برسد به اینکه دستگیر و مجازات شوند.
شخصیتهای فیلم هریک به نوعی با هم ارتباط دارند و این زنجیره انسانی همین که چند حلقه به جلو میرود بی ارتباط با حلقههای دیگر به نظر میرسند و این همان نظری است که در اول متن بیان کردم. جایی که پاک کردن یکی از این حلقهها یا بهتر بگویم شورت کاتها ممکن است در کلیت قضیه خللی ایجاد نکند. در پایان فیلم هم میبینیم که به جمله محتوم و مشهور & The life goes on رسیدهایم.
درگیریها، قتلها و روابط آدمهای فیلم در پایان آن، با وقوع زلزلهای لاپوشانی میشود. شاید زلزله مستمسک رسیدن به نوعی تفاهم در روابط آدمهاست وقتی طبیعت قهرآمیز قدرت خود را به رخ آدمها میکشد. آدمهایی که اگر رابطه سردی بر زندگیشان حاکم است، باز کردن ریشه و علل این رابطه سرد، باعث کنار آمدن بهترشان با هم خواهد شد. اشاره میکنم به سکانسی که جولین مور در اثر بدبینی همسرش مجبور میشود که رابطهای ممنوعه بین خود و دیگری را بیان کرده و وی را خلع سلاح کند. یا وقتی جک لمون به پسرش که یک عمر از دیدن پدرش بعد از مرگ مادرش خودداری کرده، توضیح میدهد که مادرش هرگز به توضیحات وی در مورد یک رابطه بسیار اتفاقی توجه نکرد و به شرح بدبینی مادر میپردازد.
من همیشه وقتی فیلم مطرحی را میبینم ، به این فکر میکنم که چه کس دیگری غیر از کارگردان و هنرپیشههای آن میتوانستند این فیلم را بسازند. حالا گیرم مانند همین یا بهتر از این. در مورد این فیلم میتوانم بگویم که سناریو آنچنان محکم و بی عیب و نقص است که با این هنرپیشهها هرکسی میتوانست سر و ته فیلم را به هم بیاورد. ولی کارگردان شورت کاتز بسیار بیش از سر و ته هم آوردن کار کرده است. به تصویر کشیدن دنیایی که در این فیلم میبینیم فقط کاررابرت آلتمن بود. یکی از آخرین غولهای سینما که در سال ۲۰۰۶ و در هشتاد سالگی، خاموش شد.
موسیقی فیلم در پایان بسیاری از سکانسها به عهده آوازی به سبک بلوز از "آنی راس" است. با ارکستری کوینتت. بسیار دلنشین و شنیدنی.
این فیلم را حداقل باید دوبار دید.
یکی از مهمانان سرشناس چهارمین جشنواره فیلم تهران الین برستین بازیگر فیلمهای "جن گیر" و "آلیس دیگر اینجا زندگی نمیکند" و برنده جایزه اسکار بهترین هنرپیشه نقش اول زن برای همین فیلم بود. گزیدهای از مصاحبه وی با منوچهر انور که در بولتن شماره ۷ جشنواره چهارم به تاریخ ۱۲آذرماه ۱۳۵۴آمده را در ادامه میبینید.
شما که در فیلم "جنگیر" بازی داشتهاید آیا خودتان هم به مسائل متافیزیکی و جادویی اعتقاد دارید؟
ادامه مطلب ...