فیلم هایی که می بینیم

فیلم هایی که می بینیم

رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند. (فدریکو فلینی)
فیلم هایی که می بینیم

فیلم هایی که می بینیم

رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند. (فدریکو فلینی)

سامورایی

آلن دلون در ساموایی - ژان پیرملویل 

تنهایی عمیق یک سامورایی را هیچ کس ندارد، شاید ببر جنگل.

از کتاب "سامورایی" نوشته بوشیدو.

جف کاستلو، آلن دلون، قاتلی حرفه‌ای و بسیار خونسرد ضمن خروج از محل قتل، توسط چند شاهد شناسایی شده و دستگیر می‌شود. جف به دلیل نبودن مدارک کافی به ویژه شهادت شاهد اصلی یعنی کتی روزر، پیانیست، آزاد می‌شود ولی تحت نظر پلیس است. در نهایت وقتی برای کشتن پیانیست استخدام می‌شود، با اسلحه خالی به سراغ او می‌رود و وانمود می‌کند که می‌خواهد او را بکشد و توسط پلیس به قتل می‌رسد.

در سکانس آغازین سامورایی حرکتی بدیع از دوربین غول نیمه دوم قرن گذشته سینمای فرانسه یعنی ژان پیر ملویل می‌بینیم. این سکانس چنین است که در پس زمینه تیتراژ فیلم، اتاقی دیده می‌شود که پرنده ای در قفس درون این اتاق است که در تمامی طول تیتراژ صدایش شنیده می‌شود. جف کاستلو که بر تختی دراز کشیده است. پس از پایان تیتراژ دوربین یکی دوبار به سمت جلو حرکت  می‌کند ولی بلافاصله به عقب بر می‌گردد. و در یک کات جف کاستلو را در نمای نزدیک‌تری می‌بینیم و از زاویه‌ای دیگر. چنین حرکت دوربینی این گونه تفسیر شد که گویا ملویل هم از نزدیک شدن و بهم زدن تنهایی عمیق این سامورایی وحشت دارد و در نمای بعد هرگز نمی‌فهمیم ملویل چگونه به او نزدیک شد. مگر این‌که بدانیم به او این اجازه داده شد. چرا که او  دوست جنایتکاران بود و در تمام فیلم‌هایش با آن‌ها همدردی می‌کرد. ملویل آن‌ها را قربانیان اجتماع می‌دانست.

در باره سامورایی نوشتن هم جرات می‌خواهد درست مانند سکانس اول فیلم. نمی‌توان به آن نزدیک شد. نزدیک این زیباترین فیلم در ژانر خودش. و به نظر خود من دومین اثر برجسته سینمای جهان بعد از "جاده" فدریکو فلینی. چرا که نمی‌دانم:

در باره ژان پیرملویل بنویسم؟ کارگردانی که در پنجاه وشش سالگی با تمام نبوغ و دید سینمایی بدیعش برفت؟

در باره بازی آلن دلون بنویسم؟ که بهترین نقش سینایی دوران عمرش است؟

در باره موسیقی متن فیلم بنویسم؟ کار بی نظیر فرانسیس روبای، که از حدود چهل سال پیش که در تهران شاهد اکران فیلم‌ها همزمان با کشور سازنده‌اش بودیم و این فیلم را دیدم، تا به امروز در ذهنم زمزمه می‌شود؟

از نورپردازی فیلم بنویسم؟ که بازی با آن و سایه روشن روی صورت جف کاستلو در هر سکانس، نه، در هر پلان، وضعیت درونی او را نشان میدهد؟ 

filmreference.com ژان پیر ملویل و آلن دلون

از هارکیری سکانس آخر سامورایی بنویسم؟ یک خودکشی بی کم و کاست. با شکوه، افسانه‌ای و به یاد ماندنی فیلم؟ این سکانس را یکی بنویسد.

از سکانس نفس گیر تعقیب و گریز جف با تیم تعقیب کننده‌اش در مترو فرانسه که پلانی است کاملن بی عیب و نقص؟

از نقدهای بیشمار سینمایی در مورد این فیلم در روزنامه‌ها و مجلات از جمله کایه دو سینما و این‌که این فیلم به عنوان یک شاهکار سینمایی در آکادمی‌های سینمایی فرانسه تدریس می‌شود؟

به هر شکلی که می‌توانید این فیلم را ببینید. در نمایش‌هایی که این طرف و آن طرف در این‌جا نشان می‌دهند هر بار چند دقیقه ای از آن را ساطوری می‌کنند. یعنی تمامی پلانهای مربوط به پیانیست، شاهد قتل، و نامزد جف یعنی ناتالی دلون،  یکی از پرسوناژهای کلیدی بعد از پیانیست، حذف شده!!

 سامورایی که در این گونه جاها می‌بینید ساخته ژان پیر ملویل نیست.  

تنها حسن نسخه فارسی این فیلم صدای دلنشین و ماندگار آقای خسرو خسروشاهی است. دوبلور آلن دلون. صدایی که در آن دوران طلایی سینما در تهران هر از گاهی به یمن وجود آلن دلون در فیلمی شنیده میشد. 

پست امروزم که نوستالژی شد.

همیشه پای یک زن در میان است

همیشه پای یک زن در میان است

کارگردان : کمال تبریزی

هنرپیشگان : مهران مدیری – حبیب رضائی – گلشیفته فراهانی – رضا کیانیان

 

کمال تبریزی را می توان یکی از کارگردانان موفق سینمای ایران خصوصا" در زمینه طنز به حساب آورد.

کارگردانی که کارش را بلد است و در زمینه هائی قدم بر میدارد که بسیاری را راه نمی دهند اما در همین زمینه ها هم حد و حدود را نگه می دارد. دو فیلم موفق تبریزی در این حیطه "لیلی با من است " و "مارمولک " به شمار می آیند که ساخت هر دو به مثابه راه رفتن روی لبه تیغ بوده است. یک طرف ایجاد حساسیت و جلوگیری از اکران و طرف دیگر تولید یک کلیشه بی معنی تبلیغاتی.

اما کمال تبریزی فیلم دیگری نیز ساخته است که خوب دیده نشد. این فیلم " گاهی به اسمان نگاه کن "است  که در تیتراژ آن آمده  " با نگاهی به رمان مرشد و مارگریتا ". البته بین رمان و فیلم ارتباط چندانی وجود ندارد جز اینکه در هردو وقایع فراواقعی در زمینه‌ای واقعی می گذرند ولی هر چه رمان معروف و بسیار جذاب و خواندنی بولگاکف از آن برخوردار است یعنی استحکام و یکپارچگی تا حد باوراندن وقایع شگفت انگیز به خواننده، اما فیلم کمال تبریزی ازاین خصلت بهره ای ندارد و در نتیجه با وجود سکانس‌های درخشان وبازیهای خوب کیانیان و آقالو لیکن به علت از هم گسیختگی و نداشتن چفت و بست های لازم جایگاهی آنچنان را نتوانست کسب کند .

حالا کمال تبریزی آن تجربه را به کار گرفته و در زمینه‌ای اجتماعی با وقایعی به شدت اغراق شده از نوع فیلم های naked gun ,hot shot به هجو انواع رفتارها و کردارهای کلیشه‌ای می پردازد و به افشای دوز و کلک ها و ریشخند شعارها می نشیند. حاصل کار یک فیلم سرگرم کننده است که بسیار روان به پیش می رود و تا به آخر جذابیت خود را حفظ می کند و تماشاگرانش را راضی از سالن روانه می کند .

فیلم " همیشه پای ........" فیلم کلیشه‌ها است . همه عناصر آن کلیشه‌های تکراری هستند. از دعوای زن و شوهر گرفته تا مزاحمت برای یک بیوه جوان و شعارهای ضد زن یک وکیل قالتاق. از وقایع خانه خراب کنی که به سبک فیلم های جاسوسی و گانگستری از طرف یک زن به نام پری طلعت پور بر سر قهرمان فیلم می‌آید تا پیشخدمت آذری زبان و منشی ابله. لیکن هنر تبریزی در آن است که نه استفاده بی‌جا و بیش از حد می کند و نه اجازه می دهد از چارچوب ساختار طنز آمیزش خارج شوند و وصله ناجور به شمار آیند . مدیر مکتبی و ریاکار را همانقدر می نوازد که کلفت شیک پوش اخاذ را و در اخر هم به این نتیجه می رسد که همیشه پای یک زن در میان است و همیشه هم پیروز میدان همان زن است.

از رمان تا فیلم

تا بحال فیلم های زیادی بر اساس رمان یا حتی داستان های کوتاه ساخته شده که اغلب اونها – نسبت به کتاب – جذابیت کمتری داشتن و از ساختار ضعیفی برخوردار بودن.

مطابق یک قانون سینمایی: "هیچوقت یک کتاب رو از روی فیلمش قضاوت نکن!"

اینکه چرا چنین اتفاقی میفته و چرا به تصویر کشیدن یک رمان تا این حد کار دشواریه جای بحث زیادی رو می طلبه که می تونیم با هم درباره اش صحبت کنیم. اما به نظر من بعضی فیلم ها موفق شدن درست مثل کتاب باشن یا حتی – در موارد بسیار اندکی – بهتر از خود کتاب. از جمله:

بر باد رفته
کازابلانکا
۲۰۰۱: یک اودیسۀ فضایی
عصر معصومیت
سری فیلم های ارباب حلقه ها

و آخرین نمونه: عشق سالهای وبا

ه نظر من اگرچه کتاب "عشق سالهای وبا" (مارکز) از جزئیات بسیار بیشتری برخوردره و حس کاراکترهای داستان رو بهتر به خواننده منتقل می کنه، اما فیلم هم با جاذبه های تصویری بسیار زیادی که در خودش ایجاد کرده تونسته – نه بهتر از کتاب – اما نزدیک به خود کتاب موفق باشه.