فیلم هایی که می بینیم

فیلم هایی که می بینیم

رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند. (فدریکو فلینی)
فیلم هایی که می بینیم

فیلم هایی که می بینیم

رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند. (فدریکو فلینی)

اسکار ۲۰۰۹

 Oscar 2009

اسکار ۲۰۰۹  

یک هفته تا جذاب ترین -نه الزامن هنری ترین- مراسم سینمایی جهان باقی مانده است. 

من بیش از پنج فیلم را ندیده ام. 

 

1 - The Dark Knight --------------------------------------Heath Leger

2 - The Curious Case of Bejamin Button ---------Make up

3 - Changling ------------------------------------------------Best Actress Angellia Jouli

4 - Wall E ----------------------------------------------------Sound Editing,

5 - The duchess -------------------------------------------Custom design 

6 - Slumdog Millionaire----------------------------------Cinematography  

7 - Slumdog Millionaire----------------------------------Directing  

8 - Slumdog Millionaire----------------------------------Film Editing 

9 - Slumdog Millionaire----------------------------------Original Song  

10- Slumdog Millionaire----------------------------------Best Picture 

11 -Wall-E ---------------------------------------------------Screenplay Original  

12 - The Curious Case of Bejamin Button -------Screenplay Adapted  

13 - Presto --------------------------------------------------Short Film Animated  

14 - The Curious Case of Bejamin Button -------Art Direction 

15 - Vicky Cristina Barcellona -----------------------Penelope Cruz 

16 - Wall - E-------------------------------------------------Soun Mixing 

17 - The Dark Knight ----------------------------------- Visual Effect 

18 The Curious Case of Bejamin Button -------- Brad Pitt 

19 - Wall E -------------------------------------------------Animated Feature 

20 - Costume Design -----------------------------------Duchess

یک چیز دیگر را هم بگویم. از این که فیلم Vicky Cristina Barcelona به قول عاشقان سینما مورد بی مهری هیات ژوری واقع شده بسیار مغموم هستم. چرا که وودی آلن راخیلی دوست دارم. این فیلم فقط  کاندید  بهترین هنر پیشه نقش دوم زن است یعنی پنه لوپه کروز. با این که  فیلم را ندیده ام اما ندیده اسکار را دودستی تقدیم او می کنم.  

*** 

شما هم نظر خودتان را بدهید. 

می توانید از این لیستی که در این جاست و در فرمت پی دی اف است پرینت بگیرید و بگذرید جلوی رویتان و شب دوشنبه آینده تا صبح بنشینید و چرت نزنید و دانش سینمایی خودتان را محک بزنید.  

*** 

شهرزاد نوشت: 

میلیونر زاغه نشین: بهترین فیلم، کارگردانی، فیلمنامه اقتباسی و موسیقی  

حسام و ترانه 

و این هم پیشگویی حسام و ترانه 

و همین لینک در یادداشت های شب مهتابی

در نتیجه پیش بینی ام را هم در همین موارد می کنم. هرچند اگر تا یک هفته آینده فیلم های دیگر هم ببینم حق تغییر لیست را برای خودم قائل هستم. در ضمن این پیش گویی را عینن به حسام در وبلاگ پلانهای روزانه اش منتقل می کنم. ولی چند روز بعد چون انجا دیگر خودم صاحب اختیار تغییرات نیستم. 

La vie en rose

 

 

نام فیلم: La vie en rose 

کارگردان: Olivier Dahan 

محصول سال ۲۰۰۷ 

زندگی به رنگ صورتی، نگاهی است به زندگی کوتاه و غم‌انگیز ادیت پیاف (Edith Piaf) خواننده‌ی مشهور فرانسوی که عنوان فیلم هم برگرفته از نام یکی از ترانه های اوست. داستان فیلم بین سال‌های ۱۹۱۸ تا ۱۹۶۳ اتفاق می‌افتد. فیلم با صحنه‌ای از اواخر دوران خوانندگی ادیت شروع می‌شود جایی که‌ او در یکی از کنسرت‌هایش روی سن از هوش می‌رود و در همین لحظه به پاریس سال ۱۹۱۸ یعنی دوران کودکی اندوه‌بار ادیت می‌رویم، در واقع نقطه‌ی شروع داستان از اینجاست. مادر ادیت یک خواننده‌ی خیابانی و پدرش شعبده‌باز دوره‌گردی است که او را در کودکی به مادربزرگش می‌سپارد. مادربزرگ اداره‌ی روسپی‌خانه‌ای را به عهده دارد؛ ادیت در چنین محیطی و تحت حمایت یکی از این زنان رشد می‌کند. در سن سه سالگی بینایی‌اش را از دست می‌دهد و پس از سفر به معبد ترزای قدیس در سن هفت سالگی به شکل معجزه‌آسایی بینایی‌اش باز می گردد و همین باعث می‌شود که تا آخر عمر علاقه و اعتقاد خاصی به ترزا پیدا کند. او همانند مادرش آوازخوانی را از خیابان‌های پاریس شروع می‌کند تا این که استعداد خوانندگی‌اش توسط صاحب یک کلوپ شبانه (فردی به نام لپله) کشف می‌شود، او ادیت را به خاطر کم‌رویی و قد کوتاهش پیاف (گنجشک) می‌نامد. ضبط اولین ترانه‌اش در همین سال نقطه‌ی شروع روند صعودی شهرت پیاف است.

از این پس اولیویه داهان با رفت و برگشت‌های متعدد و انتخاب بخش‌های مختلفی از زندگی‌ او، برش‌ها و نماهایی از زندگی پیاف را به مخاطب نشان می‌دهد: ترانه‌ها، چگونگی مشهور شدنش، مرگ مارسل - عشق بزرگ ادیت - و در پی آن اعتیاد به مواد مخدر و روند فروپاشی ذهنی و جسمی‌اش که در نهایت به پیری زود‌رس و مرگ او ختم می‌شود، قطعات پراکنده‌‌ی پازلی است که مخاطب در طول فیلم آن‌ها را کنار هم می‌چیند تا هر چه بیشتر با زندگی این خواننده‌ی فرانسوی آشنا شود، البته این نگاه گزینشی بسیاری از وقایع مهم زندگی پیاف مثل ماجرای دستگیری او در جریان قتل لپله صاحب کلوپ شبانه، کمک های میهن پرستانه اش به جبهه ی مقاومت فرانسه در جریان جنگ جهانی دوم، ازدواج مبهم او و ... را ناگفته باقی گذاشته است که به درک همه جانبه و منطقی شخصیت پیاف از سوی مخاطب لطمه می زند.

موسیقی فیلم بسیار زیبا و تأثیرگذار است، همیشه در این نوع فیلم‌ها زیباترین و تأثیرگذارترین ترانه‌های یک خواننده، فضای آهنگین فیلم را پر می‌کند ولی در این فیلم موسیقی توانسته است به خوبی فواصل و برش‌های زمانی فیلم را به هم پیوند بزند. بازی درخشان ماریون کوتیار در نقش ادیت پیاف که جوایز سینمایی بسیاری از جمله اسکار سال گذشته را هم از آن او کرد، از نقاط قوت این فیلم است. شباهت چهره, حرکات فوق العاده ی دست و اندام، لب زدن های عالی و ... مخاطب را در تجسم و شناخت هر چه بیشتر شخصیت پیاف کمک می کند. کوتیار به خوبی از عهده‌ی بیان بخش‌های مختلف زندگی پیاف، از زمانی که ادیت خجالتی و کوچک در کلوپ شبانه آواز می‌خواند تا مرحله‌‌ای که در مرز فروپاشی ذهنی و جسمی قرار گرفته و دچار پراکنده‌گویی و هذیان‌گویی می‌شود، برآمده است.  

این فیلم در سه رشته نامزد دریافت اسکار بود که علاوه بر بهترین هنرپیشه ی نقش اول زن،اسکار بهترین گریم را هم از آن خود کرد.

تولد دوم مان مبارک

تولد دومین سال فیلم هایی که می بینیم 

کیک تولد فیلمامون ساخته قنادی ترانه 

سال‌روزهای تولد به نظرمان کنتوری برای رسیدن به آخر کار است. قبلن این کنتور را برای خودمان و نزدیکان و کسانی که می‌شناختیم می‌انداختیم ولی مدتی است که این قضیه گریبان وبلاگ‌های‌مان را هم گرفته است. بیچاره این ها که مجبورند با ما راه بیاید. تازه می دانند که تا جایی می روند که ما می رویم. مگر در مورد وبلاگ های گروهی مثل این یکی. شانسی که دارند این است که ممکن است بعداز ما هم به حیاتشان ادامه بدهند.

نمک نشناسی از این بیشتر؟

با لنگان خرک خویش جلو می‌رویم. گیرم به مقصد نرسیم. اصلن رسیدن به مقصد را هم دوست نداریم. که چه؟ خسته و کوفته بگیریم بخوابیم؟ خواب خستگی را اصلن دوست نداریم. که بعدش بیدار شویم و ببینیم ای دل غاقل مقصد که این جا نبوده. آن وقت است که بیرون آمدن از زیر لحاف و راه افتادن به سوی مقصد بعدی دیگر همت می خواهد و ما همه آن را در خواب شب قبلمان جا گذاشته‌ایم.

لنگان خرکمان را عشق است.

***

دوازدهم بهمن ماه هزار و سیصد و هشتاد و هفت خورشیدی، دومین سال گرد تولد -به قول ابوغریب بخارایی- لوح نورانی "فیلم هایی که می‌بینیم" مبارک.

مجسمه

 سکانسی به یادماندنی از فیلمی را می نویسم که نام فیلم را به یاد نمی آورم. 

***

در این فیلم دو نفر باستان شناس جوان مجمسه ای تاریخی و بی تا را کشف کردند و پس از قتل یکی از آن ها به دست دیگری، آن که مانده بود مجسمه در مقداری پارچه و پتو پوشاند و آن  را پشت وانتی گذاشت و علی رغم هوای بسیار طوفانی و بارانی از محل کشف به طرف جایی برای مخفی کردن آن رفت که ناگهان با ایست بازرسی مواجه شد. مامور پرسید:  

 بارت چیست؟ 

 - وسایل کار و ... اینا. مامور به عقب وانت رفت و پس از چند ثانیه بازگشت. 

- چیزی که پشت وانت نیست. 

 راننده پیاده شد و وقتی چادر وانت را کنار زد دید مقداری نمک کف وانت را پوشانده. و این یعنی اینکه جنس این مجمسه بی همتا از نمک بود و در اثر باران تبدیل به آب نمک شد.

 اندوهی پس از دیدن این فیلم که از یک داستان واقعی ساخته شده بود، هنوز که هنوز است و پس از حدود سی و اندی سال بر دل من که فقط بیننده بودم، سنگینی می کند.