فیلم هایی که می بینیم

فیلم هایی که می بینیم

رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند. (فدریکو فلینی)
فیلم هایی که می بینیم

فیلم هایی که می بینیم

رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند. (فدریکو فلینی)

گلدن گلاب 2011


کاندیداهای گلدن گلاب 2011 معرفی شدند.

inception همان طور که انتظار می رفت در رشته های اصلی به جز هنرپیشه کاندید شده. مانند بهترین فیلم درام، بهترین فیلم نامه و کارگردانی و در کنارش فیلمی همچون شبکه اجتماعی که راجع به پایه گذار فیس بوکه و جایزه منتقدان سینمایی رو از آن خود کرد، قرار داره. البته حق و اولویت فیلمنامه با این فیلمه: inception

جانی دپ هم به شکل حیرت آوری کاندید دو گلدن گلاب در یک رشته خاص شده!

در میان هنرپیشه های دیگر هم که کاندید شدند، می تونم به آن هاتاوی و جیمز فرانکو، مجری جوان و امسال اسکار اشاره کنم!

با این که از آکادمی ها انتظار میره بیشتر جوایز رو به شبکه اجتماعی بدن ولی امیدواریم در حق یکی از بهترین فیلم های سال، یعنی Inception نامردی نشه.

همین طور دیده نشدن فیلم جزیره شاتر اثر مارتین اسکورسیزی در کاندیدها یک تراژدی تلخ به حساب میاد. مخصوصا با بازی به یاد ماندی دی کاپریو و کارگردانی حیرت انگیز اسکورسیزی.

از گلدن گلاب نا امید شدم.

لینک کاندیداها رو  اینجا ببینید.

خداحافظ لسی


Leslie Nielsen

1926-2010

کمدینی دوست داشتنی و بی تا در سینمای امروز جهان، از دنیای بازیگری کناره گیری کرد و دیگر در هیچ فیلمی نقشی نخواهد داشت.

سریال قلب یخی (محمدحسین لطیفی)

هفتۀ پیش رفتیم شمال و طبق سنت قدیمی هر شب یه فیلم ایرانی تماشا کردیم. "دموکراسی تو روز روشن" رو دیدیم که چون قبلا محسن درباره اش نوشته و تقریباً نظر منم همونه درباره اش نمی نویسم. 

 

سریال قلب یخی، که اولین سریال مخصوص شبکۀ نمایش خانگیه، بنا بر ادعای سازندگانش "برای ذهن چاووشگر تماشاگر ساخته شده" و تابحال ۱۰ قسمت اولش توزیع شده. 

 

وقتی CD رو Play کردم و تصویر شروع شد، فکر کردم دارم تبلیغات قبل از فیلم رو تماشا می کنم. می خواستم بزنم جلو که متوجه شدم این فیلمه که داره play می شه نه تبلیغ! ساختار سکانس اول به شکلیه که فکر می کنین دارین یکی از این تبلیغات مربوط به مثلاً امداد خودرو سایپا رو تماشا می کنین! توپی که روی زمین جلو می ره، یکی شوتش می کنه، پسربچه ای که دنبالش می دوه، توپ که وارد جنگل می شه... تا نهایتاً می رسه به یه جنازه! ساختار این سکانس انقدر ضعیف، ابتدایی و کلیشه ای هست که انگار داد می زنه: بقیه شو تماشا نکن! 

 

جدای از بازی های بسیار بسیار بد و مصنوعی، طراحی لباس خنده دار (خصوصاً برای سکانس شو لباس)، دیالوگ های بی معنی و تدوین اعصاب خوردکن، بزرگترین ایراد اپیزود اول مربوط می شه به فیلمنامه اش. 

 

در اپیزود اول چند داستان بطور موازی پیش می ره که هر کدومش یه معما در دلش هست: جنازه ای که در جنگل پیدا می شه، دختر مدلی که ربوده می شه، زنی که رگشو می زنه، پسری که جاقوکشی کرده، مردی که به طرز مشکوکی با تلفن حرف می زنه... 

 

اینهمه معما برای یک قسمت خیلی زیاده و اصلا کار رو خراب می کنه. اگه به سریال های اینچنینی مثل Lost نگاه کنیم، می بینیم که در اپیزود اول فقط یک معما مطرح می شه: اینکه صدای عجیبی که در دقایق پایانی اپیزود از جنگل شنیده می شه چیه؟ همین. 

 

به گفتۀ کسانی که سریال رو دنبال می کنن، از قسمت هفتم به بعد خیلی جذاب و هیجان انگیز می شه. 

 

و این دقیقاً تفاوت سریال های ماست با سریال های هالیوودی. در سریال های ایرانی همیشه بدترین قسمت، قسمت های ابتدایی سریال هستن در صورتیکه سریال های خارجی رو طوری طراحی می کنن که به جذابترین شکل ممکن شروع بشه. کافیه اپیزود اول سریال فلاش فوروارد رو ببینین تا دلتون بخواد بقیه اش رو هم تماشا کنین.