فیلم هایی که می بینیم

فیلم هایی که می بینیم

رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند. (فدریکو فلینی)
فیلم هایی که می بینیم

فیلم هایی که می بینیم

رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند. (فدریکو فلینی)

نیمه شب در پاریس


نمی دانم چگونه می شود از فیلمی حرف نزد؟ ننوشت. فقط به دیگران گفت که این را ببینید. نگوییم کارگردانی این فیلم؟ شااااااااااااااااهکار. فیلم نامه؟ اووووووووووووه. بازیا؟ محححححشر. فیلم برداری؟ آینه.

گفتم آینه. شاید آینه درست نباشد. هیچ نامی نمی توانم بر آن بگذارم. تا به حال فیلمی به این شکل ندیده بود. تمیز. تمیز. نمییییییییییییییییز.

چرایش را نمی دانم. پاریس خیلی تمیز بود. هیچ چیز کثیف نبود. چیزی که از پاریس می شنویم و یا بعضی ها دیده ایم اصلن بر این تمیزی مهر تایید نمی زند. این دید آلن بود؟ حتا اگر بله، خیلی بیشتر از آن چه که در فیلم سازی سختگیری کرده، سر نظافت چی ها داد زده. و نیز رنگ فیلم نیز حکایت از تمیزی می کرد. فیلمی با این رنگ تا کنون ندیده بودم.

می خواهم بگویم که این فیلم بهترین فیلم تاریخ فیلم سازی نابغه ی دوران معاصر سینما، ینی وودی آلن است. ولی آنی هال یک چیزی دارد که در این جا نیست. نه این که بگویم آنی هال بهترین است، می خواهم بگویم وودی آلن را از  آنی هال در بیاوریم و در نیمه شب در پاریس بگنجانیم. ولی نمی توانم از نقش بسیار درخشان  اون ویلسون در نقش وودی آلن بگذرم. بنابراین میدنایت این پاریس را بهترین فیلم وودی آلن اعلام می کنم. و چه چیزی برای یک هنرمند والاتر از این که آخرین کارش بهترین کارش باشد. آن هم از نظر من.

نیمه شب های پاریس را ببینید. حتمن ببینید. حتا اگر سینما را دوست ندارید. حتا اگر خانه تکانی عید دارید. حتا اگر .............. ول کنید. نیمه شب های وودی آلن را ببینید. و مطمئن باشید، بعد از دیدن آن افسوس خواهید خورد که چرا زودتر آن را ندیدید .............

***

در پاسخم به کامنتی نوشتم:

......... آن جایی که در رختخواب بیدار است و با خودش حرف می زند.
می گوید: من گیل پندر هستم. این را دارد به آیندگان می گوید. این را می داند که زمانی خواهد آمد در آینده و کسانی در سفر زمان، در جستجوهایشان به گذشته می آیند و با او دیدار می کنند. این جا بود که من به خودم بالیدم که در زمانی زندگی می کنم که وودی آلن زنده است و با ذره ذره وجود او بزرگ شده ام.
من فهمیدم که همین جایی که هستم ینی در این زمان، خیلی خوبست و اصلن دوست نداشتم در زمانی باشم که وودی آلن ندارد.

نیمه شب در پاریس تکلیف شما را با نوستالژی هایتان مشخص خواهد کرد.

یک بار

و

برای همیشه.

نظرات 14 + ارسال نظر
حسام جمعه 19 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:42 http://hessamm.blogsky.com

به نظر من هم این فیلم بهترین فیلم وودی آلن تابحال است. با اینکه آنی هال، ساختارشکنی هری و ویکی، کریستینا، بارسلونا را خیلی دوست دارم، اما این فیلم یک چیز دیگر است...
شاید در نگاه اول طرح کلی داستان به نظر تکراری باشد، اما پرداخت و پایان بندی آن چنان هنرمندانه است که آنرا از تمام فیلم های مشابه جدا می کند (شنیدید که خشایار الوند جایی گفته وودی آلن سوژۀ نیمه شب در پاریس را از روی قهوۀ تلخ ما دزدیده؟!!!)
منهم توصیه می کنم این فیلم را ببینید... اصلا این از آن فیلم هایی است که آن دنیا بابت ندیدنش باید به ملائک جواب پس دهید!!!

شاید. آلن اصلن دزده. آنی هال رو هم از من دزدیده بود.
ولی سوژه ی تکراری تکراریه حتا قهوه ی تلخ. که عده ای آن را چون ماشالله خان در دربار هارون الرشید می دانند. من ماشالله خان را ندیده ام ولی خب..... باشه. کاش قهوه ی تلخ هم تمام می شد که می دیدیم نتیجه گیریش چه بود. هر چند به نظر من سکانس پایانی قهوه تلخ پایان بسیار خوبی برای آن بود.
خوب شد من از زیر بار پاسخ دادن به ملائگ در رفتم.

فرناز جمعه 19 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 23:47 http://farnaz.aminus3.com/

چند وقت پیش دوستی توصیه کرد که این فیلم را ببینیم
ـ ببینم ـ خودش از آنهائیست که فیلمهای خوب را قبل از اینکه ساخته بشوند می بیند .. هنوز نشده و ندیده ام گرچه صد بار و در هزار جا این فیلم را خوانده ام !
اشتها به دیدن این فیلم کم کم اشتهای مرا به خوردن و نوشیدن از من گرفته . اگر زنده ماندم به زودی بعد از دیدن فیلم برمیگردم .

ولی من اصلن در مورد فیلم ها نمی خوانم. خیلی وقت ها حتا بعد از دیدنشان.
امیدوارم هرچه زودتر ببینید و با آن هایی که دیده اند در حس خوبشان مشترک بشوید.

یاسی شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 00:43 http://zizigooloodiaries.blogfa.com

من هم این فیلم رو دیدم ،
و مثل شما بی نهایت لذت برم،
همنشینی با نویسنده ها و فرهنگیانی که فقط اسمشون رو شنیدی، رویاییه ،
وقتی که شهر پاریس رو در فیلم میبینی، به خودت می گی وای من حاضرم هرکاری کنم تا بتونم همچین جایی قدم بزنم و برم زیر بارون خیس شم!!
^^

من پاریس نرفته ام ولی مطمئن هستم یک هزارم این چیزی که آلن از آن تصویر کرده نیست. پاریس باید برود یکی بخورد ویکی صدقه ی سر آلن بدهد برای آنچه که از آن تصویر کرده.
پاریس اگر خوب بود آلن خودش عین قهرمان فیلمش نیویورک را رها می کرد و می آمد آنجا زندگی می کرد.
با این که گیل همان آلن است ولی آلن در پاریس نمی ماند.

هادی شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 21:50 http://playtime.blogsky.com

همنوز فیلمو ندیدم اما بهترین فیلم وودی آلن!
من که باور نمی کنم ..
راستش شنیدم فیلم خیلی ارجاعات خارج از متن داره که گرفتن نکات اونها کار هر کسی نیست.. همین باعث شده زیاد مشتاق دیدنش نباشم اما می بینمش به زودی و دوباره نظرمو میام اینجا میگم..

یه چیزی رو از من به یادگار داشته باش. در مورد فیلم ها به ویژه فیلم های فیلمسازان بزرگ هرگز چیزی نخون. حتا نقد اونا رو بعد از دیدن فیلم ها. هر کسی با دیدن چیزی حدود هزار فیلم -که حتمن تو در کارنامه ات اینو داری- خودش متخصص و نقاد میشه. توی وبلاگت دیدم که به فیلما ستاره دادی. تمام ستاره ها درست هستند و حتمن خودت اونا رو دادی. تو اصلن نیازی به خوندن در باره ی فیلما نداری. فقط تا حدی که عوامل فیلم رو بشناسی کافیه.
محسن مخلمباف یک جمله ای در مورد نقادان فیلم داره که خیلی درسته. اونم اینه که میگه:
من در پشت سر همه ی نقادان یک فیلم ساز شکست خورده می بینم.

بعد از دیدن هزار فیلم بهتره که فقط خودتو باور کنی.

شهریار یکشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:16

جناب مهدی بهشت، کامنت ها و پاسخ های شما به آنها را خواندم. از برآیند چیزهایی که خواندم دریافتم که شما عقیده دارید که نباید نقد فیلم ها یا به صورت کلی تر، "درباره ی فیلم" ها (مخصوصا فیلمهای بزرگان سینما) چیزی خواند. اگر ما حرفتان را گوش کنیم، شما قاعدتا باید تمام خوانندگان این وبلاگ را از دست بدهید! اینطور نیست؟ بعد اگر فیلمی را دیدیم و سخت بود و نفهمیدیم چه کنیم؟ مثلا من خودم چند بار Eyes Wide Shut آقای "استنلی کوبریک" را دیدم ولی هنوز نفهمیدم ایشان چه می خواست بگوید (البته احساس و نظر خودم را در مورد این فیلم دارم ولی حس می کنم عمیق نیست). چند تا نقد هم خواندم، هم در رسانه های فارسی زبان و هم در مجلات و سایت های انگلیسی، ولی باز هم به آن فهم عمیقی که خودم انتظارش را داشتم نرسیدم. تئو آنگلوپولوس فقید می گفت: "من از تو انتظار ندارم که بفهمی چه چیزی را می خواهم با فیلم هایم بگویم، من از تو انتظار دارم آنچه را که روحت از فیلم هایم می گیرد دریابی، درست مانند یک شعر..." حرف ایشان به نظرم به عقیده شما نزدیک است و من هم خیلی آن را قبول دارم، چون این جهان با فرد فرد انسان هایش معنا می یابد و اگر هرکدام آنها خودشان نبودند و از دریچه چشم همدیگر همه چیز را می دیدند هیچ چیز جدیدی به وجود نمی آمد و همه چیز تکراری می شد. این کامنت را برای مخالفت با عقیده شما ننوشتم،بلکه فقط برای درگرفتن بحثی در مورد سینما و نقد و چگونگی برخورد با این قضایا و رسیدن به یک نتیجه که بیشترین استفاده آن قطعا برای خودم خواهد بود، آن را می نویسم. ممنون که می نویسید.

خب من شرط دیدن هزارتا فیلم را گذاشته ام. در این میان می شود نقد هم خواند. ینی اگر کسی زبان سینما یاد نگرفته باشد باید فیلم ببیند و نقد بخواند.
من که می نویسم. برای کسانی است که هنوز با این مقوله آشنا نیستند. آشنا که بشوند می روند و دیگر سر نمی زنند. هرچند نقدهایی که من می نویسم بیشتر به شکل یادداشت های سایر وبلاگهای غیر تخصصی است. خواننده هم از دست بدهم خوشحال می شوم که خوانندگان نیازی به خواندن ندارند ولی کلن در مورد هنر نظر من این است.
در سایر آثار هنری از جمله شعر هم همین طور. یا تابلوهای نقاشی مدرن بیشتر. کلاسیک نه.
هر کسی از ظن خود شد یار من.
اگر در جمعی چند نفره همه نیت کنند و تفالی بر حافظ بزنید همه، آنچه را که می خواهند از او برداشت می کنند. ولی یکی دو نفر در این میان توضیح هم می خواهند.
این جمله ی آنجلاپولس را هم نشنیده بودم. درست است نظر من هم همین است.
در مورد فیلم هایی که یک نمونه آیزوایدشات نوشتید عرض کنم که نقدها برداشت های دیگران است. نمی گویم آن برداشت ها غلط است. در مورد این فیلم ها اگر یادداشتی از خود فیلمساز بشود پیدا کرد خیلی بهتر است. وگرنه به طور کلی که به قضیه نگاه کنیم شاید به قولی در فیلم مارمولک به عدد نقادان جهان توضیح پیدا می کنیم برای این فیلم ها. حالا آن که خوبست، من هر کدام از فیلم های دیوید لینچ را بارها و بارها می بینم ولی باز خودم را راضی نمی کنم که نقدی در باره ی آن بخوانم. اگر هم چیزی بخوانم به دلیل عدم بضاعتم در زبان است و می خواهم دیالوگ ها را داشته باشم.

ممنون که نوشتید. حتا اگر برای مخالفت با من باشد.

دامون قنبرزاده یکشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:43 http://cinemaekhanegi.blogsky.com

سلام
خیلی اتفاقی با وبلاگ محترم شما برخورد کردم و از آنجایی هم که عادت ندارم، وارد وبلاگی سایتی چیزی بشوم، مطلبی بخوانم و سرم را بیندازم پایین و بیرون بیایم، گفتم تشکری کرده باشم. البته خیلی گذرا نگاهی انداختم و تنها چیزی که نظرم را جلب کرد، سه ستاره ی ( طهران، تهران ) بود؛ فیلمی ضعیف و سطح پایین و شعاری مخصوصا در اپیزود دوم. غرضم صحبت درباره ی فیلم نیست، کلا آن سه ستاره توی چشمم افتاد در وهله ی اول. بهرحال موفق باشید.
دامون

آن پست را یکی دیگر از همکاران این وبلاگ نوشته بودند که ضمن صحبت با ایشان این پاسخ را برای شما نوشتم.

در مورد فیلمهایی که چند اپیزود ساخته می شوند ستاره ها باید تقسیم شوند و درست تر است که بگوییم اپیزود اول این ارزش را داشت و اپیزود دوم این ارزش. ولی من این جا این قاعده را رعایت نکردم. شاید بهتر بود توضیح زیر را می دادم که:
من دو ستاره به اپیزود اول دادم. برای سادگی و روانی آن و یک ستاره به کلیپ اپیزود دوم.

بی تا سه‌شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 21:05 http://ferida000.persianblog.ir

این فیلمو هنوز ندیدم. به خاطر حل مشکل نوستالزی هم که شده حتما می بینم . خیلی وقته خریدمش

هر چه زودتر ببینید.

بی تا دوشنبه 29 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:54 http://ferida000.persianblog.ir

امروز بعد از جنگیدن با همه دنیا و سرویس دادن به همشون خسته نشستم وmid night.. رو نگاه کردم. بعداز مدتها احساس کردم زنده ام ..که نمردم قبل از اینکه مرده باشم . و متوجه شدم که چرا تکلیف آدم با نوستالژی هاش با دیدن این فیلم مشخص می شه. که اصلا جدایی حال و گذشته و حتی آینده احمقانه ترین کاریه که آدم می تونه انجام بده.این فیلم به من آرامش و شادی داد و این اولین بار بود که زیبایی شادی بخشو با هنر و نوستالژی تجربه کردم. و حتی به نوعی با گذشته خودم یک کمی آشتی کردم. شاید مثل همیشه اغراق کردم. شاید فردا صبح رد پایی از شبهایی که این نیمه شب تو پاریس گذروندم تو زندگی واقعیم نباشه. اما منو همین لحظه بس.ممنون.

ولی من حدود سه چهار هفته است که این حس رو نگهداشتم. می دونید، یکی از زیباترین سکانس های این فیلم در تایید همین روشن شدن تکلیف آدمی با نوستالژی هایش این بود که خودش به خودش می گفت، ینی توی رختخواب و نیمه شب با همان بازی زیبای وودی آلنی: من گیل هستم. من اینم.... من اینم ...... من نویسنده ام. من .......
این ینی داوری کسانی که در آینده بخواهند به گذشته نگاه کنند و گیل را ببینند. آن ها چه تصویری از او خواهند داشت؟
تصویری که خودش به آن رسیده بود و داشت تکلیفش رو با آینده ی خودش روشن می کرد.

حمید جمعه 18 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 21:16 http://shaiadkeaiande.blogfa.com

میدونستم خوشتون میاد. من که گفته بودم محشره...

گاهی فکر می کنم که آیا خوبست که ما فیلم محشر ببینیم؟ که از آن به بعد عطای سینما را برای مدت درازی به لقایش ببخشیم؟ یا نه بهتر است نبینیم.
من از این فیلم به بعد ینی حدود شاید یک ماه یا بیشتر است، هیچ فیلمی ندیده ام.
نمی توانم ببینم. مگر این که هیوگو باشد. چیزی که اصلن اثری بر نیمه شب در پاریس ندارد.

پوریا جمعه 18 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 23:31

باسلام
از وودی آلن "رز ارغوانی قاهره" را حتما ببینید.

فیلم خیلی زیباییه.
پیوند زیر را ببینید.
http://filmamoon.blogsky.com/1390/04/15/post-216/

فرناز یکشنبه 27 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 18:42 http://farnaz.aminus3.com

بالاخره دیشب بعد از اینهمه انتظار فیلم را دیدم . عجیب اینکه انگار لازم بود که دیشب آن را ببینم و نه یک شب دیگر ! شاید جادوی فیلم باعث شده بود . به شکل غیر قابل تحملی از هر نظر فوق العاده بود . به دوستی می گفتم از آن فیلمهائیست که نه تنها میشود که باید روزی لااقل یک بار آنرا دید ! یا حداقل حرفهای آنرا خواند و مرور کرد . چیزهای مختلفی درباره اش شنیده بودم که همگی مثبت بود اما برای من نکته ی جدیدی هم که داشت این بود که بشدت درمانگر است . احساس رهائی عجیبی به آدم میدهد . حس می کنی حالا دیگر می توانی با دنیا و غم هایش کنار بیائی . انگار باعث میشود آدم بیاد بیاورد که زندگی ارزشمند است حتی در این دنیای گاهی بشدت تلخ و گس . فراموش نکنید که برای وقتهائی که حال خوبی ندارید مسکن فوق العاده ای است .

آن جایی که در رختخواب بیدار است و با خودش حرف می زند.
می گوید: من گیل پندر هستم. این را دارد به آیندگان می گوید. این را می داند که زمانی خواهد آمد در آینده که کسانی در سفر زمان و در جستجوهایشان به گذشته می آیند و با او دیدار می کنند. این جا بود که من به خودم بالیدم که در زمانی زندگی می کنم که وودی آلن زنده است و با ذره ذره وجود او بزرگ شده ام.
من فهمیدم که همین جایی که هستم ینی در این زمان خیلی خوبست و اصلن دوست نداشتم در زمانی باشم که وودی آلن ندارد.

سپیده دوشنبه 15 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 14:48

سلام
این فیلم رو باید از کجا بدست آورد؟
من دنیالشم شدید اما نه لینکشو ژیدا میکنم برای دانلود و نه در بازار لعنتی مان هست
چه کنم آقا؟

سلام. این فیلم در بساط تمام فیلم فروش ها پیدا می شه. چون یکسال از تاریخ اکرانش می گذره. روی اینترنت هم اگر بگردید قطعاً لینک داونلودش هست. من خودم از یکی از فروشگاه های فیلم اینترنتی خریدم که آدرسش اینه:
shahredvd.com
البته باید با فیل تر شکن واردش بشین.

احمد سه‌شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 15:42

یک فیلم متوسطِ متوسطِ متوسط از خالق شاهکارهایی چون آنی‎هال و هانا و خواهرانش.
فیلم‎نامه‎ی وودی آلن فرسنگ‎ها با شاه‎قلم فرهادی فاصله داشت و اسکار بهترین فیلم‎نامه حق «جدایی نادر از سیمین» بود.
به‎قول سایت مطرح «سایت اند ساوند»، تنها دلیلی که می‎شه پیدا کرد برای دادن اسکار به فیلم وودی‎آلن اینه که هیئت داوران اصلا جدایی رو تماشا نکردن.

بدعت فیلم نامه برای من جالب بود. درست است که نسخه های مشابه هم داشته ایم. ولی این یکی که نویسنده در واقع در رمانی که در حال نوشتن است غرق است و دینای واقعی کنونی را با رمانش در هم می آمیزد به نظر من بی تاست.

وودی آلن هم خودش اسکار را حق جدایی می دانست.
جدایی شاهکاری است در سینمای جهان. و این جای مباهات برای سینمای ایران دارد.

شهریار یکشنبه 7 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 04:37

آقای مهدی بهشت عزیز سلام
این فیلم زیبا را حدود 1 هفته پیش دیدم و به شدت شیفته فیلم شدم ولی همین چند دقیقه پیش سوالی به ذهنم رسید که با شما در میان می گذارم.
در جای جای فیلم، شاهد گفت و گوی "گیل پندر" با بزرگان تاریخ هنر هستیم که در این گفتگو ها می توان تا حدی به شخصیت آن شخصی که با گیل صحبت می کند، به طور نسبی پی برد. مثلا در جایی "گیل"، نظر "همینگوی" را درباره رمانش جویا می شود و "همینگوی" هم با اینکه هنوز آن را نخوانده، پاسخ می دهد که از آن خوشش نمی آید چون یا بد خواهد بود و یا خوب خواهد بود که در صورت خوب بودن حسادت وی را بر خواهد انگیخت.
آیا وودی آلن به عنوان نویسنده فیلمنامه، برای نوشتن دیالوگ های این اشخاص مشهور از منابع خاصی (مثل نقل قول های همین اشخاص،کتاب های خودشان یا کتابهای دیگر) استفاده کرده و یا صرفا از شناختی که خودش به صورت شخصی از این شخصیت ها در طول زمان پیدا کرده الهام گرفته است؟
پاسخ دقیق این سوال برایم اهمیت بسیاری دارد. ممنون می شوم اگر مرا در دانستن پاسخ راهنمایی کنید.

من فقط می توانم نظر خودم را بنویسم و در جزییات نمی توانم نظر وودی آلن را بدانم که چه بوده.
من فکر می کنم هر سناریست ِ پدر مادر داری چون وودی آلن امکان ندارد از زبان کسی چون همینگوی چیزی از ذهنش بیرون بیاورد و بنویسد. وودی آلن مانند بسیاری از سناریست های دیگر جاها نیست که بگوید و برود. بعدها کلی در مورد دیالوگهای فیلم هایش از او خواهند پرسید. حالا شاید طنزی چاشنی خوانده ها و دانسته هایش بکند ولی باور من بر این است که آنچه از همینگوی نوشته باور همینگوی بوده.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد