فیلم هایی که می بینیم

فیلم هایی که می بینیم

رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند. (فدریکو فلینی)
فیلم هایی که می بینیم

فیلم هایی که می بینیم

رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند. (فدریکو فلینی)

بی خود و بی جهت

کم هستند کارگردانان جوانی که از ابتدا شیوۀ داستانگویی خاصی را در نظر بگیرند و قصه هایشان را به شکلی نسبتاً مشابه روایت کنند. عبدالرضا کاهانی یکی از این کارگردان هاست که سبک خاصی را در پیش گرفته است.

"بی خود و بی جهت" هم در امتداد سایر آثار این کارگردان است. "بیست" که اولین ساخته اش بود را بسیار پسندیدم، خصوصاً بازی های خوبی که از پرستویی و خمسه گرفته بود. "هیچ" را هنوز ندیدم، اما "اسب حیوان نجیبی است" را دوست داشتم.

جدیدترین ساختۀ کاهانی، که از طرف حوزۀ هنری تحریم هم شده و در سینماهای معدودی اکران شده، داستان دو زوج جوان است در یک خانه. یکی که باید خانه را تخلیه می کرد و دیگری که باید خانه را تحویل می گرفت. اما بخاطر سهل انگاری، کارها در زمان لازم انجام نشده و حالا یکی با اسباب و اثاثیه اش به خانه ای آمده که هنوز تخلیه نیست... فیلم روایتگر چند ساعت از این ماجراست.

شاید در وحلۀ اول به نظر برسد که ساختن چنین فیلمی (چهار بازیگر در تنها یک لوکیشن) کار ساده ای است. اما در واقع موضوع کاملاً برعکس است. هر چه تعداد لوکیشن ها کمتر باشد، کار دشوارتری در انتظار گروه است، خصوصاً اینکه زمان روایی با زمان واقعی تقریباً یکسان است. حفظ حس هر سکانس و ادامۀ آن تا جلسۀ بعدی فیلمبرداری (که ممکن است دو روز بعد باشد) کار را برای بازیگران هم سخت تر می کند.

سوژه و موقعیتی که کاراکترها در آن قرار می گیرند شرایطی کاملاً درام و ناراحت کننده است، اما به لطف فیلمنامه، دیالوگ ها و خصوصاً بازی رضا عطاران، موقعیت های طنز زیادی از دل این ماجرا خلق شده است.

یکی از ایرادات فیلم شلوغ بودن و سر و صدای زیاد تقریباً تمام سکانس هاست. خصوصاً در صحنه هایی که هر چهار نفر با هم حرف می زنند. هر کس که اندکی دز سینمای ایران کار کرده باشد می داند که دیالوگ های به اصطلاح "تو هم" نه در صدابرداری درست از آب درمی آید نه هنگام پخش از بلندگوهای نه چندان مدرن سینماهای ما.

راستی این را هم بگویم که به لطف تحریم حوزه هنری، ما فیلم را در سینمای عصر جدید دیدیم. سینمایی که هنوز تفاوتی با سال های دور نکرده و رنگ تعمیر و نوسازی را به خود ندیده، اما با اینحال یک حس نوستالژی قدیمی را در من زنده می کند.

"بی خود و بی جهت" شاید از ساخته های قبلی کاهانی یک پله پایین تر باشد اما باز هم ارزش دارد.

نظرات 9 + ارسال نظر
محسن جمعه 17 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 12:40 http://sedahamoon.blogsky.com

به نظر میرسه که ملوک الطوایفی کاملن در سینمای ایران حاکم شد و هیچ کس حرف دیگری رو قبول نداره.

با این حساب به نظر می رسه که فیلم سختی بوده باشه. با این که ندیدمش ولی فکر می کنم باید دیدش. به خاطر تمامی عواملی که ازش نوشتی.

هر کس ساز خودش رو می زنه.
حوزه هنری میگه من فیلم هایی رو که صلاح بدونم تو سینماهای خودم پخش می کنم. شاید این حرفش چندان با منطق جور در نیاد، چون فیلمی که وزارت ارشاد تصویبش کرده و پروانه نمایشش صادر شده دیگه نباید جایی مورد ممیزی قرار بگیره.
اما از طرف دیگه این موضوع همه جا یه امر کاملاً عادی محسوب میشه. صاحب هر سینما مجازه هر فیلمی رو که دلش می خواد نمایش بده و نباید کسی رو مجبور به اکران یک فیلم کرد. همه جای دنیا همینه. صاحب سینما تصمیم میگیره چه فیلمی رو بیاره و به کسی هم ربطی نداره.
اما از اونجا که تو کشور ما هیچ چیز سر جای خودش نیست و سینما هم در اختیار دولته، اینجور ناهماهنگی ها به نظر مسخره میاد.
...
به هر حال...
فیلم خوبیه، با اینکه مثلاً "اسب حیوان نجیبی است" رو بیشتر دوست داشتم. کاهانی داره خودش رو تکرار می کنه، باید مراقب باشه، وگرنه به زودی ممکنه حذف بشه... اونم تو شرایط فعلی سینما.

محسن جمعه 17 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 21:28 http://sedahamoon.blogsky.com

خدا بیامرزه ناصرالدیشناه را که می گفت:
ما همه چیزمان باید به همه چیزمان بیاد.
همین.....................
مرده شود................

فرهاد یکشنبه 19 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 10:44 http://www.rahdari.ir

غیر از این فیلم همه فیلم های کاهانی رو دیدم...از هیچ بیشتر از همه خوشم اومد....کارهاشو دوست دارم...

حالا جالبه که من فقط "هیچ" رو ندیدم!

رضا سه‌شنبه 5 دی‌ماه سال 1391 ساعت 22:30 http://screedwall.blogsky.com/

عجب فیلمی بود. البته دیر رسیدم و اولاشو ندیدم...

یه جای جالبش وقتایی بود که با هم درگیر می شدن و همه با هم حرف میزدن و نمی فهمیدی چی میگن.. واقعی و بامزه بود.

من اسب حیوان نجیبی است بیشتر دوس داشتم

نمی دونم چرا خنده های ملت تو سالن اذیتم می کرد، حتی خنده های خودم

نکته: یه بابایی از این دوستان ادعای روشنفکری که تمام مدت داشت با تلفن دوصندلی اونورتر حرف میزد بعد از پایان فیلم از کنار ما رد شد و با لبخند گفت: " آخرش چی شد!"
فامیل ما هم نگذاشت و نه برداشت و گفت:" پای تلفن بهت می گم." و طرفو کنف کرد فرستادش خونه...

تحمل کردن این قشر کبوتر و کلاغ عاشق سخت بود این دسته پرمدعا هم اضافه شده!

اتفاقاً من هم توی سالن از خنده های مردم تعجب می کردم. چون شرایط این چهار نفر به شدت درام بود!

من هم اسب حیوان نجیبی است رو بیشتر دوست داشتم.

اینایی که تو سالن با موبایل حرف می زنن واقعاً اعصابمو خورد می کنن. در حدی که دلم می خواد برم محکم بزنم پس کله شون موبایلشونم بگیرم!

اتفاقاً اینکه آخر فیلم بعد از بسته شدن در این ها چیکار می کنن برای من هم جالب بود. جالب مثبت البته. چون یه جورایی دلم نمی خواست فیلم تموم بشه!

رضا پنج‌شنبه 7 دی‌ماه سال 1391 ساعت 01:39 http://screedwall.blogsky.com/

آره فک می کنم همه یه جورایی بیماریم

هر چند دوستان زور زدند و بازار این فیلم های مثلا کمدی رو جمع کردند اما الان حس می کنم اون چیزی که رو پرده ها بود نه توهین به ما که یه جورایی سیمای واقعی خواست ما بود

و الا چرا به بدبختی ها می خندیم

احتمالا بعد بسته شدن در، بازم می زنن تو سر و کله هم تا خسته شن و بخوابن

البته یک سری از منتقدین هم این فیلم رو اصلاً "فیلم" حساب نمی کنن و میگن که "بیخود و بی جهت" فقط یک سری راش هست که همینجوری بدون منطق پشت سر هم ردیف شده و خیلی هام گفتن که این سناریو برای فیلم مناسب نیست و بیشتر به درد تئاتر می خوره.

برای هر کدوم از این انتقادات جواب هایی هم هست البته. اما به نظر من مهم این نیست که بقیه منتقدین یا تماشاگران چی می گن، مهم اینه که خود آدم در حین تماشای فیلم چه احساسی داشته باشه.

رضا پنج‌شنبه 7 دی‌ماه سال 1391 ساعت 14:34 http://screedwall.blogsky.com/

آره اتفاقا من اون برنامه سینما هفت با فراستی و نقد این فیلم کامل دیدم

من عادت کردم هر وقت فراستی میگه یه فیلمی به در نمیخوره ؛ مثل اینجا که گفت هم بیخود بود هم بی جهت اونوقت باید حتما فیلم رو برم ببینم چون سلیقه من و این آدم 180 درجه فرق داره

جدای از شوخی منم فکر می کنم که سلیقه خود آدم ها مهمتره تا اینکه یه منتقد چی میگه
یه وخ میبینی یه فیلم ساز درجه یک خودش طرفدار مبتذل ترین و ابلهانه ترین (از دید ما) فیلمهای زمانه خودش بوده

درسته. مثل کوئنتین تارانتینو که از دیدن فیلم های مبتذل و کلیشه ای قدیمی و جدید شاهکارهای سینمایی زیادی مثل Inglorious Bastards و Pulp Fiction خلق کرده.

من هم به شخصه هیچوقت به خاطر تعریف یا نفی یه فیلم از طرف یک منتقد تصمیم گیری نمی کنم. فراستی که جای خود داره، حتی گاهی اوقات نظرات منتقدان معروفی مثل مالتین یا راجر ابرت هم ممکنه با سلیقۀ ما 180 درجه فرق داشته باشه. چون تابحال زیاد پیش اومده که یک فیلم رو بخاطر جوایز یا نقدهای مثبت دیدم ولی حتی نتونستم نیم ساعتش رو تحمل کنم!

حمید پنج‌شنبه 14 دی‌ماه سال 1391 ساعت 01:50 http://shaiadkeaiande.blogfa.com

البته این نوع دیالوگ ها ویژگی ابزورد است. و بنظر من یکی از زیبایی های فیلم همین مدل دیالوگ ها و یا حتی ری اکشن های عجیب و غریب (بخصوص از پانته آ بهرام) و پشت سر هم بود. و البته کیفیت پایین سالن های ایران بحث دیگری است.
به نظر من "اسب حیوان نجیبی است" فیلم کاملتری بود.

کاهانی تصمیم گرفته به هر قیمتی شده سالی یک فیلم بسازه و همین باعث میشه روی کیفیت و وسواس کاریش اثر بذاره. ضمن اینکه من با تمام نظرات شما کاملاً موافقم.

داش ممد سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1391 ساعت 20:45 http://rxm.blogfa.com

سلام بی زحمت بیاین وب من

سلام

چشم، میایم... ولی کاش حداقل واسه دل خوشی ما یه خط هم راجع به یکی از پستهامون می نوشتین! یکی از این "وبلاگ خوبی دارین، به من هم سر بزنین" یا "مطلب جالبی بود، پیش من هم بیاین"... از اینجور چیزا!

مهشید شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 20:44

منم کاهانی و آثارش رو می پسندم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد