فیلم هایی که می بینیم

فیلم هایی که می بینیم

رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند. (فدریکو فلینی)
فیلم هایی که می بینیم

فیلم هایی که می بینیم

رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند. (فدریکو فلینی)

احمد جورقانیان


احمد جورقانیان

1327-1388


با خودم عهد کرده بودم که دیگر از مرگ کسی ننویسم مگر این که در بین دو مرگ از فیلمی نوشته باشم.

نشد.

امروز بسیاری از سایت ها این خبر را نوشتند:


احمد جورقانیان از دست اندرکاران سینمای ایران روز گذشته پس از یک ماه بستری شدن در بیمارستان سینای تهران درگذشت.

احمد جورقانیان روز گذشته و پس از انکه در اثر حادثه تصادف به مدت یک ماه در بیمارستان سینای تهران تحت مراقبتهای ویژه قرار داشت، روز گذشته جان به جان آفرین تسلیم کرد.

جورقانیان فارغ التحصیل رشته سینما از دانشکده هنرهای زیبا و یکی از کسانی بود که علاقمندی ویژه ای در جمع آوری کپی سی و پنج میلیمتری فیلمهای سینمایی داشت. او صاحب یکی از غنی ترین آرشیوهای سینمایی از فیلمهای قدیمی بود.

**

برای نسل من که سی دی سهل است،  ویدئو هم نداشت، وجود کسی چون احمد، یک موهبت بود. کسی که شبانه روز انبارها و آرشیو موجود در استودیوها و سینماها را می گشت تا فیلمی پیدا کند و هر صبح جمعه زیر عنوان "تلاش فیلم" آن را در سینما پلازای آن روز که بعدها شد موسسه انتشارات سروش - سینمای مصادره شده- برایمان نشان بدهد. بلیط 15 ریال، که همان وقت هم کم بود. فیلم ها البته نسبت به آنچه که امروزه به دست همه می رسد چندان با کیفیت نبود ولی بازهم قابل دیدن بود و ما به همان هم راضی بودیم. شاه منحوس گاه به گاه چون هر حرکت روشنفکرانه و مردمی دیگر گاه به گاه در مقابل فعالیت او می ایستاد و هر از گاهی این تنها نقطه ی دسترسی ما به سینمای آوانگارد را تعطیل می کرد. برای همین هم که شده هرگز او را نبخشیده ام و تا عمر دارم از وی به عنوان شاه منحوس یاد می کنم. احمد هم سینما پلازا را رها می کرد و در دانشگده ای یا سالنی دیگر فیلمش را نشان می داد. چه بسا سخت گیری های ساواک را تحمل می کرد و هر از گاهی که او را در جایی می دیدیم -قبل، یا بعد از نمایش فیلم- درد دلش باز می شد و یک بار به خوبی به یاد دارم که گفت:

بچه ها "شب های روشن" ویسکونتی رو چن روز پیشا پیدا کردم. خدا کنه بتونم هفته ی بعد توی  پلازا نشونتون بدم. که نشان داد. هفته ی بعد،  قبل یا بعد از نمایش فیلم دیدیمش و به او گفتم: شاهو فرستادی دنبال نخود سیاه؟

خنده ای که هم تایید بود و هم نبود و هم ..... تحویلم داد و بحث را عوض کرد.

یاد و خاطره اش گرامی باد. خیلی از آنچه که از سینما دیده ام و می دانم را مدیون او هستم.

نظرات 4 + ارسال نظر
سها پنج‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 14:26 http://soojoood.blogfa.com

من برادر زاده احمد جورقانیان هستم . از زحمات و اطلاع رسانی تون متشکرم.اگر امری باشه در خدمتم ادرس وبلاگم . وفیسبوکم رو بهتون میدمhttp://www.facebook.com/soheil.jourghani
http://salmastech.blogspot.com/2013/05/blog-post_23.html

کمترین کاری بود کردم.
به شما سر می زنم.

نیره جمعه 3 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 17:51 http://bahareman.blogsky.com/

من که د رحسرت بسیاری از گذشته هایی که اصلن نبودم که بتوانم تجربه شان کنم، همیشه نشسته ام... بسیار تلخه
چقدر دوست دارم حرف هایی که شما به مناسبت های مختلف از ارزش های گذشته می زنید...
یاد او گرامی... چقر برای انسان هایی که برای هدف شان ارزش قائلند و برای تحقق آن با تمام توان و وجود تلاش می کنند، احترام و ارزش قائلم.

این تجربه ها کلن تلخند. من نمی دانم مثلن چهل سال دیگر که مسلمن نیستم آنهایی که هستند از این روزها چگونه حرف می زنند.
در آن سال ها اگر احمد فیلمی را روزهای جمعه در سینما پلازا نشان می داد که می داد اگر نه می بایستی در خواب می دیدیمش.
البته بگذریم از چند جایی که نمایش های خصوصی داشتند چون گاهی سینما بولوار یا تک و توک این طرف و آن طرف که برای رفع کتی، یک فیلم از انبارشان بیرون میکشیدند و نمایش می داند. البته این اواخر جشنواره فیلم تهران هم حسابی شارژمان می کرد. ناگفته نماند که در دوران نوجوانی ام که در شهرستانی بودم خیلی فیلم های خوب را دیدم. در سینما. چون:
مزد ترس و ماجرات نیمروز و مرد آرام و ....... فیلم هایی که هرگز دوباره ندیدمشان.حتا امروزه که سی دی هایشان حتمن هستند.

نیره جمعه 3 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 22:39 http://bahareman.blogsky.com/

می فهمم...

خواهر دوشنبه 6 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:04

برادرم احمد جورقانیان متولد 18 اردیبهشت 1327 ، به خاطر عشقش به سینما و فیلم ، خانواده ای تشکیل نداد و برای ما خواهر و برادرها مانند پدر بود . وی از 15 سالگی به این کار علاقه نشان داد و حتی با وجود مخالفتهای پدر و مادرم در این راه قدم گذاشت . هیچوقت در برابر خواسته هایمان از او " نه " نشنیدیم . در حد توانش انجام میداد . او ساعت 16 روز 21 فروردین 1392 مابین خ منوچهری و میدان فردوسی نبش کوچه جمشید در اثر تصادف با موتور پالس آبی رنگ ( که از کوچه جمشید فرار کرد ) ضربه مغزی شد و پس از انتقال به بیمارستان ، پس از 2 روز به کما رفت و در ساعت 45/15 روز دوشنبه 30 اردیبهشت 1392 در سن 65 سالگی درگذشت . تعداد انگشت شماری از دوستان سینمائی اش بر مزارش حضور داشتند و غریبانه به خاک سپرده شد . روحش شاد . در ضمن از اطلاع رسانی شما نیز ممنونم .

یاد و خاطره اش گرامی باد.
تلاش فیلم و تلاشی که در یافتن آثار هنری سینمای جهان می کرد هرگز از خاطره ی نسل من فراموش نمی شود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد