ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
در IMDB
فیلمنامه و کارگردان: کیم کی دوک
عکس فیلم
سخت است بگوییم، جهانی که در آن زندگی می کنیم، یک واقعیت است، یا رویا.
خانه های خالی (نام کرهای فیلم)، دومین فیلمی است که از کیم کی دوک (Kim-Ki-Duc) دیدم. اولی، بهار، تابستان، پاییز، زمستان و بهار.
وجود چنین فیلمسازی دلگرم کننده است. این که میتوانی دلخوش باشی به این که هرازگاهی می توانی فیلمی ببینی و باور کنی که سینما، هنوز میتواند، زبان تصویر باشد. میتواند از تروکاژهای کامپیوتری بی بهره باشد و وقتی به دیدنش مینشینی، دلگیر نباشی که زبان را نمیدانی و خواهی نخواهی احساس کمبود بکنی. چرا که فیلم یکپارچه تصویری است و کارگردان زبان سینما را میداند.
در این فیلم هیچ گفتگویی بین دو آرتیست اول فیلم رد و بدل نمیشود. تنها کلامی که از زبان زن فیلم جاری میشود جایی در پایان فیلم است که به نظر میرسد به شوهرش میگوید: "دوستت دارم" که در واقع خطاب به هنرپیشه نقش اول مرد است.
پسری بیخانمان با حقهای که بیانش زیبایی فیلم را برایتان کم رنگ میکند و نمینویسم، شبها را در منازلی که صاحبخانه نیست، صبح می کند. وسایل خراب خانه را تعمیر میکند، با عکس های روی دیوارها عکس می گیرد و لباس چرک ها را میشوید. شاید که نه، حتمن به عنوان کرایهای که به باور خودش بدهکار صاحبخانه است. و .......... در یکی از این شبها در خانهای که به نظر خالی میرسد با زن اول فیلم مواجه میشود و .........
فیلم شاهکاری است در نشان دادن زیبایی تصویری و بیان یک سری جلوههای زندگی که در نظر بسیاری از مردم دیگر وجود ندارد و رنگ باخته است. از جایی به بعد فقط عشق است که در فیلم موج میزند. بازیها سخت است ولی دو آرتیست به خوبی از عهدهی آن برآمدهاند.
باید به پایان بجث برانگیز فیلم اشاره بکنم. که منتقدین هر یک از نظر خود چیزی بر آن نوشته اند که حرف و حدیث دارد. در این نما دو آرتیست روی یک ترازو می ایستند و عقربهی ترازو صفر را نشان میدهد و ......... تیتراژ پایانی. این بخش جای تامل بسیار دارد. حداقل می توانید به آن فکر کنید و پاسخی برای آن بیابید که: اگر دو عاشق روی ترازویی بایستند و مجموع وزن آنها صفر بشود چه معنا و مفهومی میتواند داشته باشد. به دنبال دلیل فیزیکی برای این امر نگردید. چرا که در دو نما که قبلا دیده ایم، دختر 45 کیلوگرم و پسر 65 کیلوگرم است. و این ترازو اگر بگوییم عقربه اش یک دور کامل زده باشد، وزن این دو را 145 کیلو نشان می دهد. در صورتی که اضافه بر وزن این دو است.
و نیز در جای جای فیلم سکانسها و پلانهای سمبلیکی دیده میشود که باید در آن کند و کاو کرد که مجال آن در اینجا نیست.
باید و باید و باید به موسیقی دلنشین فیلم هم اشاره بکنم. قهرمان فیلم ما به هر خانه ای که وارد میشود یک سیدی در پلیری میگذارد و آهنگی در فضای خانه طنین انداز میشود.
ترانهای عربی از ناتاشا اطلس به نام قفس که میتوانید در اینجا آن را بشنوید.
و قبل از تیتراژ پایانی، این جمله را می بینیم:
سخت است بگوییم، جهانی که در آن زندگی می کنیم، یک واقعیت است، یا رویا.
به شکلی این جمله شبیه آنچه از فدریکو فلینی در بالای این صفحه می بینید است:
رویاهای ما، زندگی واقعی ما هستند.