فیلم هایی که می بینیم

فیلم هایی که می بینیم

رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند. (فدریکو فلینی)
فیلم هایی که می بینیم

فیلم هایی که می بینیم

رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند. (فدریکو فلینی)

طهران تهران

 

فیلم طهران تهران از دو اپیزود تشکیل شده ، اپیزود اول طهران با رسم الخط قدیمی کار داریوش مهرجویی کارگردان قدیمی تر و  اپیزود تهران کار مهدی کرم پور کارگردان جوانتر می باشد. اپیزود

 سوم را قرار بود مرحوم سیف الله داد بسازد که عمرش کفاف نداد. فیلم به وی تقدیم شده است. 

طهران مهرجویی با خراب شدن سقف یک خانواده چهار نفره در لحظه تحویل سال آغاز می شود ولی باقی داستان روایت غم انگیزی ندارد خانواده "نجیب" تصمیم می گیرند با تورهای تهران گردی که شهرداری تهران برای شهروندان تهرانی مهیا کرده به گشت و گزار در تهران بپردازند و همین سبب آشنایی این خانواده با چندین پیر مرد و پیر زن مرفه می شود و همسفر می شوند. 

 فیلم که به سفارش شهرداری تهران ساخته شده تهران را شهری زیبا و تمیز بدون دود و ترافیک و گدایان سر چهار راه و سر و صدای همیشگی شهر به تصویر می کشد تصویری که البته  اگر تعطیلات نوروز را در تهران گذرانده باشید خیلی هم دور از ذهن نیست. همراه این مسافران که شوید اطلاعاتتان در مورد تهران بیشتر می شود .فیلم با نگاهی خوش بینانه بدون به تصویر کشیدن فاصله طبقاتی ، نمایش حسی انسانی و  با پایانی خوش تمام می شود شاید این روایت واقع بینانه ای نباشد ولی بد نیست گاهی حداقل بر پرده سینما آن را ببینیم.   

اپیزود دوم ، تهران سیم آخر،  شهری است واقعی تر با فضاهایی که برایمان آشنا ترند . داستان لغو شدن کنسرت موسیقی تعدادی جوان است و درگیریهایی حکومت با آنها.  فیلم خود را درگیر پرداختن به داستان نمی کند کلیتی مطرح می شود و بسته می شود بازیها چندان قوی نیست و زیاد به دل نمی نشیند بر عکس اپیزود اول که بازی خوب پانته بهرام بیننده را جذب می کند.  

سکانس داخل زور خانه به شدت مصنوعی با دیالوگی ضعیف است نه مامور حکومت حرف قانع کننده ای دارد و نه جوان نسل امروز، هیچکدام نمی توانند به واقع نماینده این دو نسل درگیر  باشند و بغضهای نهفته شده را بیان کنند ، سکانسی که می توانست کل این اپیزود را تحت تاثیر بگذارد متاسفانه حرام می شود.  

موسیقی پایان اپیزود دوم به نظرم تنها حسن آن است و باعث می شود که تماشاگر با حس خوبی سینما را ترک کند.

شکلات (Chocolate)

Chocolat 

 

شکلات داستان زندگی مادرو دختری است که به تازگی وارد شهرکوچکی در فرانسه شده اند . بینوش در نقش ویانا مغازه شکلات فروشی باز می کند که البته از نظر زمانی  که مردم کاتولیک شهر در ماه روزه هستند زمان مناسبی نیست .شهردار که کاتولیک متعصبی است از ویانا دعوت می کند که برای عبادت به کلیسا بیاید ولی ویانا به صراحت به وی می گوید که هیچوقت به کلیسا نمی رود و به نوعی از این پس در معرض انواع شایعات قرار گرفته و بایکوت می شود ولی ویانا با اراده و شخصیت قوی و مستقلی که دارد سعی در برقراری ارتباط با افراد کرده و در اخر نیز موفق می شود .

   

Lasse Hallstrom در شکلات با پرداختن به موضوعی ساده توانسته است کار قابل قبولی ارائه دهد، بازیهای خوب، به خصوص نقش ویانا که Juliette Binoche استادانه آن را اجرا می کند و یا بازی Judi Dench در نقش مادر بزرگ ، همچنین فضا سازی فیلم به شکلی است که اگر چه ممکن است بیننده  پایان فیلم را حدس بزند ولی آن را مشتاقانه تا انتها دنبال می کند. تم اصلی فیلم تفاوت های مذهب و اصول اخلاقی و یا اگر کلی تر بگوییم انسانیت را مطرح میکند اینکه مذهب برای رسیدن به اهداف خود دست به هر روشی ممکن است بزند و آن را فدای هدف کند و نشان دادن این که حرمت شرافت انسان ربطی به مذهب وی نخواهد داشت . ویانا با گفتن اینکه هیچوقت به کلیسا نمی رود قدم در مبارزه ای می گذارد که برای اکثریت افراد سخت است ، اینکه خلاف نرم جامعه حرکت کنی و مستقل از بقیه افراد باشی  و همانطور که ویانا پیش می رود دیگران را نیز تحت تاثیر رفتار انسانی خود قرار دهی  کاریست دشوار که البته ژولیت بینوش به زیبایی آن را به تصویر می کشد . شکلات های هوس انگیز وی با برخورد مهربانانه او اهالی را انچنان جلب آن مغازه می کند که نه تنها از دست شهردار بلکه از دست کسی دیگر نیز کاری برنخواهد آمد.

 

شکلات درسال 2001 برای چندین عنوان نامزد اسکار شد ، Juliette Binoche برای بهترین بازیگر نقش اول زن، Judi Dench برای بهترین بازیگر نقش دوم زن ، موزیک متن و چندین مورد دیگر.

 

بابل (Babel) ****

 

 

افسانه بابل حکایت آدمهایی بوده که به منظور عدم پراکندگی در زمین ، شهری ساختند و تصمیم به ساخت برجی

 بلند نمودند که بلندای آن به بهشت برسد و خدا بتواند از آنجا به شهر آنها بیاید و شهر و برج انها را ببیند...

و خدا که وحدت آنها را دید برآن شد که برج را خراب کرده و زبان آنها را مختلف گرداند و آنها را در زمین پراکنده کرد.

برگرفته از کتاب  Genesis

 

فیلم بابل حکایت ضعف انسانها در برقراری ارتباط با همدیگر است چه با افراد هم زبان و چه با افردای از زبان و نژادی متفاوت. بحرانی که در قرن حاضر برای همه قابل لمس است . فیلم درام  سه گانه ای است که در کشور های ، مراکش ، مکزیک ، ژاپن و امریکا  که همگی  به یک سرانجام می رسند و آن گم شدن در تنهایی افراد است ، اتفاق می افتد.

بابل با داشتن فیلم نامه ای قوی  نیازی به استفاده از سوپر استار ندارد هر چند که بازی خارق العاده ای هم  از Brad Pitt  و  Cate Blanchett نمی بینیم . در واقع در داستان بابل ما چیز زیادی از سابقه زندگی ادمها نمی دانیم و شاید نیازی هم نداریم چون مطلب اساسی که زنجیره وار در یکسری اتفاقات دیده میشود همان عدم برقراری ارتباط و دور شدن افراد از همدیگر است . در صدق این مطلب جای هیچ بحثی نیست ولی در بابل به نظر می آید که در ادای این مطلب اندکی اغراق شده است که این اغراق داستان را تا حدودی غیر واقعی می کند.شخصیت های داستان هیچ گونه احساس همدردی با هم ندارند و حتی زحمت این کار را نیز به خود نمی دهند که چیدمان این همه افرادی که همگی اینچنین باشند فکر می کنم حاکی از نگاهی بدبینانه به زندگی باشد.

بابل تا حدودی نظرات سیاسی سازندگان خود را نیز در قبال سیاست های امریکا در وقایع امروزه جهان نشان می دهد . مطرح شدن آن دو کودک مراکشی که به صورت خیلی اتفاقی Blanchett  را زخمی می کنند به عنوان تروریست در رسانه های امریکا،  تمسخر این سیاست است .

بابل در به تصویر کشیدن صحنه های مختلف زندگی آدمها در کشورهای مختلف موفق بوده و  بیننده خیلی زود با فضای جدید همراه شده  و آن را واقعی می یابد.

بابل در چندین مورد نامزد جایزه اسکار ۲۰۰۷ شد و سرانجام موسیقی فیلم توانست اسکار بگیرد.

 

 

خبر دست اول (SCOOP)***

 

 

 

نویسنده و کارگردان : وودی آلن

ژانر : کمدی فانتزی

 

بازیگران :

 

وودی الن در نقش "سید واتر من "  تردست

اسکارلت ژوهانسون در نقش " سوندرا پرانسکی " دانشجوی روزنامه نگاری

هیو جک من در نقش " پیتر لایمن " اشراف زاده

 

موضوع فیلم راجع به کشف راز یکسری قتلهای زنجیره ایه . روح یه روزنامه نگار تازه متوفی بر سوندرا (اسکارت ژوهانسون ) دانشجوی روزنامه گار ظاهر میشه و یه خبرهای دسته اولی راجع به یه اشراف زاده ( هیو جک من )  میده و سوندرا در گیر و دار کشف این راز یه جورایی عاشق قاتل هم میشه و  باقی داستان  .......

 

همین که اسم وودی آلن می اد خودش انگیزه ای میشه برای دیدن فیلم ، البته این فیلم و نمیتونیم در ردیف کارهای شاهکار وودی آلن بذاریم ولی فیلمیه که جذابیتهای خودشو داره و شما رو مشتاقانه تا انتها با خودش میبره . بیشتر از اینکه تم  فیلم من و جذب کنه بازی خوبه "اسکارلت ژوهانسون "در کنار" وودی آلن" جذبم کرد و همینطور" هیو جک من" قاتل جذاب و دوست داشتینی ای که ادم دلش میخواست جرمش ثابت نشه . خود وودی آلن در نقش یه تردست یا جادوگر پیر که آدمها رو به قول خودش dematerialize میکنه ( جسم رو از روح  جدا میکنه ) در واقع نقش مکملی داره که کم کم تا انتها یه  جورایی نقش کلیدی داستان میشه . در ضمن یکی از صحنه هایی که خوشم اومد صحنه ایی که مرده ها رو تو اون دنیا نشون میده که تو یه کشتی هستن و با هم راجع به نحوه مرگشون حرف میزنن به نظرم با توجه به کمدی بودن فضا خیلی خوب این صحنه رو به تصویر کشیده

در مجموع خوشم اومد و توصیه میکنم که فیلم رو ببینید