فیلم هایی که می بینیم

فیلم هایی که می بینیم

رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند. (فدریکو فلینی)
فیلم هایی که می بینیم

فیلم هایی که می بینیم

رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند. (فدریکو فلینی)

گلدن گلاب 2011


کاندیداهای گلدن گلاب 2011 معرفی شدند.

inception همان طور که انتظار می رفت در رشته های اصلی به جز هنرپیشه کاندید شده. مانند بهترین فیلم درام، بهترین فیلم نامه و کارگردانی و در کنارش فیلمی همچون شبکه اجتماعی که راجع به پایه گذار فیس بوکه و جایزه منتقدان سینمایی رو از آن خود کرد، قرار داره. البته حق و اولویت فیلمنامه با این فیلمه: inception

جانی دپ هم به شکل حیرت آوری کاندید دو گلدن گلاب در یک رشته خاص شده!

در میان هنرپیشه های دیگر هم که کاندید شدند، می تونم به آن هاتاوی و جیمز فرانکو، مجری جوان و امسال اسکار اشاره کنم!

با این که از آکادمی ها انتظار میره بیشتر جوایز رو به شبکه اجتماعی بدن ولی امیدواریم در حق یکی از بهترین فیلم های سال، یعنی Inception نامردی نشه.

همین طور دیده نشدن فیلم جزیره شاتر اثر مارتین اسکورسیزی در کاندیدها یک تراژدی تلخ به حساب میاد. مخصوصا با بازی به یاد ماندی دی کاپریو و کارگردانی حیرت انگیز اسکورسیزی.

از گلدن گلاب نا امید شدم.

لینک کاندیداها رو  اینجا ببینید.

ماه نو New Moon


همه چیز از تولد بلا شروع میشه که آلیس، خواهر کوچک ادوارد کالن، براش گفته بود. از لحظه ای که دستش با کاغذ کادو برید و جاسپر کنترل خودشو از دست داد.

***

از همون ابتدا شروع New Moon، می توان حدس زد که چگونه فیلمی را در پیش رو داریم. از روی تیتراژ فیلم می تونم به جرات بگم که یکی از بهترین فیلم های سرگرم کننده ای بود که دیده بودم. حقیقتن می تونم بگم از یکش یعنی Twilight بهتر بود.  و من می تونم بشینم و افسوس بخورم که  چرا این فیلم رو روی پرده سینما ندیدم.

حالا دلیل این که از یک اش بهتر بود:

کارگردان تغییر کرده بود. طراح لباس و جلوه های ویژه و بازی بازیگران بهتر شده بودند. مخصوصن گریم ادوارد کالن به نحو بهتری تغییر کرده بود.

داستان فیلم هم پیچیده تر از یکه. همه چیز از تولد بلا شروع میشه که آلیس، خواهر کوچک ادوارد کالن، براش گفته بود. از لحظه ای که دستش با کاغذ کادو برید و جاسپر کنترل خودشو از دست داد.

به نظر من این فیلم لیاقتشو داره که نمره اش توی نظر خواهی های IMDB بیشتر از نسخه اولش بشه.

کونگ‌فوپاندا Kung fu Panda

Kung Fu Panda 

فقط باید باور کنی!

پو، پاندایی است که آرزو دارد کونگ‌فو کار شود ولی فکر نمی‌کند با این شکمویی بتواند. تا این که اتفاقی می‌افتد و این جریان را عوض می‌کند.

پیام اصلی انیمیشن کونگ‌فو پاندا Kung fu Panda این است: "فقط باید باور کنی".

این انیمیشن یکی از بهترین‌های امسال است. ساخته‌ی مارک اوسبورن Mark Osborne  و برای کمپانی دریم ورکز Dream Works .

هنرپیشگانی که در این فیلم به جای شخصیت ها حرف زده‌اند: داستین هافمن Dustin Hoffman، آنجلینا جولی   ،Angelina Jouliجکی چان Jackie Chan و لوسی لیو Lucy Liu هستند. همه با صدای بسیار عالی که خیلی به نقششان می آید. به ویژه داستین هافمن دارای صدایی زیبا و با ارتباط به نقشش. به جای پو، یا همان پاندا هم جک بلک Jack Black صحبت کرده است. سوژه‌ی فیم تکراری اما در ساختی متفاوت است.

موزیک تیتراژ پایانی فیلم قشنگ است. دوبله‌ی فارسی فیلم بد نیست. اما خوب بعضی جاها اشتباه دوبله شده است. کسانی که می‌توانند نسخه‌ی اصلی را ببینند تردید نکنند. در مراسم اسکارامسال این انیمیشن یک رقیب قوی دارد به نام وال ای Wall-E که هنوز ندیده‌ام و به همین دلیل پیش بینی کردام که پو، اسکار انیمیشن امسال را می گیرد. اگر با رقیبش رو به رو نشود. این فیلم جزو بهترین انیمیشن‌هایی که تا  به حال دیده‌ام . پیام های زیادی هم دارد که نمونه اش این‌هاست:

برای مخصوص بودن چیزی، باید باور کرد که مخصوص است.

دیروز تاریخ است، فردا راز و امروز هدیه است. (ضرب المثلی انگلیسی) و فقط به باور نیاز داری.

من اگر به خوب بودن چیزی مطمئن نباشم پیشنهاد نمی کنم، و حالا می‌گویم از دیدن این فیلم لذت می‌برید.

درخشش - Shining

Shining

مردی با همسر و پسرش به هتلی در یک نقطه کوهستانی که زمستان‌ها به علت برف شدید تعطیل است نقل مکان می‌کند. قرار است سرایدار این هتل باشد. اما با چیزهای مشکوکی روبرو می‌شود.

فیلم درخشش، Shining، ساخته‌ی استانلی کوبریک، یکی از ترسناک‌ترین فیلم‌های تاریخ سینما با بازی جک نیکلسون است. این فیلم پنج ستاره موزیک متنی بسیار عالی دارد. سکانس آخر این فیلم به عنوان ترسناک‌ترین سکانس تاریخ سینما شناخته شده است. جک نیکلسون به عنوان سرایدار هتلی استخدام می‌شود که همراه همسر و پسرش در تمام زمستان را در آن جا باشند. همین که هتل تعطیل می‌شود مرد در اوقات بیکاری متنی را تایپ می‌کند. پسر وی دارای حس ششم قوی یا همان Shine است.

فیلم دارای تعلیق بسیار است. قلاب فیلم هم که در بالا نوشتم بسیار قوی است.

بازی کلیه بازی‌گران فیلم عالی است. به ویژه جک نیکلسون. بازی پسرش هم به طرز حیرت آوری زیبا و عجیب است. این فیلم یکی از ده فیلم بسیار خوب کوبریک است. ترسی که در طول فیلم با شماست، ترس خاصی است. این فیلم را اگر مطمئن هستید که خیلی نمی‌ترسید، ببینید. صدای فیلم یا همان میکس صدا خیلی قشنگ است. فیلم برداری هم معرکه است. تمام سکانسی که پسربچه سه چرخه سواری می کند بدون کات است. تدوین هم بسیار خوبست. من اگر می‌توانستم به این فیلم حتی شش ستاره می‌دادم. 

نور پردازی سالن هتل هم حدود شش ماه طول کشیده است.

من بعد از سال‌ها انتظار بالاخره اجازه پیدا کردم که آن را ببینم. چرا که به من گفته بودند باید تا قبل از پانزده سالگی آن را نبینم. ولی دیدمش. یعنی قبل از پانزده سالگی.

نهمین دروازه (The 9Th Gate)

9Th Gate

سومین و بهترین فیلمی که از رومن پولانسکی دیدم همین فیلم نهمین دروازه است. با بازی جانی دپ (Johnny Depp) و لنا اولین(Lena Olin). همه چیز فیلم از همان شروع تیتراژ بی نظیر است.

داستان فیلم در باره یک دلال کتاب‌های قدیمی است به نام دین کورسو. یکی از مشتریانش کتابی دارد به نام "۹ دروازه، سرزمین سایه‌ها". وی که بالکان نام دارد معتقد است که از این کتاب سه جلد دیگر وجود دارد به زبان‌های لاتین، فرانسوی و پرتقالی و فقط یکی از آن‌ها اصل است و از دین کورسو می‌خواهد که در باره کتاب‌ها تحقیق کند. دین کورسو از وقتی کتاب بالکان را از وی می‌گیرد و کارش را شروع می‌کند، چهره‌های ناشناسی را در اطراف خود مشاهده می‌کند.

فیلم‌برداری نهمین دروازه توسط فیلم‌بردار ایرانی یعنی داریوش خنجی انجام گرفته که بسیار زیباست.

کورسو برای تشخیص کتاب اصل می بایستی معماهای کوچک زیادی را حل می کرد از جمله امضاهای پای تصاویر کتاب. منظور فیلم هم در کل این است که شیطان همیشه وجود دارد و به زیباترین وجهی هم  خود را نشان می‌دهد. جانی دپ  نقش دین کورسو و  (Emmanuel Signer) همسر رومن پولانسکی در نقش شیطان در فیلم بازی کرده‌اند. زیباترین صحنه فیلم هم پایان آن‌است. جایی که دروازه نهم به روی کورسو باز می‌شود. فیلم تا جایی که من دقت کردم –تاحالا سه بار بیشتر ندیدمش- اشکال راکوردی نداشت -برخلاف خیلی از فیلم های خودمان-.  موسیقی نهمین دروازه بسیار زیباست که بهترین قطعه آن هم در تیتراژ پایانی است.

جلوه‌های ویژه، طراحی لباس، دکورها و ....همه عالی هستند. یکی از بهترین بازیگران فیلم هم با این‌که نفش کوچکی دارد، خوزه لوپز رودرو (Jose Lopez Rodero)  است که در چهار نقش که دو بدو در کنار هم هستند ظاهر شده است.

خیلی منتظرم که تابستان زودتر بیاید که بتوانم چندین و چند بار دیگر ببینمش.

دیدار با رابینسون‌ها (Meet the Robinsons)

Meet the Robinsons - دیدار با رابینسون ها

 (Meet the Robinsons)یکی از قشنگ‌ترین کارتون‌هایی است که دیده ام. محصول سال 2007 کمپانی والت دیسنی.

البته بعد از عروس مرده.

فیلم در واقع سه مطلب را به ما میگوید:

1 – این که هیچ وقت موقعی که شکست خوردیم جا نزنیم.

2 – زمان گذشته و حال و آینده در آن واحد وجود دارد ولی ما نمی‌بینیم.

3 – قورباغه‌ها به اندازه انسان‌ها توانایی دارند.

من نقد این فیلم را در دو مجله‌ای که می‌خوانم دیده بودم. یکی مجله "دوست بچه‌ها" و دیگری مجله "بچه‌ها گل آقا". دوست از فیلم بد گفته بود و گل آقا خوب.

فیلم را هفت فیلم‌نامه نویس نوشته‌اند.

داستان در باره پسری سرراهی است که به دنبال یک خانواده می‌گردد. برای هر زن و شوهری که برای قبول کردنش به فرزندی او را ملاقات می‌کنند اختراعاتش را نمایش میدهد ولی به دلیل شکست در اختراعات و به هم زدن اوضاع و احوال هیچ کس او را به فرزندی قبول نمی‌کند و ...

یکی از جالب ترین شخصیت‌های دوست داشتنی فیلم خانم لوسی هارینگتون است که حرکات او قابل توجه است. با اینکه نقش کمی دارد ولی در همین نقش کم هم بهترین شخصیت جای داده شده. هنگامی که آینده نشان داده می‌شود، نوع ساختمان سازی خیلی جالب است که باید ببینید. ولی نوع حمل و نقل را توضیح می‌دهم. شکل حمل و نقل در آینده به این شکل است که هرکس در موقع حرکت حبابی به دورش تشکیل می‌شود و به هر جایی که می‌خواهد منتقل می‌شود. در آنجا یک دست مکانیکی با انگشت به حباب می‌زند وحباب می‌ترکد.

در ضمن کلاه بدمن فیلم هم خیلی دیدنی است.

موزیک متن کارتون هم شنیدنی است. خصوصاُ خواننده خوش صدایی که به جای قورباغه‌ای می‌خاند. اسمش را نتوانستم در تیتراژ آخر ببینم.

وسایلی که اعضای خانواده رابینسون در آینده استفاده می‌کنند خیلی جالب است. از جمله دستگاه نقاش که در عرض چند ثانیه نقاشی می‌کند. یا روباتی که همه کاری می‌کند.. خوشگل‌ترین شخصیت کارتون هم لویس یعنی نقش اصلی داستان است.

زیباترین و کوبنده‌ترین سکانس فیلم هم سکانسی است که در پایان فیلم است. سکانسی که می‌فهمیم منشاء صدایی که مادر لویس را در اول فیلم ترساند، از کجا بوده است.

وقتی تمام جزئیات این کارتون را کنار هم گذاشتم دیدم که واقعاُ ارزش 4 ستاره را دارد.

آمادئوس – Amadeus ****

Filmamoon آمادئوسصحنه اول با خدمتکارانی شروع می‌شود که به طرف اتاق آنتونیو سالیری یکی از آهنگ‌سازان ایتالیایی که نوازنده  دربار اتریش بوده می‌روند تا به او شیرینی خامه‌ای بدهند. صدای سالیری در خانه می‌پیچد که می‌گوید: "موتسارت مرا ببخش. من باعث مرگ تو شدم" یا "من تو را کشتم." خدمتکاران به صورت بچه‌گانه ای با سالیری حرف می‌زدند. طوری که انگار کمی عقلش را از دست داده. سپس با شنیدن فریادش از او می‌خواهند که در را باز کند. در را می‌شکنندو... بعد می‌بینیم که او را در سبدی که به اسبی بسته‌اند و این یعنی آمبولانس، به بیمارستان می‌رسانند. با خودکشی او می‌فهمند که روانی شده و به تیمارستان منتقل می‌شود. آهنگ تیتراژ خیلی قشنگ است. و از همین اول قشنگی فیلم معلوم می‌شود. کارگردان فیلم میلوش فورمن است.

بعد از تیتراژ می‌بینیم کشیشی به دیدن سالیری می‌رود و او در باره موتسارت با کشیش صحبت می‌کند و در واقع تمام فیلم می‌شود یک فلش بک و گاهی درست در لحظه‌ای که منتظرش نیستیم به شکل زیبایی برای اینکه یادمان نرود که فیلم فلش بک است گاهی کشیش و سالیری را می‌بینیم. البته میلوش فورمن از این بازگشت به زمان حال هم برای تغییر فصل فیلم خیلی خوب استفاده می‌کند.

سالیری از دوران کودکی خودش و موتسارت حرف می‌زند و شرایط زندگی‌شان می‌گوید. این‌که موتسارت پدرش آهنگ‌ساز بوده ولی پدر خودش مخالف موسیقی  بوده و وقتی که خودش توی کوچه‌ها داشت بازی می‌کرد موتسارت آن قدر مهارت در موسیقی داشت که با چشم بسته ویلون می‌نواخت و حسادت خودش را نسبت به موتسارت اعتراف می‌کند. سالیری با مرگ پدرش که در همان بچگی اتفاق می‌افتد به دنبال نوازندگی می‌رود. تا اینکه به دربار هم راه پیدا می‌کند و می‌شود معلم موسیقی شاه. تمام آرامش او هم یک روز به پایان رسید. روزی که موتسارت به دربار راه پیدا کرد و یکی از آهنگ‌هایش را در آنجا اجراء کرد.

اینجا بود که سالیری فهمید، موتسارت اولین آهنگش را در سن چهار سالگی و اولین سمفونی را در هفت سالگی و اولین اپرا را در دوازده سالگی نوشته است. یکی از زیباترین سکانس‌های فیلم هم وقتی بود که سالیری با کلی زحمت آهنگی نوشت و از موتسارت خواست که آن‌را اجراء کند و موتسارت بعد از اتمام نواختن با پیانو و در همان لحظه  به چند شکل پایان آهنگ را عوض کرد. که در فیلم می‌بینیم سالیری برای ساختن آن زحمت زیادی کشید و به زور موفق به ساختنش شد.

آنچه که از زندگی موتسارت در این فیلم می‌بینیم بیشتر در ارتباط با سالیری است. خودم که بعد از شناختن و مطالعه زندگی سالیری حق به آهنگ‌سازانی دادم که در موقع نمایش فیلم به آن اعتراض کرده بودند که چرا فیلمی ساخته شده که در آن به سالیری توهین شده. سالیری که در سالهای 1750 تا 1825 زندگی کرد آهنگ‌های زیادی برای گروه‌های موسیقی کلیسا ساخت و از او حدود پنجاه اپرا به جا مانده. این‌روزها به هر کس که دوتا اپرا بسازد میگویند موسیقی دان چه برسد به پنجاه تا. قول بابا بد شانسی او و همه آهنگ‌سازان هم عصر او وجود نابغه‌ای مانند ولفگانگ آمادئوس موتسارت بوده.

من با این که می دانم این تحریف تاریخی در فیلم هست ولی به پیشنهاد حسام به آن نمره ده را میدهم. زیرا بسیاری فیلم ها هستند که تحریف تاریخی شده اند ولی خودشان فیلم خوبی هستند.

در سال 1984 این فیلم برنده چندین جایزه اسکار شد. بهترین هنرپیشه مرد   F. Murray Abrahamبرای بازی در نقش آنتونیو سالیری. البته Tom Hulce  هم که نقش موتسارت را بازی کرده بود کاندیدا بود که نگرفت. بهترین کارگردان هنری، بهترین گریم، بهترین کارگردان Milos Forman ، بهترین فیلم Saul Zaentz ، بهترین فیلم‌نامه اقتباسی Peter Shaffer ،بهترین طراحی لباس Theodor Pistek.

یکی از قشنگی‌های فیلم هم خنده‌های بسیار بامزه موتسارت است.

آمادئوس یکی از بهترین فیلم‌هایی است که تا به حال دیده ام.عاشق فیلم شده ام.در طول تابستان امسال اگر روزی یکبار آن را ندیده باشم دو روز یکبار حتمن دیده‌ام یعنی شاید بین بیست تا سی بار.  شایدم بیشتر. رکوئیم سکانس آخر فیلم یعنی کامفوتاتیس هم محشر.

عروس مرده (Corpse Bride) *****

عروس مرده Corpse Bride

عروس مرده یکی از بی نظیرترین کارتون‌هایی که من تا به حال دیده‌ام. کارگردانان تیم برتون و مایک جانسون هستند. نسخه فارسی فیلم یکساعت است!!!

پسری به نام ویکتور می‌خواهد با دختری به نام ویکتوریا ازدواج کند ولی در تمرین ازدواج در کلیسا تعهداتش را درست نمی‌گوید. به قبرستان می‌رود تا تمرین کند. در آنجا تعهداتش را درست می‌گوید و بعد الکی انگشترش را در شاخه درخت خشکی می‌کند. سپس .........

شاید خیلی از شما فکر کنید پس مرده‌اش کو؟ ولی اگر از سپس به بعد را خودتان ببینید خواهید دید که ویکتور، حلقه را در شاخه نکرده بلکه در دست مرده‌ای کرده که شب عروسی کشته شده است. مشکل این‌است که عروس مرده از ویکتور خوشش می‌آید و بله را می‌گوید.

کارتون یک کارتون موزیکال است. به جای ویکتور هم جانی دپ حرف می‌زند. این کارتون از آن کارتون‌هایی است که باید به زبان اصلی دید. شخصیت‌ها عروسک هستند بدون اینکه شما آین موضوع را بفهمید. سه نقش اصلی هم روبوت هستند یعنی ویکتور، عروس مرده و ویکتوریا. باید بگم که موسیقی متن فیلم هم عالی است.

اگر همه عوامل فیلم را در کنار هم بگذاریم کارتون یک کارتون پنج ستاره می‌شود.

گوشواره **

ترانه مهدی بهشت - پریسا پورقاسمیگوشواره فیلمی است به کارگردانی وحیدموسائیان. بازیگران: اکبرعبدی-در نقش پدر من که پزشک اطفال است-، رویا تیموریان، مسعود رایگان، پریسا پورقاسمی و خودم-ترانه مهدی بهشت-. فیلم براساس داستانی کوتاهی در کتاب لبخند انار نوشته هوشنگ مرادی کرمانی است. مهین –پریسا پورقاسمی- که در یک خوابگاه زندگی می‌کند خانواده ای دارد فقیر که پدرش معتاد بوده و مرده و  یکی از دوستانش از وضع خانوادگی او اطلاع  دارد. او برای شرکت در جشن تولد دوستش دعوت می‌شود.  خجالت می‌کشید که وضع زندگیش را دوستانش بفهمند. اینست که تصمیم می‌گیرد که گران‌بهاترین هدیه را به دوستش بدهد. او که از داشتن خانواده‌ای فقیر شرم داشت در پایان فیلم پشت موتور ناپدری می‌پرد و مادرش-رویا تیموریان- را در آغوش می‌گیرد. پیام فیلم این‌است که نباید از چیزی که هستیم خجالت بکشیم. و مهین این را از پدر دوست ثروتمنداش مهتاب –من- یاد می‌گیرد.مصاحبه مطبوعاتی 

فیلم در بخش مسابقه جشنواره فیلم فجر و جشنواره فیلم کودکان و نوجوانان شرکت کرد و با این‌که در هر دو مسابقه نامزد دریافت جایزه بود، جایزه‌ای نگرفت.گوشواره کلاً فیلمی است سرگرم کننده برای بچه ها. نمایش آن در جشنواره فجر اشتباه بود چرا که مردم توقع نداشتند که فیلمی را در ژانر کودکان در سینما ببینند. بازی های فیلم بسیار خوب بود. خانم تیموریان در جشنواره فجر نامزد بهترین بازیگر زن بودند.

پریسا پورقاسمی هم در همدان کاندیدای نقش اول کودک شد که به نوبه خود یک موفقیت برای فیلم بود. در همدان جلوه های ویژه فیلم هم نامزد شد. به خاطر باران مصنوعی که بسیار زیبا و استادانه بود و در سطح وسیعی در کوچه پس کوچه های الهیه میبایستی صحنه را پوشش میداد و بسیار طبیعی به نظر می رسید.

حاشیه‌های جشنواره:

بیست و یکمین جشنواره بین المللی فیلم های  کودکان و نوجوانان از دهم تا چهاردهم اریبهشت ماه در همدان برگزار شد. در همدان فیلم با استقبال زیادی مواجه شد  به دلیل اینکه آن‌جا ما مخاطب خود را داشتیم.

جشنواره فیلم کودک و نوجوان که همیشه در اصفهان برگزار می‌شد به دلیل عدم توانایی اصفهان در برگزاری آن امسال در همدان برگزار شد. یکبار هم قبلاً در کرمان برگزار شده بود. علت را هم که در همدان شنیدم این بود که می‌گفتند جو اصفهان برای برگزاری جشنواره مناسب نیست. ولی در همدان برخورد مردم با ما بسیار صمیمی و مهربان  و خیلی محترمانه بود.

روز دوازدهم بلافاصله بعد از ورود به همدان در ساعت ۱۱ صبح مصاحبه مطبوعاتی دست اندرکاران فیلم در یکی از سالن‌های هتل باباطاهر برگزار شد که در آن، آقایان موسائیان، مردای کرمانی ، ایوبی –ادیتور- ، پریسا و خودم شرکت داشتیم که خبر آنرا اینجا میتوانید بخوانید.

بازار عکس گرفتن هم داغ بود. شبی در مهمانی شام آقای استاندار همدان با پریسا دوربین برداشتیم که بریم و با عموپورنگ یعنی داریوش فرضایی عکس بگیریم که این شازده باهامون عکس ننداخت. مثلن به قول حسام جون خیرسرش برای بچه ها داره کار میکند. برعکسش آقای ایرج نوذری وقتی رفتیم باهاش عکس بگیریم با کمال میل قبول کرد و چندتا عکس باهامون گرفت و بعدشم بازم وقتی این پست رو داشتم آماده می کردم برای وبلاگ فیلمامون، توی کامپیوتری توی هتل، بازم اومدن پیشم و با هم دوباره عکس انداختیم و بهشون گفتم که شما  خیلی خوش‌رفتار هستید برعکس عمو پورنگ. چندتا از عکس‌ها را از جمله عکس‌ با  آقای مردای کرمانی و آقای موسائیان و خانم درخشنده و آقای نوذری را اینجا میگذارم که ببینید.

 



 آخرین خبر اینکه روز پنجشنبه ۲۷ اردیبهشت فیلم به به طور خصوصی در سینما فردوسی تهران به مناسبت آغاز چهاردهمین سال تاسیس بنیاد کودک که یک سازمان خیریه غیردولتی است -NGO- به نمایش درآمد. که آن محیط هم بسیار گرم و صمیمی بود و امیدوارم که در کارشان موفق باشند.

در فرصت هایی که برنامه ای نداشتیم به آرامگاه های زیادی رفتیم. بوعلی، باباطاهر، عارف قزوینی و استر و مردخای

آقای مرادی کرمانی دوست داشتنی می گفت: خیلی دوست داشتم که تو، توی تمام فیلمایی که من سناریوشو مینویسم بازی کنی. ولی فیلمای من همه در مورد بچه های فقیر و ایناست. و اصلن چهره تو به شخصیت های داستان های من نمی خوره.

خوب شد که بالاخره یک داستانی نوشتند که توش یه بچه پولداری بود که بچه پولداری مثل من!! توش نقش داشته باشد.

راستی تا یادم نرفته بگم که فیلم در مهرماه اکران می‌شود.

تس Tess

Polanski Tess

 تس دومین فیلمی است که از رومن پولانسکی دیدم. با دیدن این فیلم برایم مسلم شد که پولانسکی یکی از بزرگترین کارگردانان حال حاضر سینما است. که در این فیلم یکی از سه نفر سناریست فیلم هم هست.

تس اقتباسی از کتاب Tess of the D'Urbervilles اثر توماس هاردی است. اقتباس که چه عرض کنم. تقریبا مو به مو کتاب تبدیل به فیلم شده به قول سینماگران خیلی وفادار به متن کتاب است. کتاب را قبلا خوانده بودم و عکس های فیلم را توی کتاب دیده بودم و خیلی دلم می خواست که فیلم را ببینم و آخرش آرزوم برآورده شد.

تس Nastassja Kinski  داستان دختر فقیری است از خانواده دوربی فیلد که با پدر و مادر و پنج خواهر و برادرش زندگی می کند و بعد از مدتی معلوم میشود که خانواده او ریشه اشرافی دارد و از خانواده دوربرویل هستند که به مرور زمان زمین ها و پول هایی را که داشته اند از دست داده اند. در طول فیلم روابطی بین او و پسرعمویش الکس برقرار می‌شود ولی با مردی به نام انجل Peter Firth ازدواج می کند  و ادامه داستان در باره ادامه این زندگی است و اتفاقاتی که می افتد. بطور کلی داستان فیلم که یک رمان دراماتیک است در باره تلاش یک زن برای زندگی با مردی که دوستش دارد . به طوری که حاضر میشود به خاطر عشقش حتی مرتکب قتل شود.

زیباترین سکانس فیلم، سکانس توت فرنگی خوردن تس است که الکس آنها را در دهانش می‌گذارد.

اجرای موزیک متن زیبای فیلم به عهده ارکستر سمفونیک لندن است.

فیلم در شش مورد کاندیدای اسکار بود ولی در نهایت در سه مورد آن را دریافت کرد.

بهترین کارگردانی هنری، بهترین فیلم برداری و بهترین طراحی لباس.

خیلی سرم شلوغه و الا دوست داشتم که بارها این فیلم را ببینم.

چرخ و فلک سحرآمیز (Roundabout) ***

چرخ و فلک سحرآمیز

یک کارتون عروسکی جذاب. محصول سال ۲۰۰۵. در طول 114 دقیقه فیلم فقط می خندید.  برای ساختن این فیلم  چند عکس از عروسکها گرفتند و بعد حرکاتشان را با کامپیوتر درست کردند. این کارتون را سه کارگردان ساخته اند. جین دوال (Jean Duval)  فرانگ پاسینگهام (Frank Pasingham) و دان بروسویک (Done Borthwick)  شخصیت ها به بهترین شکلی طراحی شده اند. فیلمی است دیدنی. مشکل کارتون هم این است که خنده های شخصیت بد فیلم حوصله آدم را سر میبره. البته من احتمال میدهم که در دوبله فارسی  به این صورت شده باشد چون نسخه اصلی را ندیده ام. در نسخه اصلی به جای شخصیت دوگان Robbie Williams  که خودش خواننده است حرف میزند. دوبله فیلم هم قشنگ است. البته به جز زیباد.

در این فیلم دوگال سگ کوچولو و با مزه ای است که یک بینی بزرگ و سیاه و موهای بلند قهوه ای که تا پایین پایش رسیده و در واقع نقش اصلی فیلم را دارد. برایان، حلزونی که عاشق گاوی به نام المترو است. خیلی احساس رییس بودن میکند و درهمه کارها پیش قدم است. المترو  اپرا می‌خواند و فکر میکند که خیلی خوش صداست ولی صدایش همه را به جز برایان اذیت می‌کند. دیلن خرگوشی که آدم فکر میکند بی حال است ولی در واقع هشت رشته ورزشی را بلد است و زبدی.که یکی از نقش های اصلی فیلم را دارد خیلی شبیه زیباد است ولی فرق آن ها در رنگ مدل مو و لباس آن ها است. داستان فیلم هم از این قرار است که دیلن، دوگال، برایان و المترو با هم دوستند. دوگال عاشق قند و چیزهای شیرن است. هنگامی که دوگال کالسکه‌ی شکلات را پنچر میکند و میخواهد ا ز آن بخورد یک دفعه کالسکه راه می افتد و به طرف جایی که المترو آواز میخواند می رود. بچه هایی که آواز گوش می کردند، به چرخ و فلک پناه می‌برند ولی دوگال  از روی کالسکه می‌افتد و کالسکه با چرخ فلک برخورد می‌کند و باعث یخ زدن چرخ و فلک می شود. چهار قهرمان داستان باید سه قطعه الماس پیدا کنند تا چرخ فلک به حالت اول برگردد و .......

بهترین صحنه فیلم صحنه ای است که برایان از تله رد می شود. خودتان باید ببینید.

موسیقی متن کارتون هم خیلی قشنگ است.

پیانیست (Pianist) *****

پیانیست

یک فیلم خوب با کارگردانی یکی از بزرگترین کارگردانان جهان سینما و بازی بازیگری که به خاطر فیلم اسکار گرفت یعنی آقای آدرین برودی. در آخر فیلم ما احساس نمیکنیم که 150 دقیقه فیلم دیده ایم.

گریم، بازی، کارگردانی، طراحی صحنه، جلوه های ویژه بخصوص صحنه های جنگ، طراحی لباس، موسیقی متن و ....به قدری خوبست که  آدم حتی ده ثانیه اشکال هم در فیلم نمی‌بیند.

می‌خواستم در باره بهترین صحنه فیلم چیزی بنویسم ولی فیلم آن‌قدر صحنه زیبا دارد که نمی‌دانم کدام را نام ببرم. پیانو زدن اشپیلمن وقتی که دستش پیانو را لمس نمیکند، صحنه‌ای که حاضر نبود کنسروی را که چند روز بود پیدایش کرده بود و موفق به باز کردن در آن نشده بود را از خود جدا نمی‌کرد و یا صحنه‌ای که در میان صدها یهودی به اردوگاه می‌رفت پلیسی یهودی او را از صف خارج کرد که فرار کند.