فیلم هایی که می بینیم

فیلم هایی که می بینیم

رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند. (فدریکو فلینی)
فیلم هایی که می بینیم

فیلم هایی که می بینیم

رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند. (فدریکو فلینی)

کلاهی برای باران

کارگردان: مسعود نوابی. نویسنده: فریدون فرهودی

بازیگران: رضا عطاران، حدیث فولادوند، جواد رضویان، فتحعلی اویسی  و مهران غفوریان

   دوستی با پیام کوتاه مرا دعوت به دیدن فیلم کلاهی برای باران نمود. من هم در اینترنت به جستجو در مورد فیلم پرداختم. با دیدن اسامی بازیگران و همچنین خلاصه داستان به این نتیجه رسیدم که این هم یکی دیگر از کمدی های سطح پایین، با موضوع پیش پا افتاده و شوخی های تکراری و تاریخ مصرف گذشته است. ولی چون مدتی به زیارت آن دوست نائل نشده بودم در جواب گفتم: می دانم که فیلمی درپیتی است ولی برای دیدار شما می آیم و با همین پیش فرض بدیدن فیلم رفتم.

    در آغاز فیلم رضا عطاران (ابی) در خانه ای مجلل مشغول دزدی است پس از باز کردن گاوصندوق و در حین تلاش برای خروج از خانه متوجه خودکشی دختر صاحب خانه (باران) در پی یک ناکامی عشقی می شود. پس از خروج از خانه از همدستش جواد رضویان (جلال) می خواهد که به خانه برگشته و موجب نجات دختر می شوند.

   از اینجا به بعد حدس می زدم که پسر آسمان جل به دنبال دختر پولدار رفته و او را عاشق خود کند و در پایان فیلم هم به خوبی و خوشی بهم برسند. ولی بر خلاف تصور من وقایع فیلم و شخصیت پردازی ها منطقی خوب و دور از کلیشه های رایج فیلمفارسی داشت. ابی به باران پیشنهاد می کند که کمک  او را در رسیدن به عشقش بپذیرد و داستان با تلاش ابی و جلال برای رسیدن باران به پسر ادامه پیدا می کند. البته در این میان منافع مالی نیز در میان است. 

   شخصیت ابی با بهره مندی از بازی روان و راحت رضا عطاران  و به کمک دیالوگهای خوبی که برایش نوشته شده، بخوبی برای بیننده قابل باور است. جواد رضویان نیز با توجه به قابلیت هایش در ارائه انواع گوناگون از تیپ های تماشاگر پسند با شکل و شمایل متفاوت (از مرد مکزیکی و دختر جوان گرفته تا پیرزن سالخورده) در این فیلم سنگ تمام گذاشته و وظیفه خود را در به خنده واداشتن بیننده به خوبی انجام می دهد. صحنه های روابط شوخی و جدی این دو نیز در فیلم بسیار خوب از کار درآمده. مهران غفوریان نیز گزینه ی مناسبی برای تکمیل این مثلث بازیگران موفق طنزهای تلوزیونی می باشد.  با این وجود آنچه آزار دهنده می نماید حضور ضعیف و کمرنگ بازیگران تازه کار و نوظهور فیلم است که قادر نیستند همپای بازیگران اصلی، گام بردارند و در مواردی سبب افت فاحش فیلم می گردند.

   منطق داستانی فیلم قوی و پذیرفتنی است و بهرحال نسبت به آنچه فکر میکردم فیلم بهتری بود ولی ابراز رضایت نسبی بعد از دیدن فیلم موجب شد آن دوست دعوت کننده تصور کند که من را بدیدن یکی از شاهکارهای سینما رهنمون ساخته !

 

سینمای کودک (نصف مال من، نصف مال تو)

   فیلم نصف مال من نصف مال تو ابتدا با یک معما آغاز مى شود دو کودک کلاس سومی در مدرسه متوجه می‌شوند که نام، شغل و سن پدرهایشان یکی است و در مدت کوتاهی پی می‌برند که پدر آنها یک نفر (محمدرضا شریفی‌نیا) است و پس از آن تلاش آنها برای حل کردن این مسئله برای مادرانشان آغاز می‌شود. داستان فیلم داستان تازه‌ای نیست زیرا این سوژه در سال‌ها قبل در فیلمهای‌ دو نیمه سیب و خواهران غریب بکار رفته است و حتی در فیلم نیز بارها به این موضوع اشاره می‌شود که داستان به نحوی به خواهران غریب گره خورده است. اما شاید اصلی‌ترین تفاوت این فیلم با دیگر فیلم‌های از این دست در ‌آن باشد که کار در فضایی فانتزی، مفرح و کمدی شکل می‌گیرد و بازیگران اصلی آن دو کودک (ترلان پروانه و آلما اسکویی) می‌باشند.

   اگر از دیدگاه سینمای کودک به فیلم نگاه کنیم در ادامه داستان شاهد تلاشهای کودکانه دو دختر و دوستشان برای حل کردن این مشکل هستیم. که اتفاقا از این منظر فیلم بسیار خوب از کار درآمده. فیلمی سرگرم کننده و خنده دار است و بازی شریفی نیا و دو کودک هم بسیار درخشان است. به نظر من از این دید ایرادی هم به فیلم وارد نیست. زیرا در دیدگاه دو بچه دبستانی مسئله داشتن زن دیگر یک اشتباه از سوی پدرشان تلقی می شود. و وقتی میبنند که پدر هر دو خانواده را دوست دارد و از روی عمد تن به این کار نداده با او احساس همدردی می کنند. البته این دید با نگاه ما که به این مسئله به صورت خیانت نگاه می کنیم و برایمان هزار سوال بیش می آید کاملا متفاوت است. طبیعتا بچه ها احساس مادرانشان را از این ماجرا بدرستی درک نکرده و سعی در حل این مسئله حل ناپذیر برای آنها را دارند. با این نگاه مطلع شدن زنها از دو همسری بودن شوهرشان پایان تلاش کودکان است و از این پس کودکان نقشی نخواهند داشت و این می تواند  پایانی برای فیلم باشد.

   اما اگر غیر از این دید به فیلم نگاه شود مسئله فرق بسیار میکند، اصلا مخفی ماندن ماجرا در این سالها منطقی به نظر نمی رسد و فیلم نیز به بدترین شکل ممکن پایان می‌یابد. در واقع اینکه دو زن مرد در دادگاه متوجه می‌شوند که باردار هستند و نمی توانند طلاق بگیرند پایان خوبی نیست. اصولا به نظر من از دید بزرگسالان این ماجرا هیچ پایان دلچسبی نمی تواند داشته باشد و به قول معروف دو تا زن گرفتن آخر و عاقبت خوشی نخواهد داشت.

   از این دیدگاه است که فیلم با اعتراضات نسبتا زیادی نیز مواجه شده است. جمعی از طرفداران حقوق زنان به فیلم حمله کرده و در وبلاگی اطلاعیه نیز داده اند. مقارن شدن پخش فیلم با لایحه کذایی دولت که ازدواج مجدد نیازی به اجازه از زن اول ندارد نیز به این ماجرا دامن زده و بعضی کار را تا جایی پیش برده اند که فیلم را به سفارش دولت ساخته شده دانسته اند. و عده ای نیز بازیگران این فیلم و بخصوص مریلا زارعی و شقایق فراهانی را بخاطر بازی در فیلم سرزنش کرده اند.

   با اینکه نمی شود منکر استفاده دولت ها از هر ابزار تبلیغاتی و از جمله سینما برای پیشبرد دیدگاهایشان شد ولی با این نگاه که فیلم را سفارش دولت بدانیم کاملا مخالفم. به نظر من تنها با توجه به این نکته که این دو ختر زیبا در تمام طول فیلم بی حجاب هستند و تنها در مدرسه  و از روی اجبار روسری دارند و در یک صحنه وقتی ترلان پروانه از مدرسه بر می گردد بلافاصه و با تندی روسری را از سرش بر می دارد، می شود فهمید که این فیلم اصلا دلخواه این دولت نیست. و در این شرایط سختی که این دولت برای هنرنمدان بوجود آورده این گونه اتهامات واقعا ناجوانمردیست.

   من اصولا با نگاه ایدئولوژیک به سینما مخالفم. و برای پذیرفتنی است که فیلمی برای سرگرمی باشد و قصد ترویج یا عادی سازی چیزی (در این فیلم دو زنه بودن) را نداشته باشد. به این فیلم هم با توجه به اینکه در جشنواره فیلم کودکان بهترین شده از دیدکاه سینمای کودک باید نگریست و کسانی که برای سینمای کودک تلاش می کنند را باید تشویق کرد.

رئیس

 

   فیلم داستان رئیسی است که دیده نمی شود ولی پشت پرده جریانات ترسناکی حضور دارد. از مواد مخدر و اعتیاد گرفته تا آدم ربایی، قتل، هفت تیر کشی و مسلسل بازی. اما در پایان فیلم وقتی که تماشاگر رئیس را می بیند آرزو می کند کاش رئیس را ندیده بود تا می توانست باور کند او رئیس این همه کشت و کشتار است. داستان فیلم در فضاهای خاص کیمیایی می گذرد. فضاهایی که گویی کیمیایی از تگزاس به تهران منتقل کرده است. آدم هایی که در روز روشن در خیابان های تهران آدم می کشند.

   به نظر خیلی ها رئیس کپی برداری از حکم هستش و خود کیمیایی هم گفته که: «حکم، سیاه مشقی برای رئیس است.» ولی به نظر من نکات مشترک زیادی هم با فیلم قبلی کیمیایی یعنی سربازان جمعه دارد. از زن معتادی که در جلوی یکی از نزدیکانش تزریق می کند. البته زنان آسیب دیده، زنده شدن رفاقت های قدیمی،  زد و خورد، خون و زخمم، عشق  و انتقام هم که پای ثابت فیلم های کیمیایی هستند.

   تمام فیلم روی دیالوگ‌ها و مونولوگ‌هایی می‌چرخد که همه شعاری، آهنگین و گاهی بی‌معنی هستند، و به کمک بازیگرهای حرفه‌ای، قشنگ هم بیان می‌شوند. انتخاب بازیگران بسیار خوب بوده. داریوش ارجمند نقش رئیس و خسرو شکیبایی نقش دکتر را خیلی خوب بازی می کنند. فرامرز قریبیان، لعیا زنگنه، امین تارخ و مهناز افشار هم خوب هستند. ولی صحنه های اکشن فیلم نه تنها خوب از کار در نیامده بلکه در بعضی مواقع تماشاگر را به خنده وادار می کند.

   فیلم چند مشکل اساسی دارد: یکی فیلمنامه که پر است از اشکالات ریز و درشت. برای مثال در ابتدای فیلم فرامرز قریبیان که متهم به قتل و تحت تعقیب است به راحتی از قسمت کنترل گذرنامه گذشته و بازداشت نمی شود. مشکل بزرگتر فیلم قسمت پایان فیلم وسکانس مهمانی است. مهمانی کاملاٌ غیر واقعی و باور ناپذیر است. وسط مهمانی ظاهراٌ مخفیانه چند خبرنگار با یک عرب مصاحبه می کنند. استفاده بی مورد از حیوانات هم خیلی آزاردهنده شده. روی پیانو بچه سوسمار راه میرود و رئیس در اتاقش مار و گرگ نگه می دارد. از همه بدتر جنگ مار با اور حیوان دیگه است. 

  اساسی ترین نقطه ضعف فیلم  پرداخت و طراحی سرانجام ماجراست که بسیار ضعیف و سهل انگارانه است. تماشاگر بلافاصه از خود می پرسد اگر از بین رفتن رئیس، نجات سیامک و طلا و بهم رسیدن پدر و پسر تا این حد ساده و دست یافتنی بود، در تمام مدت فیلم نگران چه چیزی بودیم. در واقع در پایان این احساس به تماشاگر منتقل می شود که کل ماجرا کوچکتر از این بوده که ارزش دنبال کردن داشته باشد.

   یک نکته جالب اینکه ارتباط واقعی قریبیان و کیمیایی در فیلم نمایش داده شده: قریبیان با اشاره به صحنه سینما «رکس» در فیلم «رییس» گفت: آن دو دوست دقیقا خود من و کیمیایی هستیم. سینما «رکس» در لاله‌زار همیشه بهترین فیلم‌های آمریکایی را نمایش می‌داد و چهارشنبه‌ها که فیلم‌های جدید می‌آمد بعد از مدرسه من و کیمیایی می‌رفتیم و آنها را می‌دیدیم.

نقاب


کارگردان: کاظم راست گفتار
فیلمنامه: پیمان قاسم خانی
بازیگران: پارسا پیروزفر، امین حیایی، سارا خویینی ها، گوهر خیراندیش، ماه چهره خلیلی، محمدرضا شریفی نیا

  خلاصه داستان: تصادفی در یکی از خیابانهای دوبی منجر به آشنایی و سرانجام ازدواج نگار دختر یک تاجر پولدار ایرانی با کامران صاحب یک رستوران ایرانی در دوبی می گردد. بعد از مدتی رفتار کامران با نگار تغییر کرده و بنای ناسازگاری را میگذارد و این واقعه سبب نزدیکی روحی بیشتر نگار به نیما دوست و شریک کامران می شود و در نتیجه ...

   در همان قسمت ابتدایی فیلم یعنی زمانی که کامران و نگار از ماه عسل برگشته اند، نگار هنگام بالا و پایین کردن کانلها، به فیلم کازابلانکا بر می خورد. درست همان سکانس معروف کازابلانکا (سکانسی در رثای یک عشق ممنوع) و همان جمله معروف بوگارت به برگمن :  he is looking at you kid  

   من با دیدن این صحنه گفتم حتما نقاب کپی ایرانی فیلم  دوباره سعی کن سام وودی آلن هستش. به خصوص وقتی نگار برای شوهرش ماجرای فیلم را در کمال احساس تعریف می کرد و بعدا در زمانی که با دوست شوهرش نیما در مورد اینکه به نظرش کازابلانکا بهترین فیلمه و وقتی که نیما در جوابش گفت که فقط به این جور عشق علاقه داره و ....

   ولی در نهایت ماجرا اصلا اون جیزی نبود که من فکرشو می کردم. چون فیلم هنوز روی پرده است بهتره در مورد پایان ماجرا حرفی نزنم. یشنهاد می کنم برید سینما و نقاب را بینید. در این وانفسایی که فیلم ها به سختی مجوز می گیرند و پروانه نمایش٬ تماشای فیلمی که موسیقی عربی دارد و صدای اصلی داریوش و ابی پخش می شود و نماهای زیبایی از دبی را برای شما نشان می دهد خالی از لطف نیست. البته فیلم دچار سانسور شده و بعد از ۲ سال مجوز اکران گرفته.

   فیلم از ساختار غیر خطی جذابی برخور داره و پیدا کردن خط اصلی با پایان گرفتن فیلم امکان پذیر است.  شیوه روایت فیلمنامه به گونه ای طراحی شده که طی پیشرفت ماجرا چند بار تعاریف قصه عوض می شوند و علاوه بر غافلگیری مخاطب این امتیاز را دارد که در عین این تغییر، تعاریف اولیه نقض نمی شوند بلکه در راستای یکدیگر قرار گرفته و به گونه ای مکمل هم می شوند.

   فیلم که بدون شک موضوع جذابی دارد ولی عدم استفاده از صحنه های تماس فیزیکی در فیلم بشدت آزار دهنده است. من تا زمانی که فکر می کردم کپی فیلم وودی آلن هست همش به این نکته فکر می کردم که صحنه اصلی قراره چه جوری از آب در بیاد. ولی به هر حال نقاب با انتخاب موضوعی خاص و نامتعارف حداقل در حد و اندازه های سینمای ایران، توانسته با انتخاب ساختار و شیوه روایت، خطوط قرمز را پشت سر بگذارد و با جهت دادن به قصه به گونه ای هوشمندانه، حرکت خود را تعدیل کند.

 

داستان عامه‌پسند (Pulp Fiction)

 

   پالپ فیکشن فیلمی است به کارگردانی کوئینتین تارانتینو و با بازی جان تراولتا، ساموئل ال جکسون، اما ترومن و بروس ویلیس. کوئینتین تارانتینو از بنیانگذاراران اصلی روایت غیرخطی درسینما است. او برای اولین بار در قسمتی از فیلم سگدانی محصول سال 1992 از این ساختاراستفاده کرد. با این فیلم کم هزینه کوئنتین تارانتینوی جوان و عاشق سینما شوک بزرگی به سینما وارد کرد و سپس در سال 1994 با ساخت فیلم اپیزودیک پالپ فیکشن به صورت کامل از ساختار غیر خطی بهره برد. وقتی نخل طلای بهترین فیلم جشنواره کن را برد خیلی‌ها تعجب کردند که چطور معتبرترین رویداد سینمایی جهان مهم‌ترین جایزه خود را به یک جوان 31 ساله داده آن هم برای فیلمی خشن با ستارگان اکشن. ولی فیلم با استقبال فراوان روبرو شد و فیلنامه نویسی را بکلی تحت تاثیر قرار داد.

   پالپ فیکشن از سه اپیزود تشکیل شده که عبارتند از: موقعیت بانی، وینسنت وگا و همسر مارسلوس والاس و ساعت طلا. در اپیزود وینسنت وگا و همسر مارسلوس والاس, .قبل از تیتراژ، شاهد قسمتی از اپیزود مو قعیت بانی هستیم این قسمت درست تا لحظه قبل از معجزه ادامه دارد و گویی کارگردان قصد دارد معجزه را در بهترین زمان ممکن نشان مان دهد . بعد از آن با اپیزود وینسنت وگا و همسر مارسلوس والاس مواجه می شویم.  وینسنت که قبلا مطلع شده که مارسلوس شخصی را فقط به جرم اینکه پاهای میا (اما ترومن) را ماساژ داده به قتل رسانده سعی می کند تا حد امکان کاری کند که رابطه اش با میا از حد خاصی فراتر نرود. ولی تنها یک حادثه (مصرف بیش از حد مواد مخدر توسط میا هنگام بازگشت به خانه پس از رقص دونفره) جلوی این اتفاق را می گیرد. در ابتدای این اپیزود مارسلوس والاس را می بینیم که به بوچ دستور باخت در مسابقه را می دهد و در انتهای این اپیزود صحنه ای از کودکی بوچ را می بینیم که می تواند پیش زمینه ای برای اپیزود ساعت طلا باشد. با همین صحنه است که ارزش ساعت طلا را برای بوچ درک می کنیم. در اپیزود ساعت طلا بحث غرور و مردانگی پر رنگ است. بوکسور به خاطر غرورش حاضر نیست در مسابقه شکست بخورد و برای برداشتن ساعت که برایش نشانه غرور خانوادگی است جانش را به خطر می اندازد. ولی بر عکس مارسلوس والاس با مورد تعرض قرار گرفتن از سوی زد، بیشترین ضربه ای که می خورد خرد شدن غرورش است. بعد از اتمام اپیزود ساعت طلا و فرار بوچ، دوباره به اپیزود موقعیت بانی بازمی گردیم و حالا اپیزود را از لحظه قبل از معجزه می بینیم. بعد از قتل، پسری که تا حالا مخفی شده بود بیرون می آید و به سمت وینسنت و جولز تیراندازی می کند اما آنان به طرز معجزه آسایی نجات پیدا می کنند. همین لحظه برای جولز کافی است تا آیاتش را جور دیگری تفسیر کند, که موجب نجات جان سارقان می شود. ولی برعکس وینست فردای مهجزه توسط بوچ کشته می شود.

    وقتی برای اولین بار پالپ فیکشن را می دیدم، محو حرف زدن و خونسردی آدمها در فیلم شده بودم. جوری حرف می زدند که انگار هیچ کار دیگری توی دنیا ندارند جز اینکه جمله ای را که دارند می گویند تمام کنند. جملات را خونسرد و با دقت می گفتند و با همان دقت و خونسردی هم به حرفهای طرف مقابلشان گوش می دادند. این خونسردی عجیب و غریب در بیشتر لحظات فیلم حاکم است. وقتی که جولز(ساموئل ال جکسون) سارقان کیف رو داره می کشه, وقتی وینست(تراولتا) اتفاقی همکارشونو تو ماشین می کشه, وقتی جیمی(تارانتینو) می بینه که یه جنازه تو خونشه و زنش بزودی از سر کار بر می گرده. عکس العمل بوچ (بروس ویلیس) وقتی می فهمه حریفشو کشته, خونسردی کسی که برای کمک اومده و جالبتر از همه وینست که یکی رو الکی کشته و حسابی دردسر درست کرده، به کس که برای کمک اومده میگه به من دستور نده و ازم خواهش کن ! وینست و جولز در هر موقعیتی با حوصله و دقت تمام با هم بحث می کنند و نکته جالب ای بحث ها تقابل دیدگاه ها درباره یک اتفاق واحد است بخصوص در مورد ماساژ پا در ابتدا و آخر هم در مورد معجزه بودن یا نبودن زنده موندنشون.

   یک نکته جالب اینکه توزیع کننده فیلم در امارات متحده عربی، بعد از مشاهده فیلم تصور می کنه که به علت عدم ترتیب درست زمانی داستان‌ها, آنجه در دستش هست نسخه اصلی نیست و خودش آن‌ها را دوباره مونتاژ و داستان‌ها را به ترتیب زمانی مرتب می کنه و این فیلم اصلاح شده در سینماهای امارات‌ پخش می شه.

مستاجر (The Tenant)

نام فیلم: The Tenant French: Le Locataire

بازیگران: رومن پولانسکی - ایزابل اجانی

کارگردان: رومن پولانسکی

زمان: 125 دقیقه

محصول: آمریکا -  فرانسه (۱۹۷۶)

 

خلاصه داستان: مردی (پولانسکی) می خواهد خانه ای را در یک ساختمان بزرگ اجاره کنـــد. مستخدم ساختمان به او می گوید که ساکن قبلی خود را از پنجره به پایین انداخته و اکنون در بیمارستان بستری است و ممکن است که برگردد ولی او با این حال ساختمان را اجاره می کند. به سراغ آن زن در بیمارستان می رود در انجا با استلا (اجانی) دوست همان زن آشنا می شود. زن می میرد ولی رابطه ی او با استلا همچنان پابرجا می ماند. با گذشت زمان در ارتباط با ساکنین ساختمان احساس بدی به او دست می دهد. بطوری که در توالت روبروی خانه اش اشخاصی را می بیند که ساعتها بی حرکت آنجا می ایستند. کم کم حس می کند که همسایگان بودند که آن زن را دیوانه و موجبات خودکشی اش را فراهم کرده بودند و اکنون می خواهند همین کار را با او انجام دهند ...

    پولانسکی بعد از بچه رزمری فیلمی دیگر به همان سبک ساخه است. فیلمی که تماشاگر را سرگردان در تخیل و واقعیت می کند، آیــا به راستی ساکنین عامل خودکشی آن زن بودند یا همه ی اینها ساخته ی تخیلات مرد است. در واقع فیلم دو نیمه دارد، در نیمه اول کارگردان ما را در هذیانها و توهمات شخصیت اول فیلم شریک می کند تا ما هم کم کم به این باور برسیم که او گرفتار توطئه ای کثیف و شیطانی است و یقین داشته باشیم که هر آنچه می گذرد از پیش طراحی شده است از جمله وقتی که ساکنان نسبت به هر صدایی حتی صدای بسته شدن در یا صدای رادیو وحتی حرکت صندلی حساسند، گویی در یک آسایشگاه روانی قرار داریم که موظف به رعایت سکوت هستیم. ولی در اواخر فیلم بارها کارگردان ما را با صحنه هایی روبرو می سازد که می فهمیم دسیسه ای دست کم از جانب همسایه ها در کار نیست و بیشتر آنچه دیده ایم در ادراک دگردیسی یافته مرد جریان دارد که سرانجام او را به طرف آن پنجره می کشاند.

   مستاجر آخرین فیلم پولانسکی در آمریکا می باشد. سال بعد از ساخت این فیلم (۱۹۷۷) به اتهام یک رسوایی اخلاقی در کالیفرنیا بازداشت شد و به همین منظور آمریکا را به قصد فرانسه ترک کرد. فیلم های بعدی پولانسکی، همگی در فرانسه تولید شدند. او هرگز به آمریکا برنگشته است زیرا با حداقل با ۱۰ سال زندان مواجه می شود. وقتی در سال ۲۰۰۲ برای فیلم پیانیست اسکاربهترین کارگردان را گرفت در مراسم حاضر نبود و جایزه اش را ۵ ماه بعد از هریسون فورد در پاریس دریافت کرد.