فیلم هایی که می بینیم

فیلم هایی که می بینیم

رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند. (فدریکو فلینی)
فیلم هایی که می بینیم

فیلم هایی که می بینیم

رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند. (فدریکو فلینی)

ریک، پسر سفید ، White Boy Rick


ریک، پسر سفید ، White Boy Rick

کارگردان، Yann Demany

***

اگر می‌خواهید بدانید که همکاری با باندهای مواد مخدر، و نیز استفاده از این مواد، همکاری و ارتباط با خریداران و فروشندگان اسلحه، مجاز یا غیر مجاز، فرقی نمی‌کند، بد است و در نهایت سر و کارتان با پلیس و قانون و زندان ... است و سرنوشت شما ادامه‌ی زندگی در پشت میله‌های زندان است، این فیلم را ببینید.

نگویید می‌دانیم. حتمن نمی‌دانید که منی که می‌دانم، هر روز شاهد ساختن فیلم‌هایی از این دست هستم. فیلم‌هایی که سازندگانش در به در به دنبال پیدا کردن سناریوهای خود، در زندان‌ها و یا صفحه‌ی حوادث روزنامه‌ها هستند و در نهایت هم در مشخصات فیلم جمله‌ی معروف “Based on The True Story” را می‌بینیم.

این فیلم‌ها معمولن به فارسی هم برگردانده می‌شوند. می‌دانید، هر فیلمی که می‌توانید آن را به زبان فارسی ببینید، شک نکنید که سوژه‌ای مستندگونه دارد. و در نهایت، بعد از رسیدن به عنوان بندی‌های آخر فیلم، باید پند گرفته باشید که نباید مانند بازیگران فیلم باشید. هرچند، چه بسا بینندگانی بعد از دیدن فیلم، به دلیل ناراحتی از سرنوشت قهرمان آن، برای تسکین این غم، تلفنی به ساقی خودشان بزنند.

جمله‌ای که این روزها معمولا در هر یادداشتی می‌نویسم را تکرار می‌کنم. این روزها، تقریبا فیلمی به دست من نمی‌رسد که از عوامل و دست اندرکاران آن بنویسم. فیلم‌برداری و بازی‌ها و ...... همه خوب و دیدنی هستند. البته این به خود من هم برمی‌گردد که هر فیلمی را نمی‌بینم. می‌دانید؟ خود من فقط با سناریو درگیر هستم که آن‌هم شوربختانه، به دلیل تکراری بودن، بسیاری از آن‌ها را نمی‌پسندم. من می‌دانم که کار خلاف، بد است. بد. و تمام.

با توجه به این قضیه و در جای جایی هم ایرادهایی که به چیدمان بازیگران دارم، دو ستاره از آن را کم می‌کنم. ‌

***

بی خود و بی جهت

کم هستند کارگردانان جوانی که از ابتدا شیوۀ داستانگویی خاصی را در نظر بگیرند و قصه هایشان را به شکلی نسبتاً مشابه روایت کنند. عبدالرضا کاهانی یکی از این کارگردان هاست که سبک خاصی را در پیش گرفته است.

"بی خود و بی جهت" هم در امتداد سایر آثار این کارگردان است. "بیست" که اولین ساخته اش بود را بسیار پسندیدم، خصوصاً بازی های خوبی که از پرستویی و خمسه گرفته بود. "هیچ" را هنوز ندیدم، اما "اسب حیوان نجیبی است" را دوست داشتم.

جدیدترین ساختۀ کاهانی، که از طرف حوزۀ هنری تحریم هم شده و در سینماهای معدودی اکران شده، داستان دو زوج جوان است در یک خانه. یکی که باید خانه را تخلیه می کرد و دیگری که باید خانه را تحویل می گرفت. اما بخاطر سهل انگاری، کارها در زمان لازم انجام نشده و حالا یکی با اسباب و اثاثیه اش به خانه ای آمده که هنوز تخلیه نیست... فیلم روایتگر چند ساعت از این ماجراست.

شاید در وحلۀ اول به نظر برسد که ساختن چنین فیلمی (چهار بازیگر در تنها یک لوکیشن) کار ساده ای است. اما در واقع موضوع کاملاً برعکس است. هر چه تعداد لوکیشن ها کمتر باشد، کار دشوارتری در انتظار گروه است، خصوصاً اینکه زمان روایی با زمان واقعی تقریباً یکسان است. حفظ حس هر سکانس و ادامۀ آن تا جلسۀ بعدی فیلمبرداری (که ممکن است دو روز بعد باشد) کار را برای بازیگران هم سخت تر می کند.

سوژه و موقعیتی که کاراکترها در آن قرار می گیرند شرایطی کاملاً درام و ناراحت کننده است، اما به لطف فیلمنامه، دیالوگ ها و خصوصاً بازی رضا عطاران، موقعیت های طنز زیادی از دل این ماجرا خلق شده است.

یکی از ایرادات فیلم شلوغ بودن و سر و صدای زیاد تقریباً تمام سکانس هاست. خصوصاً در صحنه هایی که هر چهار نفر با هم حرف می زنند. هر کس که اندکی دز سینمای ایران کار کرده باشد می داند که دیالوگ های به اصطلاح "تو هم" نه در صدابرداری درست از آب درمی آید نه هنگام پخش از بلندگوهای نه چندان مدرن سینماهای ما.

راستی این را هم بگویم که به لطف تحریم حوزه هنری، ما فیلم را در سینمای عصر جدید دیدیم. سینمایی که هنوز تفاوتی با سال های دور نکرده و رنگ تعمیر و نوسازی را به خود ندیده، اما با اینحال یک حس نوستالژی قدیمی را در من زنده می کند.

"بی خود و بی جهت" شاید از ساخته های قبلی کاهانی یک پله پایین تر باشد اما باز هم ارزش دارد.

اسب حیوان نجیبی است


پس از مدتها دو فیلم از سینمای ایران دیدم.

اولی سعادت آباد بود که با وجود این که فیلم ارزشمندی بود، ب دلیل وجود هر نیم ساعت یک  تبلیغ شهربازی در فیلم و ب هم زدن کل حس فیلم از نوشتن در باره‌ی آن خودداری می‌کنم. و نوشتن در باره‌ی این فیلم را به لقایش می‌بخشم. چرا که این حرکت آنقدر آزار دهنده بود که به سادگی و با این‌که فیلم ارزطش بیش از یک بار دیدن را داشت، برای دیدن و نوشتن در باره‌ی آن اصلن دل‌خوشی نداشتم.

ولی فیلم دوم را دو بار دیدم. یک بار برای دیدن و یک بار برای نوشتن در باره‌اش.

در متن این فیلم تبلیغی وجود ندارد. بنابراین با توجه به شرطی که در یادداشت قبلی و در این وبلاق وزین با خودم کردم، هر گونه کپی برداری از این فیلم اعتراض من را هم ب دنبال خواهد داشت.

و اما.......... اسب حیوان نجیبی است.

فیلم ساخته‌ی رضا کاهانی است. در روی سی دی که کماکان بدون یک محافظ ضد خش در یک کارتون بسته بندی شده می خرید، نوشته که: با بازی رضا عطاران، که تندیس جشن خانه‌ی سینما را برای بهترین بازی‌گری مرد دریافت کرده‌است.

نا گفته نماند، این جشن خانه به نظر من برتر از جشنواره‌ی فیلم فجر است. ینی اگر بهتر نباشد بدتر نیست.

ادامه مطلب ...

طهران تهران

 

فیلم طهران تهران از دو اپیزود تشکیل شده ، اپیزود اول طهران با رسم الخط قدیمی کار داریوش مهرجویی کارگردان قدیمی تر و  اپیزود تهران کار مهدی کرم پور کارگردان جوانتر می باشد. اپیزود

 سوم را قرار بود مرحوم سیف الله داد بسازد که عمرش کفاف نداد. فیلم به وی تقدیم شده است. 

طهران مهرجویی با خراب شدن سقف یک خانواده چهار نفره در لحظه تحویل سال آغاز می شود ولی باقی داستان روایت غم انگیزی ندارد خانواده "نجیب" تصمیم می گیرند با تورهای تهران گردی که شهرداری تهران برای شهروندان تهرانی مهیا کرده به گشت و گزار در تهران بپردازند و همین سبب آشنایی این خانواده با چندین پیر مرد و پیر زن مرفه می شود و همسفر می شوند. 

 فیلم که به سفارش شهرداری تهران ساخته شده تهران را شهری زیبا و تمیز بدون دود و ترافیک و گدایان سر چهار راه و سر و صدای همیشگی شهر به تصویر می کشد تصویری که البته  اگر تعطیلات نوروز را در تهران گذرانده باشید خیلی هم دور از ذهن نیست. همراه این مسافران که شوید اطلاعاتتان در مورد تهران بیشتر می شود .فیلم با نگاهی خوش بینانه بدون به تصویر کشیدن فاصله طبقاتی ، نمایش حسی انسانی و  با پایانی خوش تمام می شود شاید این روایت واقع بینانه ای نباشد ولی بد نیست گاهی حداقل بر پرده سینما آن را ببینیم.   

اپیزود دوم ، تهران سیم آخر،  شهری است واقعی تر با فضاهایی که برایمان آشنا ترند . داستان لغو شدن کنسرت موسیقی تعدادی جوان است و درگیریهایی حکومت با آنها.  فیلم خود را درگیر پرداختن به داستان نمی کند کلیتی مطرح می شود و بسته می شود بازیها چندان قوی نیست و زیاد به دل نمی نشیند بر عکس اپیزود اول که بازی خوب پانته بهرام بیننده را جذب می کند.  

سکانس داخل زور خانه به شدت مصنوعی با دیالوگی ضعیف است نه مامور حکومت حرف قانع کننده ای دارد و نه جوان نسل امروز، هیچکدام نمی توانند به واقع نماینده این دو نسل درگیر  باشند و بغضهای نهفته شده را بیان کنند ، سکانسی که می توانست کل این اپیزود را تحت تاثیر بگذارد متاسفانه حرام می شود.  

موسیقی پایان اپیزود دوم به نظرم تنها حسن آن است و باعث می شود که تماشاگر با حس خوبی سینما را ترک کند.

Machete (رابرت رودریگز – ۲۰۱۰)

فیلم جدید رابرت رودریگز رو می شه دنبالۀ آثاری همچون Desperado، Once upon a time in Mexico و Planet Terror به حساب آورد. فیلمی در سبک Exploitation که با نمایش عریان خشونت، خونریزی و کشت و کشتار انتقام جویانه داستانش رو پیش می بره. علاقمندان سینمای تارانتینو و رودریگز با چنین سبکی آشنایی دارن و تا حد زیادی هم انتظاراتشون برآورده می شه.

داستان فیلم از آنونسی که بین قسمت هایی از فیلم Grindhouse به نمایش دراومد الهام گرفته شده: داستان یک افسر پلیس مکزیکی به نام Machete که با گروهی از سیاستمداران جمهوریخواه افراطی که موافق برخورد شدید با مهاجرین غیرقانونی به داخل خاک آمریکا هستن درگیر می شه.

داستان چیزی بیشتر از این نیست و مثل دسپرادو، فیلم بیشتر بر صحنه های درگیری و کشتار تکیه داره. هر چقدر قهرمان دسپرادو (آنتونیو باندراس) در کار با انواع سلاح گرم مهارت داشت، در این فیلم  Machete در کار با قمه و چاقو! حتی در سکانسی از فیلم که باید برای انجام ماموریتی یک سلاح انتخاب کنه، از بین تمام سلاح های گرم مدرن، باز هم اولین انتخابش یک قمۀ بزرگه.

از طرف دیگه هر چقدر قهرمان فیلم دسپرادو خوش قیافه بود و پراحساس (ال ماریاچی نوازندۀ گیتار هم بود)، در این فیلم قهرمان فیلم (دنی ترخو) به غایت زشت و بدقیافه اس و هیچ نشانی از احساس درش دیده نمی شه. اصلاً این بازیگر همون کسیه که در فیلم دسپرادو نقش منفی رو بر عهده داشت و ظاهراً قبلاً در زندگی شخصیش هم یک خلافکار تمام عیار بوده.

کارگردان برای جبران چهرۀ زمخت قهرمان فیلم و بزرگنمایی زشتی ظاهریش، دوستان و همراهان Machete رو از بین بازیگرانی انتخاب کرده که جالب توجهن: جسیکا آلبا، لیندزی لاهن و میشل رودریگز (همون آنا-لوسیای سریال Lost) و البته رابرت دنیرو در نقش سناتور جمهوریخواه.

چند نما در فیلم هست که به شدت دسپرادو رو به یاد میاره، خصوصاً جایی که قهرمان فیلم و جسیکا آلبا روی تخت خوابیدن که Machete با صدای قدم های آدم بدها از خواب بیدار می شه و سایۀ اونها رو روی پردۀ اتاق می بینه.

اگر خواهان دیدن فیلمی هیجان انگیز، پر از قطع شدن سر و دست و فرو رفتن قمه در شکم و چشم و چار آدم بدها هستین، Machete انتخاب خوبیه. اگر طرفدار سبک سینمای رودریگز هستین، با اینکه دیدن این فیلم تجربۀ Sin City یا حتی دسپرادو رو به همراه نداره، اما در نهایت شما رو راضی نگه می داره.

پوپک و مش ماشالله


پوپک (مهناز افشار) برادر زاده احترام السادات خانم (مریم امیرجلالی) که کاروان دار سفرهای زیارتی است، بعد از عمری از خارج وارد کشور می شود. سکته احترام السادات و بستری شدنش در بیمارستان موجب می شود که مش ماشالله (فرهاد آییش) مباشرش، نگهداری از او را  وظیفه و حق خود بداند. نتیجه برخورد او که یک فرد مذهبی و سنتی و پایبند به اصول دین است، با پوپک فیلمی سرگرم کننده به وجود آورده که می توان در یک بعدازظهر جمعه به دیدنش نشست.

فیلم در مورد ماشالله چندان موضع گیری مثبتی ندارد. تماشاچی هم به هم چنین. چرا که ماشالله که مدام جانماز آب می کشد و اصول دین به رخ دیگران می کشد، خودش هم نم کرده ای دارد. زهره خانم (بهاره رهنما). او در برخورد و قرار و مدار با زهره خیلی در بند باورهای دینی اش نیست. و صرف این که قصد ازدواج با او را دارد،  روابط  با زهره را برای خودش مجاز می کند. او برای تماس با زهره حتا به اینترنت پناه می آورد و دهها ایمیل برای او می فرستد و ....

فیلم ساخته فرزاد موتمن است. سناریو از ایمان صفایی و سروش صحت که نقش دوست پسر پوپک را هم دارد.

امین حیایی هم نقشی چون بسیاری از فیلم های دیگرش دارد. جوان تحصیل کرده ای که کارش زدن زیرنویس بر روی فیلم های خارجی و فروش قاچاقی آن هاست.

به نظر می رسد که این فیلم پرفروش ترین فیلم امسال بشود. که درصد بالایی از این فروش را به درستی مدیون فرهاد آییش است. آییش به تنهایی در هر فیلمی که بازی می کند، یکی از ستونهای آن محسوب می شود.  تماشاچیانی چون من را هیچ یک از عوامل دیگر فیلم، بی این که بخواهم قضاوتی درموردشان بکنم، جذب دیدنش نمی کرد. کسانی چون من را جمع کنید با  آن هایی که برای دیدن سایر عوامل فیلم راهی سالن های سینما می شوند. بهرحال بعد از مدتها شاهد فیلمی در ژانر کمدی در سینمای ایران هستیم که نمی توان نام آبکی بر آن گذاشت. این فیلم در قد و قواره خودش و در فضای کنونی سینمای ایران یک کمدی خوبست.

عکس از اینجا

دموکراسی توو روز روشن



عکس از سینما پرس

دموکراسی توو روز روشن

ستوده، یکی از سرداران دوران دفاع مقدس، در اثر انفجار بمبی که در اتوموبیلش کار گذاشته شده زخمی شده و به اغما می رود. در این حال به عالم برزخ می رود و بر سر رفتنش به بهشت مدعی شهادت شده و شروع به چانه زدن با مقامات آن جهان می کند. غافل از این که دروازه بهشت به سادگی به روی هر کسی باز نمی‌شود و سردار باید برای نقاط تاریک زندگیش توجیه منطقی داشته باشد.

*** ادامه مطلب ...

Prince of Persia (مایک نیوول – 2010)

از زمانی که خبر ساخته شدن Prince of Persia رو شنیدم منتظر بودم ببینم اقتباس هالیوود از این بازی کامپیوتری قدیمی و دوست داشتنی به چه شکل هست. این فیلم، جدای از سوژه، برای ما ایرانی ها اهمیت دوچندانی داره چون بعد از مدتها فیلمی ساخته شده با محوریت یک کاراکتر "مثبت" ایرانی. 

اما متاسفانه باید بگم که فیلم هیچ کدوم از انتظارات منو برآورده نکرد. فیلمنامه ای که از روی بازی نوشته شده، مثل اغلب اینجور فیلم ها، فیلمنامه ایست ضعیف با پرداخت بد. جلوه های ویژه در حد متوسط هست و بازی ها به شدت معمولی. حتی هیچ نماد یا نشانی از تمدن ایران باستان در این فیلم دیده نمی شه؛ نه در طراحی لباس نه در طراحی صحنه. حتی در برخی موارد لباس هایی تن بازیگران کردن که هیچوقت در دربار رسم نبوده.

داستان فیلم دربارۀ "دستان" پسر یتیمی هست از خانواده ای معمولی که بعد از راه پیدا کردن به کاخ پادشاه، باید در برابر دشمنان از یک خنجر جادویی محافظت کنه. خنجری که قابلیت برگردوندن زمان به عقب رو داره...

حالا در این بین دختری هم هست و عموی بدذاتی و برادری و... .

اگر بخاطر علاقه به بازی کامپیوتری بخوایم فیلم رو ببینیم، می خوره تو ذوقمون! اگه بخاطر تماشای فیلمی دربارۀ شکوه ایران باستان بخوایم فیلم رو ببینیم مایوس می شیم... اگر بخاطر جلوه های ویژه یا تصویربرداری خارق العاده، باز هم ناامید خواهیم شد... فقط اگر بخاطر یک ساعت و نیم سرگرمی، بدون سوال، بدون عمیق شدن، بدون هیچ انتظاری به دیدن فیلم بشینیم شاید از فیلم خوشمون بیاد.

به نظر من این فیلم می تونست خیلی بهتر از این باشه و حتی به فیلمی موفق و دنباله دار تبدیل بشه، تنها در صورتیکه کمی بیشتر روی فیلمنامه کار می کردن تا انگیزه های شخصیت ها رو موجه جلوه بدن و کمی بیشتر به شخصیت پردازی توجه می کردن. با وجود این ساخته شدن قسمت دوم چنین فیلمی هم دور از انتظار نیست.

پرسی جکسون و خدایان یونان: دزد صاعقه (کریس کلمبوس - ۲۰۱۰)

پرسی جکسون سوژۀ نسبتاً خوبی داره: پسری که متوجه می شه ریشه اش به خدایان یونان باستان می رسه... 

این فیلم پرخرج چند ماه پیش اکران شد و فروش خوبی هم داشت اما اونقدر که سازندگانش انتظار داشتن مطرح نشد. فیلم از جلوه های ویژۀ خوبی برخورداره و بازی ها قابل قبول هستن. کارگردانی بر عهدۀ کریس کلمبوس هست که دو قسمت اول هری پاتر رو در کارنامه داره. گروه خوبی دور هم جمع شدن، اما نتیجه اونی نیست که توقع داریم. 

دلیل این امر به نظر من عجلۀ نویسندگان در نوشتن مقدمه و رسیدن به ماجرای اصلیه. این عجله باعث شده پایه های داستان بدون استحکام باشه و انتقال از فضای رئال به فضای تخیل با چنان شتابزدگی صورت بگیره که بیننده چیزهایی که می بینه رو باور نکنه.

شاید سازندگان این فیلم به دنبال موفقیت سری فیلم های هری پاتر سراغ چنین سوژه ای رفتن اما نتونستن اونطور که باید در کارشون موفق باشن. تفاوت اصلی پرسی جکسون و هری پاتر در اینه که ما دنیای جادوگرها، مدرسۀ هاگوارتز و بدذاتی لرد ولدمورت رو باور می کنیم اما اینجا نه. نیروی شر دلیل منطقی برای بد بودنش نداره و حتی هدف پرسی جکسون از جنگ با نیروهای شر زیاد منطقی نیست. 

پرسی جکسون می تونست خیلی بهتر از این باشه، به شرطی که با دقت بیشتری روی جزئیاتش کار می شد و انقدر به هری پاتر شبیه نبود.

بیست


آقای سلیمانی، مردی تنها و در آستانه پیری که مالک یک تالار پذیرایی عزا  و عروسی است، تصمیم به فروش تالار می گیرد. تلاش کارگران تالار برای بقای آن و به تبع آن، بقای خودشان، با ورود جوانی نوازنده  که در جستجوی کار است، آقای سلیمانی را بر سر دوراهی قرار می‌دهد. دو راهیی که انتخاب راه درست در آن، چندان آسان به نظر نمی رسد.

***

بیست را دیدم. نه در سینما. انگیزه دیدن هم حرکت ارزشمند آقای پرویز پرستویی هنرمند مردمی کشورمان بود در چهارمین جشنواره فیلم گرجستان. او که برای بازی در این فیلم جایزه بهترین هنرپیشه مرد جشنواره را از آن خود کرده بود، ضمن سخنانی جایزه را تقدیم ملت ایران کرد. وی، حین دریافت جایزه گفت:

ادامه مطلب ...

عصر یخبندان ۳


 سومین قسمت از انیمیشن عصر یخبندان.

فیلم هایی که در اثر موفقیت تجاری به نسخه های بعدی می رسند، معمولن نسبت به فیلم اول جذابیت  کمتری دارند. ولی گاه پیش می آید که تک و توک خوب از آب در می‌آیند. یکی از این ها عصر یخبندان سه است. فیلمی که برخلاف نسخه شماره یک، خیلی مواجه با انقراض  نسل موجودات نیستیم. با این که قهرمانان آشنای فیلم کماکان در کنار هم راه می روند ولی در واقع فلسفه اصلی فیلم که تنازع بقاست در اینجا رنگ باخته و حیوانات بیشتر به دنبال تشکیل خانواده اند تا نجات از یخبندان. و این جاست که نماهای خانوادگی زیادی در فیلم خواهد آمد. قهرمانان ما دارند تولید مثل می کنند.

 

فیلم را ببینید. یکی از سکانسهای قشنگش، جایی است در فیلم که سه جوجه دایناسور به خیال این که مادرشان سید است سعی می کنند که کارهای او را تقلید کنند. در کنار این سکانس، تولد توله مندی -پیچ- هم شاهکاره.

نمای دور: یادداشت هایی کوتاه بر فیلم های بلند

Righteous Kill
فیلمی با بازی دو غول سینمای جهان: رابرت دنیرو و آل پاچینو؛ که برای دومین بار (بعد از Heat) مقابل هم قرار گرفتن. این فیلم همه چیز داره: فیلمنامۀ خوب، بازی های عالی و کارگردانی حساب شده. اما با همۀ اینها فیلم فاقد جذابیت لازمه و نمی تونه تماشاگر رو درگیر کنه. داستان پلیس کهنه کاری که به دست داشتن در قتل برخی متهمان پرونده های مختومه متهم شده موضوع جالبیه که جای کار زیادی داره اما نمی دونم چرا اصطلاحاً فیلم "درنیومده". حتی ضربۀ غافلگیرکنندۀ نهایی هم نمی تونه کارساز باشه و فیلمو نجات بده.
امتیاز: ۶ از ۱۰


Jumper

قدرت ناشناخته + پرش به مکان های مختلف + جلوه های ویژه تصویری + تدوین مثلاً سریع + هیجان کاذب + جلوه های ویژه + عشق تین ایجری + جلوه های ویژه + فیلمنامۀ یه هفته ای = دو ساعت وقت تلف کردن!
امتیاز: ۴ از ۱۰


Becoming Jane

داستان بخشی از زندگی جین آوستین (نویسندۀ معروف انگلیسی) پیش از رسیدن به شهرت. این فیلم به ماجراهای عاشقانۀ زندگی این نویسنده می پردازه و نوشته شدن کتاب هایی همچون "غرور و تعصب" رو نتیجۀ تجربیات شخصی جین آوستین می دونه. تصاویر خیره کننده، فیلمبرداری عالی و موسیقی زیبا از نکات مثبت فیلم هستن و ریتم نسبتاً کند تنها نکتۀ منفی. انتخاب بازیگرها به خوبی صورت گرفته و Anne Hathaway در نقش جین بازی خوبی رو به نمایش گذاشته.
امتیاز: ۶ از ۱۰