فیلم هایی که می بینیم

فیلم هایی که می بینیم

رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند. (فدریکو فلینی)
فیلم هایی که می بینیم

فیلم هایی که می بینیم

رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند. (فدریکو فلینی)

Carnage

Carnage  

 Carnage *

 کشتار / قتل عام  

 Jodie Foster  

Kate Winslet  

Christoph Waltz 

Jonhn C Reilly  

 

بر اساس نمایشنامه ای از یاسمینا رضا  

نویسنده ی فیلمنامه : رومن پولانسکی و یاسمینا رضا 

کارگردان : رومن پولانسکی

 

این فیلم برای کسانی که به دنبال جلوه های ویژه یا  هیجان های معمولی  هستند هیچ چیز تماشائی ندارد . وقتی که برای بار اول فیلم را دیدم فکر کردم که این داستان برای تئاتر شدن مناسب  است و بعد متوجه شدم که بر اساس یک نمایشنامه ساخته شده است بدون اینکه من توصیه کرده باشم !!!

و اما آدمهائی که چالش های ذهنی انسان با خود و با دیگران همیشه برایشان مسئله ی مهمی است قطعا از تماشای آن لذت خواهند برد .

فیلم با نمای دوری از یک پارک و تعدادی بچه ی ده دوازده ساله شروع و با نمائی از کم و بیش همان محل و کم و بیش همان بچه ها پایان می یابد . بقیه ی آن در یک آپارتمان و حداکثر راهروی آن آپارتمان اتفاق می افتد و فضا و فیلمبرداری به شکلی است که فشاری را که به دو زوجی که حضور دارند وارد میشود  ما در درون خود حس می کنیم .

تلخی محسوسی این  آدمها را به هم نزدیک و از هم دور می کند .

هر یک از زنها در موقعیت های متفاوتی به هم نزدیک و از شوهرانشان دور می شوند و یا برعکس !  مردها هم در شرایط خاصی به هم یا به همسرانشان نزدیک می شوند و این بازی حتی در بین هر نفر با جنس مخالف در گروه مقابل اتفاق می افتد ...

این  دوری و نزدیکی ها گاهی به اندازه ای کودکانه است که هویت انسان بالغ و به اصطلاح عاقل را زیر سوال می برد در حالی که رفتارهای به ظاهر عجیب و کودکانه ی بچه ها در ابتدا و انتهای فیلم را بسیار طبیعی نشان می دهد .    

اهالی سینما بدون توجه به توصیه های من این فیلم را از روی یک نمایشنامه ساخته اند لا اقل شما به توصیه من آنرا ببینید !  

 * کلمه ی کارنیگ معانی دارد که براحتی به عنوان نام یک فیلم قابل ترجمه شدن به شکلی که حس تلخ و سیاه جاری در فیلم را برساند نیست . مثلا کشتار یا قتل عام اما خیلی مهم است که این نام تداعی یک فیلم از نوعی که با جنگ یا نسل کشی روبرو هستیم را نداشته باشد. 

توصیه !! من برای ترجمه نام فیلم : درو افکار

 

خدا حافظ ایلوش


ایلوش خوشابه

1311-1391


ایلوش خوشابه، امیرارسلان، سامسون، ولکان، .......... در هشتاد سالگی برفت.

او در خارج از ایران هم در چندفیلم ظاهر شد که مشهورترین آنها ولکان خدای جنگ و نقش ولکان بود.



جشنواره های آن نیم‌سال*


نخستین جشنواره بین المللی فیلم زنان از 15 تا 24 اردیبهشت در سینما دیاموند برگزار شد. در این جشنواره 18 فیلم بلند و 29 فیلک کوتاه به نمایش در آمد. از ایران فقط دو فیلم "رنگین کمان" و "مداد بنفش" (نقاشی متحرک) از (نفیسه ریاحی) نمایش داده شد.

برگزیده‌ی فیلم های این جشنواره عبارتند از: "هفت خوشگل" (لینا ورتمولر) "زنی تحت تاثیر" (جان کاساوتیس) "آلیس دیگر اینجا زندگی نمی کند" (مارتین اسکورسیس) که قبلن در جشنواره‌ی چهارم تهران نمایش داده شده بود. "خانه‌ی عروسک" (جوزف لوزی) "دو دختر" (ساتیا جیت رای) "تعطیلات کوتاه" (ویتوریو دسیکا). قرار بود دو فیلم "کلئو از 5 تا 7" و "آدم خواران" که به ترتیب از آنیس واردا و لیلیانا کاوانی است نیز در این جشنواره نمایش داده شود که در آخرین لحظه حذف شدند و به جای آن‌ها فیلم‌های "آن زن آن مرد" (محصول ژاپن) و "زنی از قسطنطنیه" (جودید آلک) و "تصویری نه چندان زیبا" نمایش داده شد.

جشواره‌ی توس نیز از 14 تا 18 تیر در مشهد برگزار شد و در زمینه‌ی سینما این فیلم‌ها در جشنواره به نمایش درآمد: "سیمرغ" (ابراهیم وحیدزاده) "صومعه خالی آن روزها" (سهراب اخوان) "افسانه‌ی رستم" – "رستم و سهراب" و "کاوه آهنگر" (بوریس کیمیاگرف) فیلم‌ساز روسی.

قبل از برگزاری دهمین جشن هنر ایران از 28 مرداد تا 11 شهریور، چهارمن جشنواه فیلم‌سازان جوان منطقه آسیا در قسمت فیلم‌های مسابقه و جنبی از 20 تا 27 مردادماه برگزار شد. 50 فیلم از 21 کشور در سینما آریانا شیراز نمایش داده شد. فیلم های اصلی جشنواره از کشورهای ایران – ژاپن – هنگ کنگ-زلاندنو و کره بود.

درونمایه سینمای دهمین "جشن هنر شیراز" نگاهی به شرق بود. که بیشتر گرایش و طرز تلقی سینماگران شرق و غرب را از شرق، به نماش گذاشته بود. برگزیده فیلم‌هایی که در این دوره به نمایش درآمد از این قرار است:

"هزار و یکشب" (پیرپائولو پازولینی) "رنگ انار" (سرژ پاراجانف) "الهه" (ساتیا جیت رای) "پیروسمانی" (جورج شنگلایا)  "آواز هند" (مارگریت دورا) "فرعون" (یرژی کاوالریچ) "مومیایی" (شادی عبدالسلام) "پسر ایران از مادش بی خبر است" (مرحوم فریدون رهنما) "چشمه" (آربی آوانسیان) "باغ سنگی" (پرویز کیمیاوی) و فیلم "قایم با شک شبانی" از "شوجی ترایاما" فیلم‌ساز ژاپنی.

***

* نقل از شماره بیست و پنجم مجله ی سینما 5 - شهریور و مهر 1355

جمشید ارمیان

به جای بهاریه ی نود و یک خورشیدی



بهاریه امسال فیلمامون را مدتی پیش خواندیم. بهاریه ای که پیمان معادی به اصغر فرهادی نوشت. هیچ چیزی از زیبایی های یک بهاریه کم ندارد. ینی نامه ی پیمان به اصغر. بخش زیبایی از

این نامه را ببینید. به جای تبریک سال نود و یک.


***


کلاری می‌گفت نکته اساسی این است که ما با سینما زندگی کرده‌ایم و سال‌های سال فیلم و مراسم سینمایی را دیده‌ایم؛ و حالا به خودمان می‌گوییم قرار است بعضی از نام‌های بزرگ را در این‌گونه مراسم ببینیم، در حالی که این بار در کمال تعجب، آنها منتظرند تا ما را ببینند! و این خاصیت فیلم‌های بزرگ است. تجربه‌های قبلی البته میزان تعجب یا هیجان آدم را از این واکنش‌ها کمتر می‌کند. اما هرگز آن را از بین نمی‌برد. حس پشت حرف کلاری را بعدن ذره‌ ذره لمس کردم.


وقتی وودی آلن که همیشه در نظرم سرچشمه خلاقیت بوده، به واسطه خواهرش برایت پیغام داده بود که طبق معمول نمی‌تواند - یا نمی‌خواهد - به مراسم بیاید ولی دوست دارد در نیویورک ما را ملاقات و درباره فیلم صحبت کند، تازه فهمیدم آنچه از قول او درباره فیلم شنیده بودم، چه معنایی داشت: آلن گفته بود سال‌ها بود نه‌تنها از سینمای ما، بلکه به‌طور کلی از سینما انتظار نداشته که در این دوران بتواند چیزی بیافریند که چنین تاثیری روی او بگذارد!


وقتی توماس لانگمن پسر کلود بری، کارگردان و تهیه‌کننده مشهور و تازه درگذشته فرانسوی که خودش تهیه‌کننده فیلم آرتیست و برنده انبوهی جایزه است، می‌گفت همه دارند از محصول من تعریف می‌کنند اما وقتی فیلم تو را دیدم، آرزو کردم که کاش من آن را تهیه کرده بودم، همه چیز داشت معنای کامل‌تری پیدا می‌کرد.

وقتی براد پیت می‌گفت شب قبل از برگزاری جلسه مطبوعاتی گلدن‌گلوب، دی‌وی‌دی جدایی نادر از سیمین را در دستگاه گذاشته‌اند و در میانه‌های همان صحنه دادگاه اول فیلم، آنجلینا جولی با دیدن آن جدل زناشویی فیلم را نگه داشته، متاثر شده، فاصله‌ای انداخته و بعد از چند لحظه باز تماشا را ادامه داده‌اند، اطمینانم بیشتر شد.

وقتی آنجلینا جولی درباره کار بعدی‌ات پرسید و ساده و راحت درخواست کرد که در فیلمت بازی کند و در پاسخ حرفت که گفتی شخصیت زن فیلمت فرانسوی زبان است و گفت تا آن تاریخ می‌تواند زبان فرانسه یاد بگیرد، من غرق در غرور شدم.


وقتی مریل استریپ درباره جزییات کارگردانی یا بازی صحنه‌های مختلف فیلم می‌پرسید و با اشتیاق گفت دوست دارد با تو کار کند،

وقتی استیون اسپیلبرگ گفته بود که اعتقاد دارد جدایی نادر از سیمین با فاصله زیاد بهترین فیلم امسال دنیاست.

وقتی دیوید فینچر نیم‌ساعت وقت گذاشت تا با تو حرف بزند و نظرهایش را بگوید، وقتی چند سینماگر سرشناس می‌گفتند که فیلم را ندیده‌اند اما تعریف‌های زیاد فرانسیس فورد کوپولا را درباره آن شنیده‌اند و خیلی کنجکاوند، وقتی الکساندر پین که خودش گلدن‌گلوب فیلم و کارگردانی را گرفت فقط به دلیل علاقه به فیلم تو در طول آن روزها به یکی از نزدیک‌ترین دوستان هم صحبت‌ات بدل شده بود و در هر دو مراسم گلدن‌گلوب و حلقه منتقدان لس‌آنجلس می‌گفت در طول حرف‌هایت روی صحنه سعی می‌کرده انرژی مثبت به سمت تو بفرستد.


وقتی دیگرانی که مجاز نیستم نام‌شان را بیاورم، از فیلمت به عنوان یکی از محبوب‌ترین‌های فهرست شخصی‌شان در دو، سه سال اخیر یاد می‌کردند، تازه درست دستگیرم شد که فیلم در دل آدم‌هایی که سالی ده‌ها فیلم بزرگ و تاثیرگذار می‌بینند یا یکی‌، دوتایش را هر سال می‌سازند، چه مرزهایی را درنوردیده و چه قله‌هایی را فتح کرده است. در مراسم برگزیدگان منتقدان آمریکا (Critics’ Choice Award) که باب دیلن بزرگ قطعه جدید بسیار زیبایی را روی صحنه اجرا کرد، ما از لذت شنیدن و دیدن اجرایش حرف می‌زدیم و به ما گفتند اگر می‌دانستید خود باب درباره فیلم‌تان با چه لذتی حرف می‌زد، چه می‌گویید؟

نیمه شب در پاریس


نمی دانم چگونه می شود از فیلمی حرف نزد؟ ننوشت. فقط به دیگران گفت که این را ببینید. نگوییم کارگردانی این فیلم؟ شااااااااااااااااهکار. فیلم نامه؟ اووووووووووووه. بازیا؟ محححححشر. فیلم برداری؟ آینه.

گفتم آینه. شاید آینه درست نباشد. هیچ نامی نمی توانم بر آن بگذارم. تا به حال فیلمی به این شکل ندیده بود. تمیز. تمیز. نمییییییییییییییییز.

چرایش را نمی دانم. پاریس خیلی تمیز بود. هیچ چیز کثیف نبود. چیزی که از پاریس می شنویم و یا بعضی ها دیده ایم اصلن بر این تمیزی مهر تایید نمی زند. این دید آلن بود؟ حتا اگر بله، خیلی بیشتر از آن چه که در فیلم سازی سختگیری کرده، سر نظافت چی ها داد زده. و نیز رنگ فیلم نیز حکایت از تمیزی می کرد. فیلمی با این رنگ تا کنون ندیده بودم.

می خواهم بگویم که این فیلم بهترین فیلم تاریخ فیلم سازی نابغه ی دوران معاصر سینما، ینی وودی آلن است. ولی آنی هال یک چیزی دارد که در این جا نیست. نه این که بگویم آنی هال بهترین است، می خواهم بگویم وودی آلن را از  آنی هال در بیاوریم و در نیمه شب در پاریس بگنجانیم. ولی نمی توانم از نقش بسیار درخشان  اون ویلسون در نقش وودی آلن بگذرم. بنابراین میدنایت این پاریس را بهترین فیلم وودی آلن اعلام می کنم. و چه چیزی برای یک هنرمند والاتر از این که آخرین کارش بهترین کارش باشد. آن هم از نظر من.

نیمه شب های پاریس را ببینید. حتمن ببینید. حتا اگر سینما را دوست ندارید. حتا اگر خانه تکانی عید دارید. حتا اگر .............. ول کنید. نیمه شب های وودی آلن را ببینید. و مطمئن باشید، بعد از دیدن آن افسوس خواهید خورد که چرا زودتر آن را ندیدید .............

***

در پاسخم به کامنتی نوشتم:

......... آن جایی که در رختخواب بیدار است و با خودش حرف می زند.
می گوید: من گیل پندر هستم. این را دارد به آیندگان می گوید. این را می داند که زمانی خواهد آمد در آینده و کسانی در سفر زمان، در جستجوهایشان به گذشته می آیند و با او دیدار می کنند. این جا بود که من به خودم بالیدم که در زمانی زندگی می کنم که وودی آلن زنده است و با ذره ذره وجود او بزرگ شده ام.
من فهمیدم که همین جایی که هستم ینی در این زمان، خیلی خوبست و اصلن دوست نداشتم در زمانی باشم که وودی آلن ندارد.

نیمه شب در پاریس تکلیف شما را با نوستالژی هایتان مشخص خواهد کرد.

یک بار

و

برای همیشه.

و اسکار بهترین فیلم خارجی تعلق می گیرد به...

الاخره تمام پیش بینی ها و امیدهایمان به حقیقت تبدیل شد و در باشکوه ترین مراسم سینمایی سال، اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان به فیلم "جدایی نادر از سیمین" از ایران تعلق گرفت و یک بامداد خاطره انگیز را برای بسیاری از ایرانیان به یادگار گذاشت.




تبریک به تمام سینما دوستان و همۀ ایرانیان بخاطر این موفقیت بزرگ!
متن سخنرانی اصغر فرهادی هنگام دریافت اسکار:

سلام به مردم خوب سرزمینم
ایرانیان بسیارى در سرتاسر جهان در حال تماشاى این لحظه‌اند. و گمان دارم خوشحال‌اند. نه فقط به خاطر یک جایزه‌ى مهم یا یک فیلم یا یک فیلمساز. آن‌ها خوشحال‌اند چون در روزهایى که سخن از جنگ، تهدید، و خشونت میان سیاستمداران در تبادل است نام کشورشان ایران از دریچه‌ى باشکوه فرهنگ به زبان مى‌آید. فرهنگى غنى و کهن که زیرگرد و غبار سیاست پنهان مانده. من با افتخار این جایزه را به مردم سرزمینم تقدیم مى‌کنم. مردمى که به همه‌ى فرهنگ‌ها و تمدن‌ها احترام مى‌گذارند و از دشمنى کردن و کینه ورزیدن بیزارند.

فریدا

 

 

 فریدا  

کارگردان : Julie Taymor

 نویسنده گان : Hayden Herrera _ Clancy Sigal  

بازیگران : Salma Hayek - Afred Molina - Geoffrey Rush  

 موسیقی : Elliot Goldenthal  

 

من سورئالیست نیستم - این درست نیست . من هرگز رویاها را نقاشی نکردم .  

آنچه که من نقاشی کرده ام واقعیت خودم است .  

 

این جمله ی معروفیست از فریدا - نقاش مکزیکی که فیلم فریدا با بازی سلما هیاک _ هایاک _

در نقش  او ساخته شده است . فیلم را نمی توان یک  بیوگرافی معمولی دانست که در مورد زندگی یک نقاش ساخته شده است .. به نظر میرسد که سازنده ی فیلم با نگاهی به نقاشی های فریدا این فیلم را ساخته و نه فقط زندگی او .  

 

داستان فیلم در نوجوانی او آغاز میشود وقتی که سوار بر یک اتوبوس شهری  دچار یک تصادف بسیار شدید می شود .. صحنه های بسیار خوش ساخت و slow motion به شکلی اتفاق می افتند که انگار خواب می بینیم .. جالب اینکه غباری طلائی  صحنه  تصادف را می پوشاند که منشا کاملا واقعی دارد و این وفاداری کارگردان _ یا نمی دانم سناریست _ را نشان میدهد به فریدا که گفته بود  

رویاها را نقاشی نمیکرده .  

 

در این فیلم با جسارت و عشق شدید او به زندگی آشنا می شویم . با مبارزه ی او برای نه تنها زنده ماندن و زندگی کردن که با عشق زندگی کردن و یک نقاش بودن . یک نقاش بسیار متفاوت که اگرچه با یک نقاش معروف ازدواج کرد _  آلفرد مولینا در نقش دیه گو ریورا _  اما استقلال شخصیت عجیب او باعث شد که از شوهر معروف خود نیز معروفتر شود . 

 

در فیلم اشاره ای نیز هست به ارتباطات خاص او با زنان که این نکته در زندگینامه ی او نیز هست . همچنین ارتباط عاشقانه اما کوتاه مدت او با تروتسکی _ که در فیلم بدون اسم اصلی ظاهر میشود _  

 

موسیقی فیلم که خوشبختانه به شکل سی دی هم در دسترس است بسیار زیباست و به نظر من بسیار هماهنگ و تاثیرگذار . 


یادداشتی بر کتاب "فریدا" را در "کتاب هایی که می خوانیم" می توانید ببینید.

 

برای اطلاعات بیشتر در صورت علاقه .

 

http://www.imdb.com/title/tt0120679/

خداحافظ بوتیمار


بوتیمار

1311-1390


عبدالله بوتیمار بازیگر و دوبلور قدیمی سینمای ایران رفت.

نقشی که از او در ذهنم هست، مربوط است به فیلم دلهره. ساخته ساموئل خاچکیان.

یاد و خاطره اش گرامی باد.


طهران تهران

 

فیلم طهران تهران از دو اپیزود تشکیل شده ، اپیزود اول طهران با رسم الخط قدیمی کار داریوش مهرجویی کارگردان قدیمی تر و  اپیزود تهران کار مهدی کرم پور کارگردان جوانتر می باشد. اپیزود

 سوم را قرار بود مرحوم سیف الله داد بسازد که عمرش کفاف نداد. فیلم به وی تقدیم شده است. 

طهران مهرجویی با خراب شدن سقف یک خانواده چهار نفره در لحظه تحویل سال آغاز می شود ولی باقی داستان روایت غم انگیزی ندارد خانواده "نجیب" تصمیم می گیرند با تورهای تهران گردی که شهرداری تهران برای شهروندان تهرانی مهیا کرده به گشت و گزار در تهران بپردازند و همین سبب آشنایی این خانواده با چندین پیر مرد و پیر زن مرفه می شود و همسفر می شوند. 

 فیلم که به سفارش شهرداری تهران ساخته شده تهران را شهری زیبا و تمیز بدون دود و ترافیک و گدایان سر چهار راه و سر و صدای همیشگی شهر به تصویر می کشد تصویری که البته  اگر تعطیلات نوروز را در تهران گذرانده باشید خیلی هم دور از ذهن نیست. همراه این مسافران که شوید اطلاعاتتان در مورد تهران بیشتر می شود .فیلم با نگاهی خوش بینانه بدون به تصویر کشیدن فاصله طبقاتی ، نمایش حسی انسانی و  با پایانی خوش تمام می شود شاید این روایت واقع بینانه ای نباشد ولی بد نیست گاهی حداقل بر پرده سینما آن را ببینیم.   

اپیزود دوم ، تهران سیم آخر،  شهری است واقعی تر با فضاهایی که برایمان آشنا ترند . داستان لغو شدن کنسرت موسیقی تعدادی جوان است و درگیریهایی حکومت با آنها.  فیلم خود را درگیر پرداختن به داستان نمی کند کلیتی مطرح می شود و بسته می شود بازیها چندان قوی نیست و زیاد به دل نمی نشیند بر عکس اپیزود اول که بازی خوب پانته بهرام بیننده را جذب می کند.  

سکانس داخل زور خانه به شدت مصنوعی با دیالوگی ضعیف است نه مامور حکومت حرف قانع کننده ای دارد و نه جوان نسل امروز، هیچکدام نمی توانند به واقع نماینده این دو نسل درگیر  باشند و بغضهای نهفته شده را بیان کنند ، سکانسی که می توانست کل این اپیزود را تحت تاثیر بگذارد متاسفانه حرام می شود.  

موسیقی پایان اپیزود دوم به نظرم تنها حسن آن است و باعث می شود که تماشاگر با حس خوبی سینما را ترک کند.

گلدن گلاب برای جدایی نادر از سیمین

جدایی نادر از سیمین. اصغر فرهادی گلدن گلاب

 

دقایقی پیش، اصغرفرهادی جایزه ی گلدن گلاب را برای فیلم جدایی نادر از سیمین دریافت کرد.

 

اصغر فرهادی و پیمان معادی جدایی نادر از سیمین گلدن گلاب

 

پیمان و اصغر 

بعد از دریافت گلدن گلاب

خدا حافظ ایرج


ایرج گرگین


ایرج گرگین، پیشکسوت رسانه ای ایران، صبح جمعه در سن ۷۷ سالگی  در آمریکا در گذشت.
ایرج گرگین از روز یکشنبه اول ژانویه در بیمارستانی در ایالت ویرجینیا بستری شده بود.
ایرج گرگین از حدود شش سال قبل با سرطان دست و پنجه نرم می کرد.
وی کار در رادیو ایران را از سال ۱۳۳۷ آغاز کرد و یکی از برجسته ترین گویندگان تاریخ رادیو ایران بود.
در اوائل دهه ۱۳۴۰ تاسیس « برنامه دوم رادیو تهران » و سرپرستی آن به وی واگذار شد .این رادیو به پایگاهی برای معرفی هنر و ادبیات جدید ایران، تئاتر و موسیقی جهان و برخی مباحث تاریخی و اجتماعی تبدیل شد.
از سال  ۱۳۵۵ و با تقسیم تلویزیون ایران به دو شبکه، مدیریت شبکه دو به او واگذار شد.




خدا حافظ حیدر

 

   

 ۱۳۹۰-۱۳۰۳

صدای حیدر صارمی خاموش شد. 

 

در آن زمان هایی که اکنون دیگر بسیار از آن دورم، نام حیدر صارمی برابر بود با صدای جانی دالر. کاراگاهی در یک سریال نیم ساعته رادیویی. برنامه با صدای زنگ تلفن شروع می شد. درینگ.... درینگ..... و بعد صدای حیدر صارمی: الو.... ارادتمند.. جانی دالر.....

نمایشنامه اجرا می شد و در پایان جانی دالر جنایتکار را معرفی می کرد. سپس گوینده ای می پرسید: کاراگاه چگونه جانی را شناسایی کرد؟

با توجه به آن چه که در طی نمایشنامه گذشته بود، شنوندگان می بایستی دلیل جانی دالر را تشخیص می دادند و آن را در نامه ای به رادیو می نوشتند. یک نفر به قید قرعه برنده اعلام می شد. جایزه هم معمولن یک ساعت مچی گالو بود. 

مدت ارسال این نامه ها دو هفته بود. که مثلن نامه در این مدت به رادیو برسد. ولی آنروزها نامه گاه بیش از این ها در راه بود. هرگز کسی نمی فهمید که نامه اش به میدان ارگ رسیده یا نه. مگر این که برنده می شد.

صدای جاودانه حیدرصارمی بازیگر این نقش خاموش شد.  

با این که در چند فیلم سینمایی هم بازی کرد ولی من فقط او را با صدایش به یاد دارم. با این که همه ی آن فیلم ها را هم دیده ام.

وی بنا به آن چیزی که امروز در روزنامه ی اعتماد دیدم اولین کار هنریش را حدود هفتاد سال پیش ینی سال 1322 در تئاتری در گیلان شروع کرد. نمایشنامه آرایشگر سیویل.

درست دیدید.

هفتاد سال پیش.

تئاتر.

گیلان.

گیلان این روزها تئاتر دارد؟ 

 ***

عکس را از وبلاگ نوشته هایی برای گفتن برداشتم. برای دانستن بیشتر در باره این بازیگر به همان جا بروید.