فیلم هایی که می بینیم

فیلم هایی که می بینیم

رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند. (فدریکو فلینی)
فیلم هایی که می بینیم

فیلم هایی که می بینیم

رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند. (فدریکو فلینی)

Guilty The - گناهکار


(یادداشتی از سه سال پیش، به مناسبتی که در پایان می بینید)

گناهکار، فیلمی است از سینمای دانمارک. به کارگردانی گوستاو مولر و بازی جیکوب سدرگرن.

سدرگرن در نقش پلیسی به نام آسکر هولم در یک مرکز اورژانسی پلیس مشغول به کار است. پاسخگوی تلفن و حل مشکل کسانی که با مرکز تماس می گیرند. ما فقط هولم را می بینیم و در نماهای کوتاهی، همکارانی که با او در مرکز هستند. در واقع هولم تنها بازیگر فیلم است. هنرپیشگان دیگر،  فقط صدایشان در آن سوی خط تلفن شنیده می شود. تا پایان فیلم.

خود من به شخصه فیلمی با این ژانر ندیده بودم. اگر هم نمونه هایی بوده، در  دو طرف خط را به تناوب دیده ایم. ولی در اینجا، نه. هر بیننده ای چهره ها و لوکیشن آن سوی خط را در ذهن خودش می سازد و به جرات می توان گفت که شاید هیچ دو نفری مانند هم، تمام فیلم را نبینند. و این ویژگی فیلم را منحصر به فرد می کند.

این فیلم را ببینید.  چرا که بی تاست.  به زودی نسخه های دیگری از روی آن ساخته خواهد شد.

***

امشب دیدم که یک نسخه دقیقا مانند این یکی ساخته شده.امسال، 2021. فیلمی آمریکایی، با بازی جیک جیلنهال و کارگردانی آنتوان فوکوآ. تصویری از فیلم را در زیر می بینید.


گذشته



علی مصفا - برنیس بژو - طاهر رحیم


گذشته

فیلمی از: اصغر فرهادی

محصول کشور فرانسه - ایران

احمد که بعد از چهار سال زندگی مشترک با مارین، از او جدا شده، از ایران به پاریس باز می‌گردد تا به این جدایی رسمیت بدهد. در آن‌جا درگیر روابط و مشکلات خانوادگی همسر سابقش می‌شود و سعی می‌کند به نوعی این گرفتاری‌ها را حل کند.

گذشته را به نوعی ادامه‌ای بر جدایی می‌دانم. چرا که در پایان جدایی نادر از سیمین، با پرسشی مواجه می‌شویم و آن این که فرزند این دو، کدام یک از والدینش را برای زندگی با وی انتخاب خواهد کرد. مادری که میخواهد به خارج از کشور برود یا پدری که قصد ماندن در ایران را دارد؟ با این فرض، دختر با مادر به خارج رفته ولی بعدها از مشکلات وی آگاه می‌شود و نمی‌خواهد مرد دیگری را به جای پدرش در زندگی تحمل کند. دختر برای عدم این پیوند به هر کاری ممکن است دست بزند.

البته پر واضح است که نه مو به مو بلکه با تفاوت بسیاری می توان این دو فیلم را از نظر مفهومی در کنار هم گذاشت. چیزی که گفتم صرفن کلیتی است که باید در باره اش بحث کرد و یا نه، کلن فراموشش کرد.

از آنجا که فیلم در خارج از کشور تهیه شده و ممیزی‌های دست و پا گیر سینمای ایران را ندارد، روان‌تر و صمیمی‌تر و نیز طبیعی‌تر به نظر می‌رسد. جدای از روابط مارین با کس دیگری که همسر قانونی‌اش نیست و در این‌جا، مطلقن نمی تواند به تصویر کشیده شود، حداقل مشکل رعایت حجاب در منزل و در کنار محارم که در فیلم‌های فارسی بسیار آزار دهنده و غیر قابل باور است را ندارد. این شیوه در فیلم‌های این گوشه از جهان، حتا بیش از سه دهه که از ساخت این گونه فیلم‌ها می‌گذرد، در زندگی آدم‌ها بیشتر به طنز شبیه است.

فیلم هنگام آزار دادن فواد بسیار خش است. این را باید خانواده‌ها در نظر بگیرند که حداقل کودکانان زیر ده سال به تماشای آن ننشینند.

از نقطه نظر سیمایی اجازه بدهید به جرات آن را بهترین فیلم اقای فرهادی بدانم. دیالوگ‌ها و تقطیع نماها و جای درست دوبین محمود کلاری و بازی‌های خوب بازیگران و ... این فیلم را در حد استانداردهای یک فیلم هنری بین‌‌المللی بالا برده است.

تماشای فیلم با دوبلوری صداپیشگان ایرانی، لطمه‌ای به فیلم نزده و می‌توان هم‌چون یک فیلم با زبان پارسی به دیدنش نشست.

 برنیش بژو بازیگر نقش مارین، برای این فیلم در جشنواره کن 2013 موفق به دریافت جایزه نخل طلا برای بهترین بازیگر نقش اول زن شد.


به بهانه ی دیدن "ونوس در پوست خز" *



این روزها هر گاه فیلمی از دو غول بازمانده از نسل گذشته به دستم می رسد، تا قبل از پایان روز یا شب، باید ببینمش. این دو فیلمساز، یکی رومن پولانسکی است و دیگری وودی آلن. دیشب نوبت رومن پولانسکی بود و آخرین ساخته اش. به نام "ونوس در پوست خز". تا کنون فیلمی با دو بازیگر ندیده بودم و یا به یاد ندارم. در این فیلم بی تا، حتا رهگذری هم بازی نکرده است. نه نگهبانی و نه رهگذری و نه پنجره ای که از آن بتوان کسی را دید. حتا اگر زنگ گوشی یکی از این دو آرتیست به صدا در می آمد، صدایی از مخاطب شنیده نمی شد.

یک ساعت و نیم با فیلمی دو نفره سرگرم می شوید که هیچ نیازی برای بیرون رفتن از این فضا احساس نمی کنید. یک سالن تئاتر. شوربختانه زبان فیلم فرانسوی بود. ولی زیر نویس پارسی آن به نظر درست می رسید. این به طور کلی خیلی از فیلم را از من گرفت. نه این که اگر زبان، انگلیسی بود چیز زیادی دستگیرم می شد، نه، ولی کمی از زیرنویس جدا می شدم و در مجموع راحت تر بودم.

این چند خط را نوشتم فقط برای این که بگویم، پولانسکی از جمله فیلمسازانی است که هرچه می گذرد، (هم چون وودی آلن) چیز تازه ای برای خلق کردن دارد. تمام نشدنی است. و تمام نشدنی خواهد ماند تا روزی از خواب بیدار شویم و بشنویم که دیگر نیست........

وقتی این را به ترانه گفتم، گفت: فکر کنم فیلم بعدی او، احتمالن با یک هنرپیشه خواهد بود و فیلم بعدترش را بی هنرپیشه خواهد ساخت.  چرا که فیلم قبلی اش ینی "کشتار"** را با چهار بازیگر ساخته است. از این جمله ترسیدم. ترسیدم، نکند بازیگر آخرین فیلمش فقط خودش باشد. از این تصور لرزه بر اندامم افتاد.


---


*- Venus in  Fur

**- Carnage در باره ی کشتار  اینجا را هم می توانید ببینید. 


Blue Jasmine جاسمین افسرده



بلو جاسمین

فیلمنامه و کارگردان: وودی آلن

کیت بلانشت، سالی هاوکینز، آلک بالدوین

----

جاسمین از نیویورک به نزد خواهرش در سانفرانسیسکو می آید. به شکلی که به نظر می رسد راه بازگشتی به نیویورک ندارد و تصمیم او بر این است که در آنجا زندگی جدیدی را شروع کند. با توجه به این که نه کاری دارد و نه پولی و نه ......... همسری.

آخرین فیلم وودی آلن، بیشتر یک فیلم جدی است تا کمدی. واکاوی داستان زندگی جاسمین (کیت بلانشت) است و درگیری های ذهنی اوست با گذشته اش. در واقع به شکلی که در فیلم می بینیم او بیشتر یک بازنده است تا برنده. افسرده و غمگین. هرچند که  بارها خواهرش جینجر (سالی هاوکینز) را با صفت بازنده خطاب می کند. خواهری که فارغ از دغدغه های ذهنی جاسمین زندگی راحت تر و بی دغدغه تری دارد. گیرم با خوشی های لحظه ای و درگیری هایی که بر خلاف جاسمین به راحتی از کنارشان می گذرد و بر گرفتاری های روزمره خیلی سخت نمی گیرد.

آدم هایی چون جاسمین کم نیستند. کسانی که دچار گونه ای خودشیفتگی هستند و جهان را مطابق آن چه میل خودشان است دوست دارند. برای رسیدن به این منظور هم مدام مجبورند دروغ بگویند. دروغ پشت دروغ. و گاه به نظر می رسد که به خودشان هم دروغ می گویند. چرا که به قولی: "وقتی  دروغی را چند بار بگویی، دیگر خودت هم باورت می شود."

فیلم های وودی آلن همیشه دیدنی هستند. او هرگز تکرار نمی شود، چه در کارهای جدی و چه در کارهای کمدی. نکته ای که باید در مورد این فیلم گفت این است که در واقع، بلو جاسمین فیلم کیت بلانشت است. او فیلم را اداره می کند. فارغ از این که داستان کلن حول محور او می چرخد. این که مدیریت آلن چقدر در فیلم نقش دارد آنقدر مهم نیست که بازی بی بدیل کیت موثر است. کیت، گلدن گلاب امسال را از آن خود کرد. اسکار امسال هم بی برو برگرد در  دستان اوست.

و اما آلک بالدوین (هال همسر جاسمین) تا جایی که به یاددارم دومین کاری است که با آلن همراه است. وودی آلن اگر انگشت روی کسی بگذارد دیگر به این سادگی ها دست از او بر نمی دارد تا هر آنچه در چنته دارد را از او بیرون بکشد. باید دید کارش با او تمام شده یا در فیلم های بعدی هم باز او را خواهیم دید.

فیلم را نه به خاطر وودی آلن که برای بازی کیت بلانشت ببینید. کسی که نامش در سینمای هالیوود تداعی نام مریل استریپ است.

روزی روزگاری آناتولی


خارج از سینمای تجاری ترکیه که در سال های خیلی خیلی دور، یکی دو تا از فیلم هایش را دیدم و دیدنی ترین آن ها، به مدد حضور و صدای جادویی زکی مورن را به یاد دارم، صفحه ی شکسته بود، در کارنامه‌ی فیلم‍هایی که از سینمای آوانگارد این کشور دیده‌ام می‍توانم از سه فیلم نام ببرم:

اول: مرثیه ساخته یلماز گونی

دوم: راه. ساخته ی یلمازگونی و شریف گورن. شریف گورن در واقع به گونه‌ای دستیار کارگردان بود. کارگردان،یلماز گونی، در هنگام ساخت فیلم توسط نظامیان کودتاچی ترکیه دستگیر شد و شریف گورن با راهنمایی های او از زندان، فیلم را ساخت.

و چند روز پیش، روزی روزگاری آناتولی ساخته، نوری بیلگه جیلان. کسی که با دیدن این فیلم او را شناختم و زین پس فیلم‌هایش را خواهم دید.

چهارم: تا دیدنش نامی از آن نمی برم. حداقل تا کم رنگ شدن خاطره ی این شاهکار سینمای ترکیه، یعنی روزی روزگاری آناتولی. این فیلم با یک فیلم دیگر، جایزه بزرگ هیات داوران جشنواره کن 2012 را گرفت.

***

دوربین به آرامی به پنجره ای که به نظر می‌رسد مغازه‌ی است در حاشیه‌ی یک جاده، نزدیک می‌شود. در این مغازه سه نفر نشسته اند و مشغول شام خوردن هستند. با شنیدن صدای پارس سگی که معمولن در همه‌ی فیلم‌ها نشانه وقوع حادثه‌ی خوش‌آیندی نیست، یکی از این سه تن با ظرفی که ته مانده غذایشان است، از جایش بلند می‌شود و بیرون می‌رود و غذا را در مقابل سگ می‌گذارد. تصویر کات می‌شود به تیتراژ و  بعد از آن، سکوت و تاریکی و شب که  با نور و صدای سه اتومبیل شکسته می‍شود. اتومبیل هایی با این سرنشینان، یک بازرس کل، –کمیسر، دکتر، مجرم، برادر مجرم، یک افسر و یک راننده و چندین مامور و دو بیل زن.  به دنبال یافتن نشانی دفن جسدی که مجرم، یا برادرش، یا هردو، او را به قتل رسانده و دفن کرده‌اند.

***

  ادامه مطلب ...