فیلم Viper Club یکی از اولین فیلمهایی بود که نوروز امسال آن را دیدم. یک فیلم کاملن سفارشی از سوی بنیانگزاران گروههای تروریستی چون داعش. راهی برای تبرئهی خودشان در درست کردن چنین گروههایی. آیا مانند من فکر میکنید؟ نمیدانم. اگر بله، سناریو برایتان آزار دهنده است. حال اگر ساخت دشمنان اصلی این گروهها بود، باز میتوانست قابل دیدن باشد. ولی از حامیان گروهها، نه.
فیلم دو نکتهی مثبت دارد. یکی بازی همیشه دیدنی سوزان ساراندون و دوم شنیدن موسیقی گینگرشانکار. اعجوبهای در جهان موسیقی.
دو ستاره ای که به این فیلم میدهم برای همین دو مورد است.
Jane Got a Gun
کارگردان: Gavin O'Connor
بازیگران: Natalie Portman , Joel Edgerton
***
خواندن یادداشت زیر شما را در جریان داستان و پایان فیلم قرار میدهد.
جین اسلحه دارد، نامی که در ایران برای این فیلم ذکر می شود و من دوستش ندارم، اولین فیلمی است که از سینمای وسترن دیدهام، با یک قهرمان زن. اگر هم دیدهام به یاد ندارم. هرچند چیزی نیست که اگر دیده بودم، فراموش میکردم.
فیلم وسترن است. اما از کلیشههای ژانر وسترن که علاقمندان آن، هم چون خودم، همیشه به دنبال دیدنشان هستند، بی بهره است. نه بانکی، نه کلانتری، حالا چه با معاون و چه بی معاون، نه بار و رستورانی و نه مسافرخانهای در بالای رستوران. ولی دشت و اسب و کالسکه و بدمن و قهرمان دارد. و نیز سکانس آشنای بسیاری از وسترنها که تمرین تیراندازی است. همچون تمرین قهرمانی که زخمی شده، یا نه، یک ناشی تمرین تیراندازی میکند. نتیجه هم بعدها معلوم میشود. آیا آن تمرینها اثر داشته یا نه؟ که معمولن اثر بخش هستند.
همسر جین مرد خلافکاری است. عدهای در صدد کشتن او هستند. در پی یک درگیری با آن ها، تیرخورده به خانه فرار می کند. ما نمی بینیم. فقط از خودش می شنویم، و این که آن عده به دنبالش هستند و به زودی پیداشان می شود. در اینجا جین از دوستی قدیمی (البته کمی بیشتر از یک دوست ساده)، کمک میخواهد و در نهایت، این دو، نقشهی مقابله با آن عده را میکشند و .....
کلن و با دیدن نام فیلم و حضور ناتالی پورتمن به عنوان قهرمان فیلم، هم چنین بعد از دیدن سکانس اول آن و حضور بچهی جین به عنوان بازیگر، میتوان حدس زد که فیلم پس از کش و قوسهای آن هم نه چندان فراوان، به خوبی و خوشی به پایان میرسد. البته و در نهایت، حدس شکل این پایان خوش بارها در طی فیلم در ذهنمان تغییر می کند و چندان ساده به نظر نمیرسد. پایان خوش را در اکثر قریب به اتفاق وسترنها میتوان دید. معمولن هم پیروزی قهرمان داستان است. ولی این یکی کمی با آنها متفاوت است. مانند به طور مثال "پت گرت و بیلی د کید" از غول سینمای نسل من یعنی "سام پکین پا"، که در پایان، آن قدر که از کشته شدن قهرمان بد فیلم دلخور شدیم، از پیروزی قهرمان خوب، خوشحال نشدیم و همه با لب و لوچهی آویزان از سینما بیرون آمدیم و بعضن اشک هم در چشم هایمان حلقه زده بود از این پایان خوش. بهرحال، با این که حدس پایان خوش، سخت نیست، ولی باز دو به شک هستیم که شاید این روزها فیلمسازان به دنبال چیز و حرف جدیدتری باشند که قدیمیها به فکرشان نمیرسید. و این است که تا پایان فیلم به دیدن این پایان خوش مینشینیم. فیلم را برای گذراندن بی دغدغه ی حدود صد دقیقه از اوقاتتان، ببینید.
نویسنده و کارگردان: سعید آقاخانی
گریم: عبدالله اسکندری
بازیگران: محسن تنابنده – ساره بیات...... و آهنگی با صدای محسن چاووشی
معتادی تصمیم میگیرد که اعتیاد خود را ترک کند.
شاید با دو سه سطر بالا هرآنچه را که باید در این فیلم بگویم، گفته باشم. ای کاش سناریو شکل و روال سایر فیلمهایی از این دست را نداشت. اگر کس دیگری همین را نوشته بود، نامش در بالا نمیآمد. سناریو آزارم داد. معلوم نیست از کجا و چگونه یک معتاد میتواند مانند قهرمان فیلم تصمیم بگیرد که اعتیاد را ترک کند. و اگر این همهگیر باشد، چرا حجم انبوهی از معتادان را در کشور شاهدیم.
چندی پیش گذرم به خیابان مولوی تهران افتاد. برای اولین بار در عمرم در زیر شمشادها دستههای معتادانی را دیدم که دوتا دوتا و سهتا سهتا راحت و آسوده و حتمن فارغ از دغدغه دستگیری، نشسته بودند و همه چیزی میکشیدند. این جز به این معنی است که تعداد آنقدر زیاد است که واقعن از دست هیچ کسی کاری ساخته نیست؟
سناریو به جز درجاهایی که آرتیست را در خیالپروری های خودش نشان میدهد موفق نیست. راه حلی برای این ترک اعتیاد نشان نمیدهد. کسی با وضعیت مالی و خانوادگی این معتاد، خیلی به قول معروف تابلو نیست. نمونه اش بیشمار کسانی که سوار اتومبیلهای آنچنانی هستند و مخدر هم مصرف میکنند. کسانی که در یکی از نسخههای "شوخی کردم" مدیری به نام اعتیاد دیدیم که به شکل نشان دادن معتادان در تلویزیون معترض بودند.
من نمی دانم آیا برای ترک اعتیاد، سه روز نکشیدن یک ماده، کافیست؟ پوشیدن کت و شلوار و ....
بگذریم. سعید آقاخانی در هدایت بازیگران موفق است و اسکندری بی نیاز از نوشتن.
تنابنده که همهی فیلمهایش، فقط به دلیل حضورش، قابل دیدن است.
ساره بیات هم همان "جدایی نادر از سیمین" بود. البته چاره هم نداشت چرا که مانند آنجا نقش زنی بدبخت را بازی میکند. امیدوارم در فیلمهای دیگر، او را در نقشهایی متفاوت ببینیم.
شعر آهنگی که با صدای محسن چاووشی میشنویم و نیز بخش تحسین برانگیزی از فیلم است. صدای خودش را که بشخصه دوست دارم. حسین صفا، شاعر، ترکیب بی بدیل "بید بی مجنون" را خلق کرده که در ادبیات پارسی تا کنون نداشته ایم.
یک بار دیگر بگویم: به نظرم بزرگترین لطمه را فیلم از جانب سناریو خورده است. و بیشتر شکل پایانی آن. حداقل ایکاش در پایان فیلم صبر میکرد که کمک برسد و چرخ های اتومبیل را باد کنند و آنگاه به راه بیفتد تا من فکر نکنم حتمن فولکس واگن هم از اسپانسرهای فیلم است که بگویند، این اتومبیل می تواند بدون باد چهار چرخ هم مسافت زیادی را بپیماید.
شاید یک پایان تلخ، درس بهتری به معتادان بدهد. نمیدانم. ولی احتمالن که نه، حتمن، گیشه پایان تلخ را نمیپسندد.