عباس کیارستمی
1319-1395
تلخ ترین یادداشت این وبلاگ در سالی که گذشت.
مرگ او کماکان در هاله ای از ابهام است. اشتباه پزشکی بیشترین احتمال است. روزانه در گوشه کنار کشور به دلیل این اشتباهات مردم می میرند. حتا کسی چون عباس کیارستمی، تاج سر پدر و پسری که به اصطلاح معالجه اش می کردند در این میان، از این اشتباهات پزشکی، بی بهره نبود.
ژان لوک گدار گفت: سینما با گریفیث شروع و با عباس کیارستمی تمام می شود.
این جمله را صرفن به عنوان ارزشی که گدار برای او قائل بود نوشتم. وگرنه باور ندارم که سینما با کیارستمی تمام می شود. سینما تمام نمی شود. مانند هر هنر دیگری.
آندره وایدا
1926-2016
آندره وایدا، زندگیش را در فیلمهایش آغاز کرد. تااااا همیشه.
کسی که در فیلم دانتون، برای ما و همهی نسلهای پس از ما، این جمله را به تصویر کشید:
انقلاب همهی فرزندان خود را میکشد.
جین وایلدر
1933-2016
می خواستم از انیمیشن دی بوی بنویسم، نه، از فیلم ده دقیقه بنویسم، نه، از ساکن طبقه ی وسط، یا از تباهی، ناهید، اژدها وارد می شود، یا ......
ولی جین نگذاشت. همه ی افکارم را بهم ریخت. امروز، تمام روز به "فرانکنیشتین جوان" فکر می کردم و به "تمام آنچه که همیشه می خواستید در باره .(س)-ک*س بدانید ولی هرگز آن را نپرسیدید".....
امروز دوباره به درستی این جمله پی بردم:
عمر طولانی این عیب را دارد که انسان باید شاهد مرگ بسیاری از عزیزانش باشد.
بهمن زرین پور
1320-1395
شیده رحمانی
1312-1395
بهمن زرین پور و شیده رحمانی، تاب نبودن عباس را نیاوردند.
فرشته ی مرگ، بر سر هنرمندان میهنمان خیمه زده است.
اصغر بیچاره
1309-1396
اصغر بیچاره، قدیمی ترین عکاس سینمای ایران بامداد امروز در آمریکا درگذشت و بزودی به ایران می آید تا به قطعه ی هنرمندان بهشت زهرا برود. سال روز تولد و مرگش بیست و دوم خرداد بود.
به اصرار اطرافیانش، نام فامیلی خود را به ژوله تغییر داد. ولی همیشه می گفت: من بیچاره را دوست تر دارم.
من هم به همین دلیل او را با این نام خواندم.
***
کریستوفر لی
کنت دراکولا
1922-2015
اولین یادداشت سال جدیدمان که دارد یک سومش تمام می شود، خبر مرگ بود. فکر کنم دور از عقل نیست اگر ما هم این جا را ببندیم. سنگین تریم.
صادق ماهرو هم به رفتگان پیوست.
ماهرو
از مدیران دوبلاژ و گویندگان پیشکسوت در سوم فروردین ماه 1318 در تهران
متولد شده و از 18 سالگی، فعالیت هنریاش را با تئاتر و سپس به طور جدی با
دوبله آغاز کرده و در پیش از 40 سال حضورش در این حرفه، تیپهای ماندگاری
را صداپیشگی کرده است و «گوریل انگوری» با صدای او هنوز در ذهنها باقی
است.
اسناگلپوس، کوییک درا مکگرا، اما دارلینگ (یوگی و دوستان)،
داروغه ناتینگهام ( رابین هود)، دالتونهای بازنده(لوک خوش شانس)، خرس
(کتاب جنگل)، تلی ساوالاس
(هنگ جانبازان)، جک اوهالوران (خداحافظ
زیبای من)، وارن اوتس (این گروه خشن)، شیرعلی قصاب (دایی جان ناپلئون)، غول
(حسن کچل)، سرکار استوار (مجموعه فیلمهای صمد) و پدر هند (محمد
رسولالله«ص») و.... از دیگر کارهای اوست.
نقل از تابناک.
وبلاگمان کلن شده آرشیو مجالس ختم.
Robin Williams
1951-2014
رابین ویلیامز امروز دوازدهم آگوست 2014 در منزلش از خواب بیدار نشد. مرگ وی به نظر خودکشی است. ینی به علت افسردگی و در اثر سوء استفاده از مواد مخدر درگذشته است.
او آرتیستی توانمند و کاملن مسلط به صدایش بود و با صداهای گوناگونی می توانست سخن بگوید. مرگش ضایعه ای برای عالم سینماست.
به نظر می رسد که او زندگی را هم خیلی خوب بازی کرد. چرا که شاید هرگز کسی گمان نمی کرد این چنین بمیرد. این مرگ بیشتر بازی به نظر می رسد.؟
پ.ن
چندی پیش ویتنی هیوستن نیز گویا به این شکل درگذشت. شاید مد شده. ها؟
محمود استاد محمد
1329-1392
محمود استاد محمد هم بدرودی گفت و برفت.
من فکر می کنم تا از فیلمی در اینجا ننویسم این کاروان را سر ِ باز ایستادن نیست.
وبلاگم ویژه ی مجالس ترحیم شده.
احمد جورقانیان
1327-1388
با خودم عهد کرده بودم که دیگر از مرگ کسی ننویسم مگر این که در بین دو مرگ از فیلمی نوشته باشم.
نشد.
امروز بسیاری از سایت ها این خبر را نوشتند:
احمد جورقانیان از دست اندرکاران سینمای ایران روز گذشته پس از یک ماه بستری شدن در بیمارستان سینای تهران درگذشت.
احمد جورقانیان روز گذشته و پس از انکه در اثر حادثه تصادف به مدت یک ماه در بیمارستان سینای تهران تحت مراقبتهای ویژه قرار داشت، روز گذشته جان به جان آفرین تسلیم کرد.
جورقانیان فارغ التحصیل رشته سینما از دانشکده هنرهای زیبا و یکی از کسانی بود که علاقمندی ویژه ای در جمع آوری کپی سی و پنج میلیمتری فیلمهای سینمایی داشت. او صاحب یکی از غنی ترین آرشیوهای سینمایی از فیلمهای قدیمی بود.
**
برای نسل من که سی دی سهل است، ویدئو هم نداشت، وجود کسی چون احمد، یک موهبت بود. کسی که شبانه روز انبارها و آرشیو موجود در استودیوها و سینماها را می گشت تا فیلمی پیدا کند و هر صبح جمعه زیر عنوان "تلاش فیلم" آن را در سینما پلازای آن روز که بعدها شد موسسه انتشارات سروش - سینمای مصادره شده- برایمان نشان بدهد. بلیط 15 ریال، که همان وقت هم کم بود. فیلم ها البته نسبت به آنچه که امروزه به دست همه می رسد چندان با کیفیت نبود ولی بازهم قابل دیدن بود و ما به همان هم راضی بودیم. شاه منحوس گاه به گاه چون هر حرکت روشنفکرانه و مردمی دیگر گاه به گاه در مقابل فعالیت او می ایستاد و هر از گاهی این تنها نقطه ی دسترسی ما به سینمای آوانگارد را تعطیل می کرد. برای همین هم که شده هرگز او را نبخشیده ام و تا عمر دارم از وی به عنوان شاه منحوس یاد می کنم. احمد هم سینما پلازا را رها می کرد و در دانشگده ای یا سالنی دیگر فیلمش را نشان می داد. چه بسا سخت گیری های ساواک را تحمل می کرد و هر از گاهی که او را در جایی می دیدیم -قبل، یا بعد از نمایش فیلم- درد دلش باز می شد و یک بار به خوبی به یاد دارم که گفت:
بچه ها "شب های روشن" ویسکونتی رو چن روز پیشا پیدا کردم. خدا کنه بتونم هفته ی بعد توی پلازا نشونتون بدم. که نشان داد. هفته ی بعد، قبل یا بعد از نمایش فیلم دیدیمش و به او گفتم: شاهو فرستادی دنبال نخود سیاه؟
خنده ای که هم تایید بود و هم نبود و هم ..... تحویلم داد و بحث را عوض کرد.
یاد و خاطره اش گرامی باد. خیلی از آنچه که از سینما دیده ام و می دانم را مدیون او هستم.