ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
گوشواره فیلمی است به کارگردانی وحیدموسائیان. بازیگران: اکبرعبدی-در نقش پدر من که پزشک اطفال است-، رویا تیموریان، مسعود رایگان، پریسا پورقاسمی و خودم-ترانه مهدی بهشت-. فیلم براساس داستانی کوتاهی در کتاب لبخند انار نوشته هوشنگ مرادی کرمانی است. مهین –پریسا پورقاسمی- که در یک خوابگاه زندگی میکند خانواده ای دارد فقیر که پدرش معتاد بوده و مرده و یکی از دوستانش از وضع خانوادگی او اطلاع دارد. او برای شرکت در جشن تولد دوستش دعوت میشود. خجالت میکشید که وضع زندگیش را دوستانش بفهمند. اینست که تصمیم میگیرد که گرانبهاترین هدیه را به دوستش بدهد. او که از داشتن خانوادهای فقیر شرم داشت در پایان فیلم پشت موتور ناپدری میپرد و مادرش-رویا تیموریان- را در آغوش میگیرد. پیام فیلم ایناست که نباید از چیزی که هستیم خجالت بکشیم. و مهین این را از پدر دوست ثروتمنداش مهتاب –من- یاد میگیرد.
فیلم در بخش مسابقه جشنواره فیلم فجر و جشنواره فیلم کودکان و نوجوانان شرکت کرد و با اینکه در هر دو مسابقه نامزد دریافت جایزه بود، جایزهای نگرفت.گوشواره کلاً فیلمی است سرگرم کننده برای بچه ها. نمایش آن در جشنواره فجر اشتباه بود چرا که مردم توقع نداشتند که فیلمی را در ژانر کودکان در سینما ببینند. بازی های فیلم بسیار خوب بود. خانم تیموریان در جشنواره فجر نامزد بهترین بازیگر زن بودند.
پریسا پورقاسمی هم در همدان کاندیدای نقش اول کودک شد که به نوبه خود یک موفقیت برای فیلم بود. در همدان جلوه های ویژه فیلم هم نامزد شد. به خاطر باران مصنوعی که بسیار زیبا و استادانه بود و در سطح وسیعی در کوچه پس کوچه های الهیه میبایستی صحنه را پوشش میداد و بسیار طبیعی به نظر می رسید.
حاشیههای جشنواره:
بیست و یکمین جشنواره بین المللی فیلم های کودکان و نوجوانان از دهم تا چهاردهم اریبهشت ماه در همدان برگزار شد. در همدان فیلم با استقبال زیادی مواجه شد به دلیل اینکه آنجا ما مخاطب خود را داشتیم.
جشنواره فیلم کودک و نوجوان که همیشه در اصفهان برگزار میشد به دلیل عدم توانایی اصفهان در برگزاری آن امسال در همدان برگزار شد. یکبار هم قبلاً در کرمان برگزار شده بود. علت را هم که در همدان شنیدم این بود که میگفتند جو اصفهان برای برگزاری جشنواره مناسب نیست. ولی در همدان برخورد مردم با ما بسیار صمیمی و مهربان و خیلی محترمانه بود.
روز دوازدهم بلافاصله بعد از ورود به همدان در ساعت ۱۱ صبح مصاحبه مطبوعاتی دست اندرکاران فیلم در یکی از سالنهای هتل باباطاهر برگزار شد که در آن، آقایان موسائیان، مردای کرمانی ، ایوبی –ادیتور- ، پریسا و خودم شرکت داشتیم که خبر آنرا اینجا میتوانید بخوانید.
بازار عکس گرفتن هم داغ بود. شبی در مهمانی شام آقای استاندار همدان با پریسا دوربین برداشتیم که بریم و با عموپورنگ یعنی داریوش فرضایی عکس بگیریم که این شازده باهامون عکس ننداخت. مثلن به قول حسام جون خیرسرش برای بچه ها داره کار میکند. برعکسش آقای ایرج نوذری وقتی رفتیم باهاش عکس بگیریم با کمال میل قبول کرد و چندتا عکس باهامون گرفت و بعدشم بازم وقتی این پست رو داشتم آماده می کردم برای وبلاگ فیلمامون، توی کامپیوتری توی هتل، بازم اومدن پیشم و با هم دوباره عکس انداختیم و بهشون گفتم که شما خیلی خوشرفتار هستید برعکس عمو پورنگ. چندتا از عکسها را از جمله عکس با آقای مردای کرمانی و آقای موسائیان و خانم درخشنده و آقای نوذری را اینجا میگذارم که ببینید.
آخرین خبر اینکه روز پنجشنبه ۲۷ اردیبهشت فیلم به به طور خصوصی در سینما فردوسی تهران به مناسبت آغاز چهاردهمین سال تاسیس بنیاد کودک که یک سازمان خیریه غیردولتی است -NGO- به نمایش درآمد. که آن محیط هم بسیار گرم و صمیمی بود و امیدوارم که در کارشان موفق باشند.
در فرصت هایی که برنامه ای نداشتیم به آرامگاه های زیادی رفتیم. بوعلی، باباطاهر، عارف قزوینی و استر و مردخای
آقای مرادی کرمانی دوست داشتنی می گفت: خیلی دوست داشتم که تو، توی تمام فیلمایی که من سناریوشو مینویسم بازی کنی. ولی فیلمای من همه در مورد بچه های فقیر و ایناست. و اصلن چهره تو به شخصیت های داستان های من نمی خوره.
خوب شد که بالاخره یک داستانی نوشتند که توش یه بچه پولداری بود که بچه پولداری مثل من!! توش نقش داشته باشد.
راستی تا یادم نرفته بگم که فیلم در مهرماه اکران میشود.
عکسهات و مطلبت خیلی قشنگ بود . امیدوارم بتونم فیلم را ببینم چون از اولی که تو رفتی و مشهور شدی و بعد هم جشنواره های متعدد آنقدر در موردش خوندم و عکس دیدم فکر کنم احساس می کنم فیلم را دیدم ولی دلم می خواد اولین بازی تو ببینم . برای تو دختر خوب و با استعدادم آرزو می کنم همیشه شاد و موفق باشی
سلام ترانه ... خیلی خوشحال شدم عکس هات رو دیدم و مطلبت رو خوندم. باید تجربه ی خیلی عالی ای بوده باشه بازی کردن تو یک فیلم مخصوصا در کنار این همه بازیگر درجه یک . امیدوارم هر چی زودتر فیلمت رو ببینم :)
بالاخره ما هم عکس های جشنواره رو دیدیم. هم عکس ها خیلی قشنگن و هم خیلی خوب توصیف کردی.
من عمو پورنگ رو فقط یه بار از نزدیک دیدم که اون موقع هم مثل سگ بداخلاق بود! انقدر بچه ها رو دعوا کرد که چندتا از بچه ها گریه شون گرفت!
تو که نقد به این خوبی می نویسی واقعا بازیت توی فیلم دیدن داره!
ممنون
با سلام به ترانه ی نازنین
به شما برای این همه هنرمندی و قلم خوبت تبریک می گویم
بسیار خرسندم که با ترانه ی هنرمند آشنا می شوم.
من همیشه سریال قصه های مجید را نگاه می کردم. یادم نیست چند بار تلویزیون نشان داد ولی همیشه برایم دیدنی بود و همیشه در کنار فرزندان به تماشای مجید بانمک می نشستیم. سالار و ترانه کتاب های مرادی کرمانی را خوانده اند از سالارژرسیدم گفت لبخند انار را خوانده است.
بی صبرانه منتظرم فیلم گوشواره را که شما در آن بازی کردی تماشا کنم.
روی ماهت را می بوسم وبرایت آرزوی شادی و تندرستی همیشگی دارم
ممنون. در مورد آقای مرادی کرمانی هم باید بگم که
آقای مرادی کرمانی خودش از همه نوشته هاش دوست داشتنی تره.
ایرج نوزری چون دو تا دختر داره دختر ها رو خوب درک میکنه . کلا هم ادم حساس و مهربونی هست. عمو پورنگ هم انشاءالله یه روز بزرگ میشه .
تو هم عالی هستی.
ترانه عزیز به خاطر تجربه خوبی که داشتی بهت تبریک می گم
خیلی وقته پیش ما نیومدی ها ناقلا دلمون برات تنگ شده
این شعر را برای بابات مینویسم:
عسل
در کدامین کندو
شهد این گل خودرو را ذره ذره
زنبوران سرگردان این دشت با شکوه
پیگیر و پر تلاش
عسلی سازند
تا سرانگشت عاشقی سینه چاک
شرمنده شیرینی
غنچه ی یاقوت فام لب
دخترک خوشبخت قبیله تو نباشد؟
پیشرفت در کاری وقتی حاصل می شود که تمام زندگی را صرف یادگیری برای آن حرفه کرد. ترانه عزیز چقدر خوب است که از همین سن به سینما علاقه مندی و آن را با نگاه نقد می بینی. همین طور ادامه بده و سعی کن علاوه بر فیلم دیدن زیاد و نقد های خودت نقدهای زیاد دیگری هم بخوانی.
موفق تر از حالا شوی. به انتظار اکران فیلمی هستم که داستانش را بسیار دوست دارم و دوستم (ترانه) در آن بازیمی کند.
این اولین نظری است که در این بلاگ می دهم. باید بگویم واقعاً قلمی بس روان دراری چنان که نشتر قلم، حروف را روی ذهن آدمی می تراشد.
نقدی زیبا بود. شرایط و احساسات به لطف نکته بینی تو به وضوح بیان شده بود. خصوصیات و خلق و خوی افراد به گونه ای بود که نادیده آدمی شخصیات ها را در می یابد.
پیروزی از آن تو باد.
وای که چه کیفی داره آدم یه چهره آشنارو در پیروزی و خوشی ببینه. من بجای تو ترانه جان یه عالمه شاد شدم.
خیلی خوبه کع میشه به هم دیگه افتخار کنیم . این یکی از عادت های خوبه که یه خورده کمرننگ شده .
ولی من حسابی بهت افتخار میکنم هرچند که زحمات رو خودت و بابا کشیدن و لی آفرین آفرین .
همیشه موفق باشی و خندون.
سلام:
ترانه جون خیلی مشتاق شدم که این فیلم رو ببینم...
موفق باشی گلم
یه سر به وبلاگ من بزن
یاعلی
چشم.
سلام ترانه جووووووونم چرانمیای به بقیه ی بازیزگر های نوجوان و کودک ملحق بشی مثل ارمیتا مرادی -روژان اریا منش-پریا مردانیان و... عزیزم یه سری به وبهاشون بزن این وب ارمیتاست بقیه شون توی لینک هاش هستنwww.armita-moradi.blogfa.com/[:S004:گلم خوشهال میشیم سری بزنی راستی عکسات هم خعلی ناز بودن عکس ازخودت بیشتر بزار
چشم. میام.
سلام اجی ترانه ی عزیزم اومدی
سلام
اومدن جشنواره از اصفهان به دلیل نامناسب بودن جو اصفهان و مردمش نبوده بلکه به دلیل عدم توافق بنیاد سینمایی فارابی و مسوولان برگزاری جشنواره در اصفهان بوده است. مدتی بود که شهرداری اصفهان با وجود متقبل شدن تمام هزینه های جشنواره هیچ گونه اختیاری در نحوه اجرای برنامه ها نداشت و مجبور بود دستوراتی را که از فارابی دیکته می شد اجرا می کرد. به همین خاطر از قبول میزبانی سرباززدند! حال که جشنواره از همدان دوباره به اصفهان برگشته باید دید دلیل واقعی چه بوده است . . . پس بدون آگاهی به کسی برچسب نچسبانید!!
من نچسباندم. خدا بیامرز مرحوم محمود بهرامی چسابند. به نظر من هم چسباندن نیست و خبر کاملن درستی بود که ایشان به من دادند. ایشان اهل همدان بود. و میهمان جشنواره. می گفت وقتی دیدیم که جشنواره در اصفهان خریدار ندارد و مردم در دوره های آخر ما را هو می کردند، ما و عده ای از بچه های همدانی کلی تلاش کردیم تا بتوانیم جشنواره را به همدان ببریم.
امیدوارم یشتر با شما آشنا شوم. شاید شما اخبار موثق تری از بنده از مساتل سینمایی باشید و بتوانید در بهتر کردن این وبلاگ به من کمک کنید.
سلااااااااااااااااااااااااااااام ترانه شناختی؟!!
با یک اسم؟!!!!! ;)
:)
سلام ترانه جان نمیدونم هنوز به وبلاگت سر میزنی یا نه ولی من میخوام برات بنویسم
ترانه دیگه اینجا سر نمی زنه.
محسن.