فرانکو زفیرلی
1923-2019
هرگز دوست ندارم از مرگ بنویسم. ولی ..... می نویسم. مجبور به نوشتن از مرگ هم هستم ولی در دنیای اطلاعات امروز، برای هیچ مرگی لایک نمی زنم.
فرانکو زفیرلی، یکی از بزرگترین کارگردانان نسل من، چند روز پیش، یعنی پانزدهم ژوئن، درگذشت. مرد. رفت.
شکسپیر را با او شناختم. اولین آشنایی من با این نویسنده و این فیلمساز، رومئو و ژولیت بود. از آن پس، از هیچ کدام از این دو، غافل نبودم. نشدم.
آرزو نمی کنم که یاد و خاطره اش، گرامی باد. چون گرامی هست.
این که این وبلاگ این همه سال به نوشتنش ادامه داده برام قابل تقدیره.
این که این همه عشق به سینما تو وجود یک نفر هست.
من رهگذری هستم که برای پیدا کردن شاعر واقعی یک شعر که به اسم صائب تو نت پخش شده گذرم به اینجا افتاد.
به نظرم وبلاگ ماه کاغذی رو اگر نمیشناسین یک نگاهی بکنین. ممکنه جالب باشه
http://www.papermoon.ir
وبلاگ خوبی بود. سپاسگزارم. اگر کمی به روز تر بود حتمن لینکش می کردم.
یعنی شما واقعا 67سالتونه و این همه اشتیاق برای سینما!؟؟خوش به حال فرزنداتون.
پدر من 60سالشه و هرروز آرزوی مردن میکنه.
ضمنا وبلاگ شما رو از طریق یه سایت پیداکردم که درموردفیلم sting نوشته بودین.
67 زیاده؟ نیست. به نظر من نیست. میدونید؟ مردن ابده. اونم ابد و یک روز. ولی زندگی نه. ابد و یک روز نیست. مدت داره. من برای کشدار کردن این مدت فیلم می بینم. دکتر میرم. مواظب خودم هستم که نرم زیر ماشین. تصادف نکنم و ........ در واقع همه ی این کارا برای اینه که وقت تلف نکنم. دیر یا زود که امیدوارم دیر درست تر باشه می میرم و بعدش من هستم یک مردن به مدت ابد و یک روز. بدون فیلم و کتاب و عشق و ...........

در ضمن بله. خوشبحال فرزندم. که در چهار سالگی بیش از ده بار بیمار اینگلیسی رو دید. و یا تنانت پولانسکی رو حدود ده بار. اونم توی شیش یا هفت سالگی. من از اون عقب ترم. نقد هایی که بر فیلم هایی که دیده توی این وبلاگ هست.