برنیس بژو بازیگر فیلم "گذشته"، ساخته اصغر فرهادی نخل طلای بهترین هنرپیشه زن را از جشنواره فیلم کن 2013 آن خود کرد. او بعد از گرفتن جایزه گفت:
متشکرم اصغر.
من هم می گویم:
متشکرم اصغر.
امیدوارم بعد از اکران این فیلم در تهران از آن در اینجا یاد کنم.
یکی از جالبترین اتفاقات حوزۀ سینمای ما، جریان اکران فیلم هاست. یک فیلم برای ساخته شدن و نمایش، باید مراحل بسیار زیادی رو بگذرونه و از مراحل قانونی مختلفی عبور کنه:
تصویب فیلمنامه، جذب سرمایه، تایید تهیه کننده، تایید کارگردان و بازیگران فیلم، دریافت پروانۀ ساخت، عبور از ممیزی های سختگیرانۀ وزارت ارشاد، دریافت پروانه نمایش و در نهایت دریافت حواله اکران.
فکر کنید یک فیلم تمام این مراحل رو طی کرده و تونسته از هفت خوان سینمای ایران عبور کنه و بالاخره رنگ پردۀ سینما رو به خودش ببینه. اما چند هفته پس از شروع نمایش فیلم، به رغم طی شدن تمام مراحل قانونی، "عده ای" به محتوای فیلم اعتراض می کنن و اون رو در تضاد با "ارزش ها" می دونن... .
اینکه این "عده" از چه قشری هستن یک مساله اس و این که "ارزش ها" در بین افراد و گروه های مختلف متفاوت هست هم یک طرف. اما، متاسفانه، در نهایت این "عده" هستن که موفق میشن حرفشون رو به کرسی بنشونن و کاری کنن که وزارت ارشاد (که خودش تمام مجوزها رو صادر کرده و در تمام مراحل تولید نظارت داشته) دستور پایین کشیدن فیلم از پرده سینماها رو صادر کنه... .
"گشت ارشاد" و "زندگی خصوصی" دو فیلمی بودند که نوروز امسال به نمایش دراومدن و پس از مدت کوتاهی توقیف شدند. هر دو فیلم رو هفتۀ گذشته دیدم. "گشت ارشاد" که مجوز پخش نمایش خانگی رو دریافت کرد و به بازار اومد و "زندگی خصوصی" هم به شکل کپی غیرقانونی دست به دست می چرخه.
جالب اینکه گروه سازندۀ "گشت ارشاد" تمام صحنه هایی که به دستور وزارت ارشاد حذف شد تا مجوز پخش از نمایش خانگی رو بگیره رو در بخش "موارد جانبی" dvd فیلم قرار دادن که میشه تماشا کرد! همین مساله باعث شد وزارت ارشاد دوباره دستور جمع شدن نسخه های پخش شده در سوپرمارکت ها رو بده... که البته این بازی همچنان ادامه دارد!
اخیراً هم حوزۀ هنری بعضی فیلم ها رو در لیست سیاه خودش قرار داده و از اکران اونها در سینماهاش خودداری می کنه... یعنی کاری به موازات (یا شاید باید بگوییم در امتداد) کار ادارۀ نظارت و ارزشیابی وزارت ارشاد رو انجام می ده. متاسفانه چیزی در حدود نیمی از سینماهای کشور هم متعلق به حوزۀ هنری هستند که این موضوع برگشت سرمایه رو برای تهیه کننده و گروه سازنده با مشکلات جدی روبرو می کنه... .
من قصد داشتم دربارۀ خود این دو فیلم بنویسم اما این مقدمه انقدر طولانی شد که شاید بهتر باشه نقد خود فیلم ها رو به پست های آینده موکول کنم.
ارنست بورگناین
۲۰۱۲-۱۹۱۷
مارتی
دوازده مرد خبیث
از این جا تا ابدیت
.....................
روی تمام سی دی های ایرانی که می خریم نوشته حقوق مولف را رعایت کنید. یا چیزی شبیه این. ینی سی در را کپی نکنیم. حالا اگر روزی روزگاری سی دی اصل را دادیم به دوستمان که ببیند فکر نمی کنم خیلی به حقوق مولف تجاوز کرده باشیم. و این چیزی است که معمولن ما می کنیم. ولی تا به امروز هیچ فیلم ایرانی را از بد بد تا خوب خوبش را کپی نکرده و به کسی نداده ایم. مگر فیلم سنتوری که آن هم وجهی بابت این کپی کردن به حساب تهیه کنندگان ریختیم. یا کسی از گربه های ایرانی خبر نداره، آن هم با مجوز سازنده ی فیلم ینی بهمن.
اما یک چیزی این روزها کلن ما را به هم ریخته و آن هم رعایت نکردن حقوق ما بینندگان است. ابتدای فیلم ها کلی تبلیغات می بینیم که خب مختاریم که ببینیم یا نبینیم. ولی تبلیغات میان فیلم اصلن برای ما قابل درک نیست. در هیچ جای دنیا چنین کار کاسبکارانه ای با یک اثر هنری نمی شود. مبلغ دوهزار و پانصد تومان برای یک فیلم پول می دهیم. سی در را داخل ضخیم ترین مقوایی که تصورش را بکنید قرار می دهد و تهیه کننده حتا ابا دارد از یک کیسه ی پلاستیکی برای محافظت سی دی از خش خوردن. می پرسم:
کم می آورید؟ سی را گران تر بفروشید. بهای کیسه ی پلاستیکی شاید یکعدد دو رقمی است و در بهترین شرایط یک کیسه ی ضد خش، زیر صد تومان است که با خرید انبوه خیلی کمتر هم می شود. اصلن صد تومان با ما حساب کنید. گردنمان از مو باریکتر. سی دی را دوهزار و ششصد تومان بفروشید. بعدش ولی برای حفظ حقوق ما تبلیغ وسط فیلم را هم بردارد. اصلن هیچ محلی از اعراب ندارد که وسط فیلم سعادت آباد یکهو تصویر کات شود به:
بچه ها بدویین بیاییین شهر بازی .............
بدتر از این امکان دارد؟
یا وسط قهوه ی تلخ تبلیغ بانک داریم. از روزی که تبلیغ این بانک آمده وسط این سریال حال من یکی از این بانک بهم می خورد و عمرن بروم و در آن حساب باز کنم. چرا که تمام کاسه ی کوزه ی حس هنری من یکی را بهم می ریزد. این بانک خیال می کند با این کار برای خودش جایی در میان مردم باز می کند؟ شک دارم
فهم این قضیه خیلی سخت نیست.
بنابراین از این تاریخ به بعد، خرید محصولات اصلی را تحریم می کنم. و سعی می کنم کپی آن ها را بخرم. هزار تومان. توی کیسه نایلونی. البته برای کسی هم کپی نمی کنم. خودش می داند و کسانی که باید حقوقشان را رعایت بکند. تا روزی که این بازی کاسبکارانه با آثار هنری تمام شود.
فینیتو.
ایلوش خوشابه
1311-1391
ایلوش خوشابه، امیرارسلان، سامسون، ولکان، .......... در هشتاد سالگی برفت.
او در خارج از ایران هم در چندفیلم ظاهر شد که مشهورترین آنها ولکان خدای جنگ و نقش ولکان بود.
بهاریه امسال فیلمامون را مدتی پیش خواندیم. بهاریه ای که پیمان معادی
به اصغر فرهادی نوشت. هیچ چیزی از زیبایی های یک بهاریه کم ندارد. ینی نامه
ی پیمان به اصغر. بخش زیبایی از
این نامه را ببینید. به جای تبریک سال نود و یک.
***
کلاری میگفت نکته اساسی این است که ما با سینما زندگی کردهایم و سالهای
سال فیلم و مراسم سینمایی را دیدهایم؛ و حالا به خودمان میگوییم قرار است
بعضی از نامهای بزرگ را در اینگونه مراسم ببینیم، در حالی که این بار در
کمال تعجب، آنها منتظرند تا ما را ببینند! و این خاصیت فیلمهای بزرگ است.
تجربههای قبلی البته میزان تعجب یا هیجان آدم را از این واکنشها کمتر
میکند. اما هرگز آن را از بین نمیبرد. حس پشت حرف کلاری را بعدن ذره ذره
لمس کردم.
وقتی وودی آلن که همیشه در نظرم سرچشمه خلاقیت بوده، به واسطه خواهرش برایت پیغام داده بود که طبق معمول نمیتواند - یا نمیخواهد - به مراسم بیاید ولی دوست دارد در نیویورک ما را ملاقات و درباره فیلم صحبت کند، تازه فهمیدم آنچه از قول او درباره فیلم شنیده بودم، چه معنایی داشت: آلن گفته بود سالها بود نهتنها از سینمای ما، بلکه بهطور کلی از سینما انتظار نداشته که در این دوران بتواند چیزی بیافریند که چنین تاثیری روی او بگذارد!
وقتی توماس لانگمن پسر کلود بری، کارگردان و تهیهکننده
مشهور و تازه درگذشته فرانسوی که خودش تهیهکننده فیلم آرتیست و برنده
انبوهی جایزه است، میگفت همه دارند از محصول من تعریف میکنند اما وقتی
فیلم تو را دیدم، آرزو کردم که کاش من آن را تهیه کرده بودم، همه چیز داشت
معنای کاملتری پیدا میکرد.
وقتی براد پیت میگفت شب قبل از برگزاری جلسه مطبوعاتی گلدنگلوب، دیویدی جدایی نادر از سیمین را در دستگاه گذاشتهاند و در میانههای همان صحنه دادگاه اول فیلم، آنجلینا جولی با دیدن آن جدل زناشویی فیلم را نگه داشته، متاثر شده، فاصلهای انداخته و بعد از چند لحظه باز تماشا را ادامه دادهاند، اطمینانم بیشتر شد.
وقتی آنجلینا جولی درباره کار بعدیات پرسید و ساده و راحت درخواست کرد که در فیلمت بازی کند و در پاسخ حرفت که گفتی شخصیت زن فیلمت فرانسوی زبان است و گفت تا آن تاریخ میتواند زبان فرانسه یاد بگیرد، من غرق در غرور شدم.
وقتی مریل
استریپ درباره جزییات کارگردانی یا بازی صحنههای مختلف فیلم میپرسید و با
اشتیاق گفت دوست دارد با تو کار کند،
وقتی استیون اسپیلبرگ گفته بود که اعتقاد دارد جدایی نادر از سیمین با فاصله زیاد بهترین فیلم امسال دنیاست.
وقتی دیوید فینچر نیمساعت وقت گذاشت تا با تو حرف بزند و نظرهایش را بگوید، وقتی چند سینماگر سرشناس میگفتند که فیلم را ندیدهاند اما تعریفهای زیاد فرانسیس فورد کوپولا را درباره آن شنیدهاند و خیلی کنجکاوند، وقتی الکساندر پین که خودش گلدنگلوب فیلم و کارگردانی را گرفت فقط به دلیل علاقه به فیلم تو در طول آن روزها به یکی از نزدیکترین دوستان هم صحبتات بدل شده بود و در هر دو مراسم گلدنگلوب و حلقه منتقدان لسآنجلس میگفت در طول حرفهایت روی صحنه سعی میکرده انرژی مثبت به سمت تو بفرستد.
وقتی دیگرانی که مجاز نیستم نامشان را بیاورم، از
فیلمت به عنوان یکی از محبوبترینهای فهرست شخصیشان در دو، سه سال اخیر
یاد میکردند، تازه درست دستگیرم شد که فیلم در دل آدمهایی که سالی دهها
فیلم بزرگ و تاثیرگذار میبینند یا یکی، دوتایش را هر سال میسازند، چه
مرزهایی را درنوردیده و چه قلههایی را فتح کرده است. در مراسم برگزیدگان
منتقدان آمریکا (Critics’ Choice Award) که باب دیلن بزرگ قطعه جدید
بسیار زیبایی را روی صحنه اجرا کرد، ما از لذت شنیدن و دیدن اجرایش حرف
میزدیم و به ما گفتند اگر میدانستید خود باب درباره فیلمتان با چه لذتی
حرف میزد، چه میگویید؟
الاخره تمام پیش بینی ها و امیدهایمان به حقیقت تبدیل شد و در باشکوه ترین مراسم سینمایی سال، اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان به فیلم "جدایی نادر از سیمین" از ایران تعلق گرفت و یک بامداد خاطره انگیز را برای بسیاری از ایرانیان به یادگار گذاشت.
بوتیمار
1311-1390
عبدالله بوتیمار بازیگر و دوبلور قدیمی سینمای ایران رفت.
نقشی که از او در ذهنم هست، مربوط است به فیلم دلهره. ساخته ساموئل خاچکیان.
یاد و خاطره اش گرامی باد.
دقایقی پیش، اصغرفرهادی جایزه ی گلدن گلاب را برای فیلم جدایی نادر از سیمین دریافت کرد.
پیمان و اصغر
بعد از دریافت گلدن گلاب
ایرج گرگین
ایرج گرگین، پیشکسوت رسانه ای ایران، صبح جمعه در سن ۷۷ سالگی در آمریکا در گذشت.
ایرج گرگین از روز یکشنبه اول ژانویه در بیمارستانی در ایالت ویرجینیا بستری شده بود.
ایرج گرگین از حدود شش سال قبل با سرطان دست و پنجه نرم می کرد.
وی کار در رادیو ایران را از سال ۱۳۳۷ آغاز کرد و یکی از برجسته ترین گویندگان تاریخ رادیو ایران بود.
در
اوائل دهه ۱۳۴۰ تاسیس « برنامه دوم رادیو تهران » و سرپرستی آن به وی
واگذار شد .این رادیو به پایگاهی برای معرفی هنر و ادبیات جدید ایران،
تئاتر و موسیقی جهان و برخی مباحث تاریخی و اجتماعی تبدیل شد.
از سال ۱۳۵۵ و با تقسیم تلویزیون ایران به دو شبکه، مدیریت شبکه دو به او واگذار شد.
آنچه در جشن سینمای ایران بین محمود و اصغر گذشت، به نقل از دوربین:
البته قبلش چیزی نامربوط بنویسیم که جدایی نادر از سیمین بخت نخست دریافت جایزه ی اسکار هم، روانه ی این جشنواره شد.
اولین حضور اصغر فرهادی برای دریافت جایزه با آمدن محمود دولتآبادی نویسنده مشهور بود. حضور محمود دولتآبادی و فرهاد توحیدی روی صحنه برای اعطای جایزه بهترین فیلمنامه اصلی با تشویق همراه شد و این تشویقها زمانی اوج گرفت که نام اصغر فرهادی برای دریافت جایزه نگارش فیلمنامه «جدایی نادر از سیمین» مطرح شد. دولتآبادی بعد از اعطای جایزه به فرهادی از متنی گفت که برای این مراسم نوشته بود و از رو آن را خواند. او از سهراب شهیدثالث به عنوان نخستین مبتکر سینمای ایران، ابراهیم گلستان، عباس کیارستمی، امیر نادری، ناصر تقوایی، بهرام بیضایی و... یاد کرد. اما یکی از بهترین ستایشها از اصغر فرهادی در این متن بود: «و سرانجام هماکنون شوق اندیشنده بیشتری آرزو میکنم برای اصغر فرهادی. خوب است، امیدوار باشیم که او بتواند به سنجیدگی در خود بنگرد و با وقوف به اینکه اثر او میانگین درست و دقیق از ضدین سینمای ایران و متفاوت بودن با سینمای عام است، درست میان جا باقی بماند. میانهگرایی هم پندی است که ما از آموزگار حکیم خود ابوالقاسم فردوسی آموختهایم و البته این میانهگرایی آسان نخواهد بود.» فرهادی هم با اشاره به اینکه برای حضور در این جشن از آلمان به ایران آمده، گفت: «فکر نمیکردم امشب اینجا باشم، اما با کمک بچههای سینما این اتفاق افتاد و توانستم خودم را برسانم، ولی با دیدن این جمع و صحبتهای محمود دولتآبادی دیگر خستگی در من نماند. خوشحالم توسط کسی تبرئه شدم که از نوجوانی نظرش برایم الگو بوده.
***
یکی همت کند پند ابوالقاسم را در مورد میانه، اینجا بنویسد. نا گفته نماناد که خودمان بلدیم. البته با تقلب.
***
به کار زمانه میانه گزین
چو خواهی که یابی ، به داد، آفرین
***
هزینه به اندازه گنج کن
دل از بیشی گنج، بی رنج کن
میانه گزینی بمانی به جای
خردمند خوانند و پاکیزه رای
---
سیم کو میانه گزیند ز کار
بسند آیدش بخشش کردگار
***
محمد ورشوچی
1304-1390
***
یاد و خاطره محمد ورشوچی را این روزها، با دیدن سریال "دایی جان ناپلئون" گرامی می داریم.