ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
نام فیلم: La vie en rose
کارگردان: Olivier Dahan
محصول سال ۲۰۰۷
زندگی به رنگ صورتی، نگاهی است به زندگی کوتاه و غمانگیز ادیت پیاف (Edith Piaf) خوانندهی مشهور فرانسوی که عنوان فیلم هم برگرفته از نام یکی از ترانه های اوست. داستان فیلم بین سالهای ۱۹۱۸ تا ۱۹۶۳ اتفاق میافتد. فیلم با صحنهای از اواخر دوران خوانندگی ادیت شروع میشود جایی که او در یکی از کنسرتهایش روی سن از هوش میرود و در همین لحظه به پاریس سال ۱۹۱۸ یعنی دوران کودکی اندوهبار ادیت میرویم، در واقع نقطهی شروع داستان از اینجاست. مادر ادیت یک خوانندهی خیابانی و پدرش شعبدهباز دورهگردی است که او را در کودکی به مادربزرگش میسپارد. مادربزرگ ادارهی روسپیخانهای را به عهده دارد؛ ادیت در چنین محیطی و تحت حمایت یکی از این زنان رشد میکند. در سن سه سالگی بیناییاش را از دست میدهد و پس از سفر به معبد ترزای قدیس در سن هفت سالگی به شکل معجزهآسایی بیناییاش باز می گردد و همین باعث میشود که تا آخر عمر علاقه و اعتقاد خاصی به ترزا پیدا کند. او همانند مادرش آوازخوانی را از خیابانهای پاریس شروع میکند تا این که استعداد خوانندگیاش توسط صاحب یک کلوپ شبانه (فردی به نام لپله) کشف میشود، او ادیت را به خاطر کمرویی و قد کوتاهش پیاف (گنجشک) مینامد. ضبط اولین ترانهاش در همین سال نقطهی شروع روند صعودی شهرت پیاف است.
از این پس اولیویه داهان با رفت و برگشتهای متعدد و انتخاب بخشهای مختلفی از زندگی او، برشها و نماهایی از زندگی پیاف را به مخاطب نشان میدهد: ترانهها، چگونگی مشهور شدنش، مرگ مارسل - عشق بزرگ ادیت - و در پی آن اعتیاد به مواد مخدر و روند فروپاشی ذهنی و جسمیاش که در نهایت به پیری زودرس و مرگ او ختم میشود، قطعات پراکندهی پازلی است که مخاطب در طول فیلم آنها را کنار هم میچیند تا هر چه بیشتر با زندگی این خوانندهی فرانسوی آشنا شود، البته این نگاه گزینشی بسیاری از وقایع مهم زندگی پیاف مثل ماجرای دستگیری او در جریان قتل لپله صاحب کلوپ شبانه، کمک های میهن پرستانه اش به جبهه ی مقاومت فرانسه در جریان جنگ جهانی دوم، ازدواج مبهم او و ... را ناگفته باقی گذاشته است که به درک همه جانبه و منطقی شخصیت پیاف از سوی مخاطب لطمه می زند.
موسیقی فیلم بسیار زیبا و تأثیرگذار است، همیشه در این نوع فیلمها زیباترین و تأثیرگذارترین ترانههای یک خواننده، فضای آهنگین فیلم را پر میکند ولی در این فیلم موسیقی توانسته است به خوبی فواصل و برشهای زمانی فیلم را به هم پیوند بزند. بازی درخشان ماریون کوتیار در نقش ادیت پیاف که جوایز سینمایی بسیاری از جمله اسکار سال گذشته را هم از آن او کرد، از نقاط قوت این فیلم است. شباهت چهره, حرکات فوق العاده ی دست و اندام، لب زدن های عالی و ... مخاطب را در تجسم و شناخت هر چه بیشتر شخصیت پیاف کمک می کند. کوتیار به خوبی از عهدهی بیان بخشهای مختلف زندگی پیاف، از زمانی که ادیت خجالتی و کوچک در کلوپ شبانه آواز میخواند تا مرحلهای که در مرز فروپاشی ذهنی و جسمی قرار گرفته و دچار پراکندهگویی و هذیانگویی میشود، برآمده است.
این فیلم در سه رشته نامزد دریافت اسکار بود که علاوه بر بهترین هنرپیشه ی نقش اول زن،اسکار بهترین گریم را هم از آن خود کرد.
ورود شما را به این صفحه خوش آمد می گویم.
حضورتان این صفحه را پر بارتر می کند.
ممنون امیدوارم نوشته هام در حد و اندازه ی این وبلاگ پربار باشه
ورودتان مبروک!
امیدوارم یکی از اعضای فعال این وبلاگ بشین و جبران تنبلی ماها رو بکنین!
ممنون سعی خودم رو میکنم، هر چند که با این تاریخچهی درخشان اصلن به نظر نمیاد که تنبل باشین.
شهرزاد گرامی
از اینکه از نویسندگان این وبلاگ پر بار می بینتم بسیار خوشحالم.
وقتی زندگینامه ادیت پیاف را می خواندم قمر به یادم آمد. پس از آن به خوانندگان امروز خودمان فکر کردم که چرا جای صدای زن خالی است؟ هیچ دلیلی برای آن نیافتم!
هفت شهر عشق را عطار گشت و ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم!
داغ دلم تازه شد.
با رودهای بسیار بر همه ی نویسندگان این وبلاگ
به خودم: بشین یک کمی فیلم نگاه کن!
پروانهی عزیز
- یاد شما از قمر داغ دل منو هم تازه کرد. دارم کتابی میخوانم به نام "زنان موسیقی ایران" نوشتهی توکا ملکی، هر چند کتاب حرفهای بسیاری را ناگفته باقی گذاشته ولی به هر حال بانک اطلاعاتی جالبی از برخی زنان موسیقی ایران به دست میدهد که متاسفانه گویا مجوز کتاب تنها چند ماه پس از انتشار باطل، نسخههای منتشر شده جمعآوری و نویسنده و معرفی کنندگان کتاب هم به بهانههای متداول، حسابی ادب شدهاند. انگار نه فقط خواندن زن که نوشتن از موسیقی زنان و خلاصه هر چه از این گونه را علامت ممنوع میزنند و عجیب این که ذائقهی بسیاری بدجور دارد به این در حاشیه بودن، عادت میکند. این میشود که جای صدای بسیاری از زنان، که شاید فقط موقعیت و شانس شناخته شدن نداشتهاند، در موسیقی ایران خالی میماند.
فرانسویها ترانهها و صدای پیاف را، رونق و اعتبار زبان فرانسه میدانند. تا جایی که خواندهام وقتی ادیت پیاف درگذشت، بسیاری از مردم فرانسه در مراسم خاک سپاری او در گورستان پرلاشز شرکت کردند و موزهای هم به نامش در فرانسه بنا کردهاند.
- هر چند میدانم نمیتوانم به خوبی نویسندگان گرامی این وبلاگ پربار باشم ولی به هر حال تلاشم را میکنم.
با سپاس فراوان
لعنت به من! هر بار که برای خرید فیلم رفتم، فراموش کردم این فیلم رو بخرم اما حتمن میخرمش!
مرسی و تبریک برای ورودتون به این وبلاگ.
با این که موضوعش تکزاریه و زمانش هم به نسبت طولانی ولی فیلم قشنگیه از تبریکتان هم ممنون.
ورودتان را خوش امد می گوئیم.سایه تان از سر این وبلاق وزین کم نشود.
ممنون
سلام
پرشین بلاگرز «خبرخوان سینمائی» را بعنوان سومین خبرخوان خود، در دو نسخه «گرافیکی» و «تکست»، ارائه کرده است.
نام وبلاگ شما در «لیست وبلاگهای سینمائی» قرارداشته و آخرین مطالب شما، با فاصله کوتاهی پس از انتشار، از طریق سایت پرشین بلاگرز یا «فید وبلاگهای سینمائی» قابل دسترس است.
لطفن ازپرشین بلاگرز بازدید به عمل آورده و ازاین اقدام فرهنگی، غیر انتفاعی و مستقل حمایت کنید.
http://persianbloggers.blogspot.com/2008/11/cinema-p.html