ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
1927-2011
من نمی توانم ببینمت. اما می دانم که این جایی. احساس می کنم که این جایی. کاش می توانستم صورتت را ببینم.
چون خیلی چیزها هست که می خواهم به تو بگویم
من دوست تو هستم. Companero
***
آخرین واژه ای که از تو در فیلمی شنیدم. "بهشت بر فراز برلین". ویم وندرس آن را سردوده بود. نمی گویم ساخته بود که، سروده بود.
"من دوست تو هستم. "Companero
امشب همه فرشتگان بهشت، افتخارشان دیدن پیتر فالک است و این که دستشان را به سوی او دراز کنند و بگویند:
Companero
اون فیلم شاهکاره
و بازی پیترفالک هم خیلی دوست داشتنیه توی این فیلم
من هم دوست دارم بهش بگم
Companero
روانش شاد
یادش گرامی
آن روزها که مدرسه ها دو نوبته بود به تماشای ستوان کلمبو ی دوست داشتنی ،می نشستیم که تکرارش را شب ها دیده بودیم.
صدایش در گوشم هست.
حالا ستوان کلمبو دارد سوراخ سمبه های بهشت را وارسی میکند و میگوید:من باید بفهمم چه کسی ان سیب را به بابا ادم داد و ما را توی این دردسر انداخت!
هان؟