فیلم هایی که می بینیم

فیلم هایی که می بینیم

رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند. (فدریکو فلینی)
فیلم هایی که می بینیم

فیلم هایی که می بینیم

رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند. (فدریکو فلینی)

خانه های خالی


خانه های خالی

3-Iron

در IMDB


فیلم‌نامه و کارگردان: کیم کی دوک


 

عکس فیلم

 


سخت است بگوییم، جهانی که در آن زندگی می کنیم، یک واقعیت است، یا رویا.


خانه های خالی (نام کره‌ای فیلم)، دومین فیلمی است که از کیم کی دوک (Kim-Ki-Duc) دیدم. اولی، بهار، تابستان، پاییز، زمستان و  بهار.

وجود چنین فیلم‌سازی دل‌گرم کننده است. این که می‌توانی دل‌خوش باشی به این که هرازگاهی می توانی فیلمی ببینی و باور کنی که سینما، هنوز می‌تواند، زبان تصویر باشد. می‌تواند از تروکاژهای کامپیوتری بی بهره باشد و وقتی به دیدنش می‌نشینی، دلگیر نباشی که زبان را نمی‌دانی و خواهی نخواهی احساس کمبود بکنی. چرا که فیلم یک‌پارچه تصویری است و کارگردان زبان سینما را می‌داند.

در این فیلم هیچ گفتگویی بین دو آرتیست اول فیلم رد و بدل نمی‌شود. تنها کلامی که از زبان زن فیلم جاری می‌شود جایی در پایان فیلم است که به نظر می‌رسد به شوهرش می‌گوید: "دوستت دارم" که در واقع خطاب به هنرپیشه نقش اول مرد است.

پسری بی‌خانمان با حقه‌ای که بیانش زیبایی فیلم را برایتان کم رنگ می‌کند و نمی‌نویسم، شبها را در منازلی که صاحب‌خانه نیست، صبح می کند. وسایل خراب خانه را تعمیر می‌کند، با عکس های روی دیوارها عکس می گیرد و لباس چرک ها را می‌شوید. شاید که نه، حتمن به عنوان کرایه‌ای که به باور خودش بدهکار صاحب‌خانه است. و .......... در یکی از این شب‌ها در خانه‌ای که به نظر خالی می‌رسد با زن اول فیلم مواجه می‌شود و .........

فیلم شاهکاری است در نشان دادن زیبایی تصویری و بیان یک سری جلوه‌های زندگی که در نظر بسیاری از مردم دیگر وجود ندارد و رنگ باخته است. از جایی به بعد فقط عشق است که در فیلم موج می‌زند. بازی‌ها سخت است ولی دو آرتیست به خوبی از عهده‌ی آن برآمده‌اند.

باید به پایان بجث برانگیز فیلم اشاره بکنم. که منتقدین هر یک از نظر خود چیزی بر آن نوشته اند که حرف و حدیث دارد. در این نما دو آرتیست روی یک ترازو می ایستند و عقربه‌ی ترازو صفر را نشان می‌دهد و ......... تیتراژ پایانی. این بخش جای تامل بسیار دارد. حداقل می توانید به آن فکر کنید و پاسخی برای آن بیابید که:  اگر دو عاشق روی ترازویی بایستند و مجموع وزن آن‌ها صفر بشود چه معنا و مفهومی میتواند داشته باشد. به دنبال دلیل فیزیکی برای این امر نگردید. چرا که در دو نما که قبلا دیده ایم، دختر 45 کیلوگرم و پسر 65 کیلوگرم است. و این ترازو اگر بگوییم عقربه اش یک دور کامل زده باشد، وزن این دو را 145 کیلو نشان می دهد. در صورتی که اضافه بر وزن این دو است.



 و نیز در جای جای فیلم سکانس‌ها و پلان‌های سمبلیکی دیده می‌شود که باید در آن کند و کاو کرد که مجال آن در این‌جا نیست.

باید و باید و باید به موسیقی دلنشین فیلم هم اشاره بکنم. قهرمان فیلم ما به هر خانه ای که وارد می‌شود یک سی‌دی در پلیری می‌گذارد و آهنگی در فضای خانه طنین انداز می‌شود.

ترانه‌ای عربی از ناتاشا اطلس  به نام قفس که  می‌توانید در این‌‌جا آن را بشنوید.


و قبل از تیتراژ پایانی، این جمله را می بینیم:

سخت است بگوییم، جهانی که در آن زندگی می کنیم، یک واقعیت است، یا رویا.

به شکلی این جمله شبیه آنچه از فدریکو فلینی در بالای این صفحه می بینید است:

رویاهای ما، زندگی واقعی ما هستند.



نظرات 1 + ارسال نظر
محمدتقی چهارشنبه 6 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 09:59

از دیدن این فیلم آنچنان شعف و انرژی در من جاری شد که قادر به بیانش نیستم این جادوی تصویر است که به واسطه سینما در انسان رسوخ می کند فیلم مفهوم عشق و چالش اینکه آیا عشق واقعی وجود داردیا نه؟را در من زنده کرد. این فیلم را به خیلی ها پیشنهاد کردم تا ببینند ولی نظرها مختلف بود عده ای همان ده دقیقه اول بی خیال فیلم شده بودند و بعضی با وجود تماشای کامل نتوانسته بودند درکش بکنند و عده این نیز به حدی از همذات پنداری رسیده بودند که در یک مورد دوستی نصف شب به من زنگ زد تا در موردفیلم صحبت بکنیم در مجموع فیلم تبدیل شد به معدود فیلمهایی که با آنها زندگی می کنم آخرین فیلمی که اینگونه در ذهن من ماندگار شده است سرنوشت شگفت‌انگیز املی پولن ساخته ژان پیر ژونه فرانسوی بوده است.

شوربختانه امروز سینما دیگر هنر نیست و صنعت است. این صنعت دست پرورده های خودش را هم دارد. درصد زیادی از علاقمندان سینما دیگر رغبتی به دیدن فیلم های هنری ندارند و صنعتی را ترجیح می دهند. ولی خب من خودم به شخصه از این دسته نیستم، نه من که نسل در حال انقراض من و تقریبن فیلم صنعتی نمی بینم. مگر گذری. این است که کماکان برای بار چندم آثار پولانسکی و اینگماربرگمن و گدار و ....... می بینم. چیزی هم که این روزها به نظرم فیلمی صنعتی بود ولی با دیدنش فهمیدم که نه، نیست، فیلم جوکر بود. فیلمی بسیار خشن ولی به دور از صنعت سینمای امروز. از این فیلم بزودی خواهم نوشت.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد