فیلم هایی که می بینیم

فیلم هایی که می بینیم

رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند. (فدریکو فلینی)
فیلم هایی که می بینیم

فیلم هایی که می بینیم

رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند. (فدریکو فلینی)

ترامبو - Trumbo



دالتون ترامبو

1907-1976


ترامبو – Trumbo

کارگردان: جی روچ Jey Roach

با بازی برایان کرانستون در نقش دالتون ترامبو

***

 قبل از جنگ جهانی دوم یا بهتر بگویم، در اوائل دهه‌ی سی، موج پیوستن آمریکاییان به اندیشه‌ی کمونیسم بالا گرفت. تا جایی که در جنگ جهانی دوم به اوج خود رسید. بعد از پایان جنگ، و در واقع در دوران جنگ سرد، دولت آمریکا به مبارزه با این موج پرداخت. موجی که هالیوود را هم به شدت تحت تاثیر خود قرار داده بود. سناتور جوزف مک‌کارتی مامور تصفیه‌ی کمونیست‌ها در هالیوود شد. در این میان، هنرپیشگان و دست اندرکاران زیادی نیز با او هم‌کاری کردند. از کارگردانان می توانم فردزینه مان را نام ببرم و از هنرپیشگان، جان وین و یکی دیگر که بعدها به ریاست جمهوری آمریکا هم برگزیده شد. یعنی رونالد ریگان. میزان نفرت دست اندرکاران هالیوود از این جماعت گاه آن چنان زیاد است که به سادگی فراموش نمی کنند. کسانی چون اسپیلبرگ که وقتی در مراسم اسکار، هنگام گرفتن اسکار ِ یک عمر فعالیت فردزینه مان دست هایش را زیر بغل زده و به صندلی تکیه کرده بود. به طوری که به همه ببینند، نه تنها از جایش بلند نشده، بلکه دست هم نمی زند. از آن طرف، در میان کسانی که در مقابل مک کارتیسم ایستادگی کردند، دالتون ترامبو چهره ی شاخصی بود. فیلم‌نامه نویس. ترامبو خود اصلن عضو حزب بود و صرفن یک سمپات به حساب نمی آمد. جلسات حزبی و تشکیلاتی کوچکی در منزلش ترتیب داده می‌شد. تا سرانجام به "کمیتۀ فعالیت‌های خلاف شئونات امریکایی"، بخوانید "دادگاه فرمایشی تفتیش عقاید آمریکایی"، احضار شد و چون دادگاه را به ریشخند گرفت و به سئوالات پاسخ نداد، به زندان افتاد. پس از رهایی از زندان، برخلاف بسیاری از همکاران خود، توانست کارش را ادامه دهد. به این شکل که سناریوها را با نام‌های مستعار می نوشت. سناریوی "تعطیلات در رم" را به دوستی داد که برنده‌ی اسکار شد ولی دوستش در زمان گرفتن جایزه، غایب بود. بعدها سناریوی "پسرشجاع" را با نام مستعار "رابرت ریچ" نوشت. که او نیز برای گرفتن اسکار بالای سن نرفت، چرا که اصلن وجود خارجی نداشت. از آن پس این نام برایش کلن شد نام مستعار  که همه به دنبالش می گشتند. این قضیه تا جایی ادامه پیدا کرد که "اتوپرمینجر" یک بار و برای همیشه به آن پایان داد و از او خواست که سناریویی برایش بنویسد و مطمئن باشد که اگر سناریو بد باشد نامش را ذکر خواهد کرد. در این زمینه، سینماگران خیلی مدیون پرمینجر هستند. هم زمان، کرک داگلاس نیز سناریوی اسپارتاکوس را به او پیشنهاد کرد که آمدن نامش در تیتراژ فیلم و نیز،  تعریف رییس جمهور وقت آمریکا، یعنی جان کندی از فیلم، هنگام خروج از سینما، که مطمئنن با نقشه‌ی قبلی صورت گرفت، کلن به این مبارزه با کمونیست‌ها و محدودیت کاری برای آنان، پایان داد. مبارزه ‌ای که همه چون ترامبو نمی‌توانستند با نام مستعار کار کنند و بسیاری از دوستان او در این بین، خانه نشین شدند و به فلاکت افتادند.

هالیوود فیلم‌های زیادی در مورد مک‌کارتیسم، که امروزه به همان دادگاه تفتیش عقاید و دوران سیاه ِ نه تنها هالیوود، که دنیای سیاه ِ حاکم بر  روشنفکران آمریکا گفته می‌شود ساخته است. بنابراین ترامبو اولین فیلم نیست و مسلمن آخرین آن‌ها نیز نخواهد بود. و نمی‌دانم نام این را چه بگذارم؟ این که مدام به دنیا بگویند: که ما اینیم؟ شاید حق داشته باشند. قضاوت بماند برای تاریخ، که آن را هم همیشه طرف پیروزمند جنگ می نویسد. شاید هم نه، صرفن ادای دینی باشد به فیلم‌نامه نویس غولی هم‌چون "دالتون ترامبو". کسی که اگر نبود، یکی از دیدنی‌ترین فیلم‌های هالیوود نیز، به قلم او نوشته نمی‌شد. البته ممکن بود  ساخته هم بشود، چون با وجود کتاب، کافی بود کسی آن را سناریو کند. ولی با قلم او چیز دیگری شد. منظورم، "پاپیون" است و به روایتی، آخرین فیلم‌نامه‌ی او.

 

در بالا دو تصویر برایان کرانستون ِ بازیگر و دالتون ترامبو واقعی را می‌بینید. ترامبو بعد از زندان آنقدر پیشنهاد داشت که گاه هجده ساعت از روز مشغول نوشتن بود. به شکلی که در فیلم هم به آن اشاره می‌شود. جایی که در حمام است و وقت ندارد حتا برای یکی دو دقیقه از آن‌جا خارج شود که صرفن قطعه‌ای از کیک تولد دخترش را بخورد.

نظرات 3 + ارسال نظر
مژگان یکشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1395 ساعت 21:40 http://cinemazendegi2.blog.ir/

این فیلم فوق العاده بودُ چه یادداشت خوبی نوشتید.
+ درباره فیلم دوستام اینجا نوشتن. شاید دوست داشته باشید بخونید.

http://cinemazendegi.blogsky.com/1395/01/31/post-164/

ممنون. می دونید، فکر می کنم این جور نوشتن، ممکنه کسانی که از این درگاه می گذرند، علاقمند به دیدن فیلم بکنه.
چشم. میرم و می خون.

مژگان پنج‌شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1395 ساعت 23:35 http://cinemazendegi2.blog.ir/

أقای مهدی بهشت عزیز
+ برای کسایی که سینما رُ‌ دوست دارن خوبُ مشوق هست ولی برای اکثریت مردم که سینما رُ نمی شناسنُ فقط فیلم می بینن تا تخمه بخورند نه.
+ من طی تجربیاتی که تو فضای وبلاگُ اینا در این چند ساله به دست آوردم متوجه شدم فقط چند تا دونه آدم سینما رُ دوست دارندُ بیشتری هاشون ادای دوست داشتنُ درمی آرند.

معمولن با دید مثبت اگر به قضیه نگاه کنیم، می تونیم بگیم اونایی که از اینجا عبور می کنن، و تامل می کنن توی خوندن یادداشت، ازش استفاده ای هم ممکنه بکنن. یا نه، آشنا بشن. بالاخره باید ببینن که فیلما چی توشون هست.
و اما تخمه.
نسل در حال انقراض من، نسلیه که وقتی به سینما می رفت، چون سینما فقط یک آپارات داشت که یک حلقه ی نیمساعته فیلم رو می تونست نشون بده، آپاراتچی، بعد از تموم شدن اون، اول اون حلقه رو روی حلقه ی اولیه اش دوباره خالی می کرد که بیاد اولش برای سئانس بعد. بعدش حلقه ی دوم رو میزاشت و کار رو شروع می کرد و نیمساعت بعد دوباره این کار با تعویض حلقه ی دوم با سوم انجام می شد. این وسط هیچ عجله ای هم برای این کار نداشت. چرا که چند نفر در این دو تا تقریبن یک ربع آنتراکت، توی سینما در حال فروختن ساندویچ، سیگار، آدامس و تخمه بودند. که خودش منبع درآمدی برای سینما بود. خوردن هیچ کدوم از اینا سرو صدا نداشت. تخمه چرا. چیریک چیریکی میکرد. که توی تاریکی و سر و صدای سینما گم می شد. از خوابیدن و صدای خروپف تماشاچی هام جلو گیری می کرد. شایدم ما به این صدا عادت کرده بودیم. فیلم که تموم میشد تمام کف سینما پوشیده از تخمه بود. من به این شکل از سینما عادت دارم. ولی راستش با روشن شدن تاریکی سینما با گوشی های همراه مشکل دارم. حدود دو سال پیش کسی پشت سرم بود و اونقدر تلفنش زنگ زد و آخرش شروع کرد صحبت کردن و طوری حرف می زد که من کاملن می شنیدم، داشت لی آوت، سالن فینیشینگ یک کارخونه رو برای کسی توضیح میداد. این بود که دیگه تحمل نکردم و کاملن برگشتم و اونقدر نگاهش کردم که به طرفش گفت بعدن زنگ می زنه. گاهی هم که اعتراض می کنی میگن: آقا فیلمشم که مالی نیست خب و ....
از اون روز با سینما قهر کردم. این اواخر راه حلی پیدا کردم. اونم حضور در نیمه ی روز و در وسطای هفته است. بلیط رو هم اینترنتی می خرم و صندلی های جلو. که مزاحم صحبت کردن با گوشی شهروندان فهیم نشم. اینه که من با تخمه مشکلی ندارم. ولی با گوشی چرا. بگذریم که کلن ترجیح میدم فیلم رو توی خونه ببینم.
در مورد بخش دوم کامنت شما، درست میگید. خیلی هم پیش میاد که مطالب وبلاگ های دیگه بدون این که اشاره ای حتا به سرچشمه ی مطلب بکنن عینن کپی، پیست می کنن. در مورد خودم پیش اومده که لطف کردن و بعد از اعتراض خودم، برش داشتن. بهرحال و در مجموع فکر می کنم اگر هم ادا در آوردن باشه، ادای بدی نیست. از اداهای دیگه خب کلاسش بالاتره. به قول معروف، به نظرم اجازه بدیم که ماستشونو بخورن. ها؟

مژگان شنبه 13 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 20:49 http://cinemazendegi2.blog.ir/

کاش می شد برگشت به اون حالُ هوا.

دل منم برای اون فیلما خیلی تنگ میشه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد