فیلم هایی که می بینیم

فیلم هایی که می بینیم

رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند. (فدریکو فلینی)
فیلم هایی که می بینیم

فیلم هایی که می بینیم

رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند. (فدریکو فلینی)

کافکا(Kafka) ***

کافکا Kafka

نام جرمی آیرونز کافیست تا شما را به دیدن فیلمی ترغیب کند. بازیگری که کلیه فیلم‌هایش دیدنی هستند و خود من به یاد ندارم که فیلمی معمولی از وی دیده باشم.

فیلمی علمی تخیلی، بیانگر دوره‌ای از زندگی فرانتس کافکا نویسنده شهیر چک. (1924-1883).

اگر فیلم را ندیده‌اید سعی کنید ابتدا رمان قصر کافکا را بخانید. حتمن لذت بیشتری از دیدن فیلم خاهید برد. کاری که من نکردم.

ادوارد روبن یکی از همکاران کافکا در اداره بیمه مفقود می‌شود. در جستجو به دنبال یافتن وی، پلیس وی را جهت شناسایی جسد روبن احضار می‌کند. کافکا در می‌یابد دوستش عضو گروهی آنارشیست است که با قدرت مستقر در قصر می‌جنگند. و.....

چهارمین فیلم استیون سولدربرگ محصول سال 1991به طریقه سیاه و سفید تهیه شده است. مگر نماهای  درون قصر که رنگی است و علی رغم زیبایی رنگ وقتی که کافکا از آن خارج می‌شود آرامشی وجودمان را می‌گیرد. احساس امن بودن می‌کنیم. تا جاییکه فضای زندگی در سال 1915 تصویر می‌شود و زندگی کافکا را شاهدیم فیلم بسیار جذاب تراست نسبت به  وقتی‌که لحن کمی ماجرا جویانه و پلیسی می‌شود. علی رغم سمبولیک بودن کلیه اتفاقات بعدی. یکی از نماهای زیبای فیلم تلفیق حمل جسد روبن روی برانکارد با حمل چندین پرونده و زونکن با یک چرخ دستی توسط کارمند اداره است.  فیلم در سکانس های مربوط به دوقلوهای دستیار کافکا ریتمی کمدی به خود می‌گیرد. که در تلطیف فضای فیلم موثر است.

در جای جای فیلم کافکا کتاب نامه به پدررا مینویسد. پدری که در همین فیلم هم می‌شود سایه سیاهش را برزندگی کوتاه کافکا دید. به تعدادی از وقایع مهم زندگی کافکا در فیلم هم اشاره می‌شود بی آن‌که حالت مستند به خود بگیرد. از جمله اشاره به دوبار نامزدی در یک‌سال و نیز در خواست از دوستی که او را به قصر راه‌نمایی می‌کند مبنی براینکه کتاب‌ها و دست نوشته‌هایش را در صورتیکه زنده برنگردد بسوزاند. عظمت کار فیلم صرفنظر از معیار های واقعی سنجش فیلم بیشتر از آن روست که تمامی دست اندکاران فیلم موفق شده اند آنچه را که به آن فضای کافکائی میگویند خلق کنند*. موسیقی بسیار زیبای کلیف مارتینز چاشنی کلیه لحظات دلهره آور و شادی بخش است. یکی از نقاط ضعف فیلم مژه زدن جسد روبن در لحظه ای است که کافکا او را نگاه می کند. اگر اشاره ای سمبلیک نباشد که من نفهمیده باشم حتا اگر در نور پردازی این خطای چشم را ایجاد کرده باشد به سادگی در چنین فیلمی قابل گذشت نیست. البته دوستان همیشه به من ایراد می گیرند که همیشه وقتی فیلم می بینم که چشمهایم آلبالوگیلاس می چیند. خودتان ببینید.

*این جمله را در ویرایش متن از کامنت کوروش به وام ستاندم.

نظرات 5 + ارسال نظر
حسام دوشنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 12:22 http://hessamm.blogsky.com

من نه کتابش را خوانده ام و نه فیلمش را دیده ام. البته با وجود سودربرگ و آیرونز می توان تقریبا مطمئن بود که با فیلم خوبی طرف هستیم. البته امتیازی که به این فیلم داده اید نسبتا پایین است... باید فیلم را دید!

نمره اش اول ۴ ستاره بود. راستش تنها نقطه امیتاز این فیلم همین دوتایی بود که تو هم به اون اشاره کردی. حالا میشه گفت که خیلی نزدیک به ۴ ستاره است ولی وجدانم با ۳ ستاره راحت تره. یکی دو نکته توی فیلم بود که توی ذوقم زد. حالا دوباره ویرایشش میکنم و مینویسمش. هرچند فیلمهای سه ستاره را هم که میشه دید که.

حسام دوشنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 16:34 http://hessamm.blogsky.com

سه ستاره که خوبه، بعضی وقتا دیدن فیلم های بی ستاره هم کیف می ده!

کوروش شمس سه‌شنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 02:06

خوشحالم که این فرصت را دارم که یکبار دیگر بنویسم که اگر قرار باشد هیئتی از دادگر ترین داوران دنیا در پایان کار جهان لیستی از نوابغ جمع آوری کنند بدون تردید کافکا جز نفرات صدر این لیست قرار میگیرد.روز و هفته وماهی نیست که بخش قابل ملاحظه ای از روزنامه ها ویا مجلات ادبی دنیا به کار های کافکا اختصاص پیدا نکند.امید است این همه از جانب یک عاشق کافکا ره به دیار مبالغه نبرده باشد.جهت آگاهی عرض کنم که عظمت مطلب تا بدانجاست که باید رفت ودید که آدمیانی چون والتر بنیامین وبرتولت برشت بر سر فهم تنها یکی از تمثیلات کافکا چه هنگامه ای بپا کرده اند.تمثیلاتی
که جون نوشته هائی مختصر وبی تکلف ولی به سبکی سهل وممتنع هر یک گوئی جرعه ی آبی است از سرابی در برهوت که یک نفس سر میکشی بی آنکه عطشت را فرو نشاند.باری
یکی از بزرگترین دلخوشی های من از به دنیا آمدن آشنائی با کافکاست واین سعادت را داشته ام که هم قصر رابخوانم وهم فیلم را دو بار ببینم.سعادتمند تر خود را حس میکنم که میبینم
عزیز ترین آدمی که میشناسم با جگری به بزرگی جگر شیر اینچنین عالی ومثل همیشه ساده وروان به معرفی یکی از شاهکارهای سینما پرداخته است.عظمت کار فیلم صرفنظر از معیار های واقعی سنجش فیلم بیشتر از آن روست که تمامی دست اندکاران فیلم موفق شده اند آنچه را که به آن فضای کافکائی میگویند خلق کنند .درک خلق بی نهایت دشوارفضای بغرنج کافکائی به من این اجازه رامیدهد که کلا این فیلم را از فیلم ها ی نظیرجدا کرده ستاره بارانش کنم

این اصطلاح فضای کافکایی چیزی بود که خیلی به دنبال آن گشتم و پیدایش نکردم که یک جوری به این به اصطلاح نقد بخورانمش. دقیقن همین طوراست. فیلم کاملن فضای کافکایی دارد.

پروانه.ا یکشنبه 29 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 14:56 http://www.parvazbaparwane.blogspot.com

کتاب قصر را نخوانده ام ولی فکر می کنم بیشتر باید گفت با زندگینامه کافکا و آثارش آشنا بود تا فیلم را دید.
کافکا دکترای حقوق داشت و در اداره بیمه کار می کرد. در وصیت نامه اش نوشته است که کلیه آثارش را که چاپ نشده است بسوزانند.
صفت کافکایی بسیار به کار می رود: افکار کافکایی - نگاه کافکایی - محاکمه ی کافکایی - قانون کافکا و فضای کافکایی
...
با این شرح بسیار خوب که شما بیان نموده اید بایدفیلم را دید.
با سپاس

زروان آخرین موعود یکشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 16:44 http://cheshme_shabgir.blogfa.com

با سلام و خسته نباشی من از شما کوچکترم بنابرین نتونستم خودمو قانع کنم که در باره وبلاگ نظر بدم امیدوارم همیشه موفق باشید به من سر بزنید

شما چرا فک می کنید که از من کوچکترید؟ تازه مگر کوچکترها نمی توانند نظر بدهند؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد