فیلم هایی که می بینیم

فیلم هایی که می بینیم

رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند. (فدریکو فلینی)
فیلم هایی که می بینیم

فیلم هایی که می بینیم

رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند. (فدریکو فلینی)

چه کسی از ویرجینیا ولف می‌ترسد

چه کسی از ویرجینیا ولف می ترسید. ریچارد برتون

چه کسی از ویرجینیا ولف می‌ترسد فیلمی است با شرکت الیزابت تیلور در بهترین نقش دوران هنریش، ریچارد برتون، جورج سیگال و زن جورچ سیگال.

چه کسی از ویرجینیا ولف می‌ترسد ساخته مایک نیکولز معروف است به پردیالوگ‌ترین فیلم تاریخ سینما. تمام فیلم تقریبن به شکل یک سکانس زمانی تهیه شده و به صورت دیالگوگ از زبان چهار کارکتر فیلم بیان میشود. هر چند که داستان در اصل نمایشنامه است.

این فیلم یک سکانس بیاد ماندنی دارد. چهره ریچارد برتون و دیالوگش در این سکانس بیاد ماندنی است. دیالوگی در حدود پنج دقیقه که در جایی که در متن آورده‌ام چهره برتون با سیگال کات می‌شود. که این کات هم به این دلیل داده شده که بیننده آماده و منتظر بقیه دیالوگ شود. چرا که برای ادامه داستان سیگال پرسش ما را مطرح می کند ولی برتون میگوید که: ؛بهت نمی گم؛. ولی بلافاصله شروع به تعریف می کند.

سکانس  بورگون نوشیدن برتون شروع می‌شود و از آن‌جا که بورگون دوست ندارد ولی به اجبار می‌خورد و عکس العملش بعد از خوردن بورگون و باقی سکانس:

 

بورگون،

 بورگون،

اون روزها وقتی که من شانزده سالم بود و به مدرسه می‌رفتم، عده‌ای از ما روز اول تعطیلات قبل از این‌که هر کس به خونه‌اش بره به شهر می‌رفتیم. و غروب که می‌شد همه اون عده می‌رفتیم به کارخونه تهیه جین که مال پدر تبه‌کار یکی از ماها بود. و همه با بزرگا مشروب می‌خوردیم. و ما به موسیقی جاز گوش می‌دادیم. در یکی از دفعات به دسته ما یک پسر پانزده ساله اضافه شد که چند سال قبل مادرشو با یک تفنگ شکاری کشته بود. البته اتفاقی، کاملن اتفاقی. شکی ندارم که حتا علت ناخودآگاهی هم نداشته. هیچ شکی ندارم. و اون یه دفعه اون پسره با ما اومد و ما مشروبامونو سفارش دادیم و وقتی‌که نوبت اون شد اون گفت من برگن می‌خام. یکم برگن به من بدید. لطفن برگن و آب. ما همه خندیدیم. اون موبور بود و صورت فرشته‌ها رو داشت. ولی ما همه خندیدیم. طفلک گونه‌هاش سرخ شد. و سرخی تا بنا گوشش رفت. پیشخدمتی که سفارش ما را گرفته بود، جریان را به میز بغل گفت و اونام خندیدن. و اونام به کسای دیگه گفتن و خنده بیشتر شد. و اونام به کسای دیگه گفتن و خنده بیشتر و بیشتر شد. ولی خنده هیچ کس بیشتر از ما نبود. و توی مام بیشتر از همه پسرک می‌خندید که مادرشو کشته بود. بزودی هر کسی تو کارخونه جین فهمیده بود که علت خنده چیست و همه شروع کردن به سفارش برگن و خندیدن و مسخره کردن. البته این خنده ها بزودی از شدت افتاد ولی به طور کامل قطع نشد. ادامه داشت. برای مدت طولانی. هر چند وقت سر این میز و یا اون میز یک کسی برگن سفارش می‌داد و طوفان جدیدی از خنده بپا می‌شد. ما اون شب مجانی می‌خوردیم و از طرف ریاست برای ما شامپاین آوردند یعنی از طرف پدر تبه‌کار یکی از ماها. و البته روز بعد همگی ما تنهایی در قطاری که ما را از شهر دور می‌کنه. و در اثر افراط در مشروب کلی ناراحت شدم اما اون عالی ترین روز دوران جوانیم بود.

***

چی به سر پسره اومد؟ پسری که مادرشو کشته بود؟

***

بهت نمی‌گم.

تابستون همون سال با یک ماشین از یک جاده ییلاقی رد می‌شد و گواهی نامه هم داشت و پدرشم توی ماشین بود و برای این‌که یک جوجه تیغی رو زیر نکنه ماشینو منحرف کرد و بشدت خورد به یک درخت خیلی بزرگ.

- نه!

البته نمرد. اما در بیمارستان وقتی ازش رفع خطر شده بود و به هوش اومد و بهش گفتند که پدرت مرده شروع کرد به خندیدن. مردم این‌طور می‌گن. خنده اون اوج می‌گرفت و قطع نمی‌شد. ولی وقتی که سوزنی به دستش فرو کردند و در نتیجه اونو از رویای حقیقت خارج کردند و بیرون آوردند خنده‌اش قطع شد. متوقف شد. موقعی‌که جراحاتش خوب شده بود و میتونست بدون این‌که صدمه‌ای ببینه تقلا کنه به یک آسایشگاه فرستادندش. این مال سی سال پیشه.

- هنوزم اون جاست؟

آه بله. و به من گفتند که سی ساله اون با کسی حتا یک کلمه حرف نزده.

نظرات 7 + ارسال نظر
سارا دوشنبه 19 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 12:33

من نقدشو اصلا نخوندم که اول برم ببینم بعد! که حیف نشه! این فیلم راحت گیر میاد؟ تعجب می کنم از دستم در رفته!

گیر که میاد ولی خودم میتونم بدم ببینی. در ضمن این یک سکانس بیاد ماندنی از فیلمه و نقدش نیست.

پادرا شنبه 24 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 22:20 http://padra.blogsky.com

نوشته شما باعث شد من این فیلم رو ببینم. فیلم خوبی نبود. شاید فقط همون صحنه که نوشتین برام جالب بود چون باعث شد یه خنده کوچیکی بکنم ولی کل فیلم برام قدرت نمایی چند تا آدم ابسورد بود که جز آزار همدیگه چاره دیگه ای نداشتند.

اگه چیز بیشتری توی این فیلم وجود داشت خوشحال میشم درباره اش بنویسید شاید من متوجه اش نشده باشم. تشکر

این فیلم با مانیفست ما برای یک فیلم خوب کاملن مطابقت دارد. فیلم حتا به نظر من آن صحنه اش هم خنده دار نبود. اصلن فیلم خنده داری نبود. تازه چه عیبی دارد که فیلم داستان سه نفری باشد که جز آزار یکدیگر کاری دیگری نداشته باشند؟

[ بدون نام ] جمعه 27 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 14:24 http://mguitar.persianblog.ir

ایول

دنیا شنبه 7 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 23:39 http://mahiyebiab.blogfa.com

از دیدن فیلم لذت بردم ...
همه چیز عالی بود ...

حمید دوشنبه 14 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 15:34

من نمایشنامه چه کسی از ویرجینیاوولف میترسد؟ رو پارسال خوندم ، واقعا محشر بود البته نه دوست داشتنی و خوشایند مخاطب عام!!
گفتگوهای قوی و جذابی بین کاراکترها ردوبدل میشد.
البته با روندی که داستان در پرده اول و پرده دوم درپیش گرفته بود انتظارم از پرده سوم بیش ازاین بود ولی درکل باید بگم دو پرده اول خیلی جذاب و درگیرکننده است و پرده آخر نسبتا خوبه ولی میتونست بهتر باشه.
ولی هنوز فیلمش رو ندیدم که اونو هم باید حتما ببینم تا با نمایشنامه اش مقایسه کنم، البته دنیای تصویر(سینما) با دنیای متن(نمایشنامه-رمان) فرق میکنه.

من فقط فیلم را دیده ام. آن هم با دوبله ی پارسی بسیار خوب.
حتمن شما هم ببینید. مگر این که زبان انگلیسی را همانند پارسی بدانید.
چرا که تمام فیلم گفتگوست.
سی دی فروش های کارتونی کنار پیاده رو ها همین ورژن پارسی را دارند.

امید چهارشنبه 17 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 12:31

ممنون که وقت گذاشتید و این وبلاگ را راه انداختید.
آره همون سکانس سکانس قدرتمندی هست و البته چند تا سکانس هم داشت مخصوصا توی اون آخرهای فیلم

بهرحال بابت وقتی که میگذارید تشکر می کنم. خیلی ها حاضر نیستند وقت بذارند و وبلاگهای محتوادار راه بندازند. البته شاید هم حوصله ندارند.

ممنون.
چه خوب که شما وبلاگ رو پسندیدید.
وبلاگ های خوب دانش هم می خواهد که من در مورد فیلم کمی تا قسمتی این دانش را دارم. اگر زیادتر داشتم بیشتر از این ها می نوشتم. برای جبران این کار، این جا راگروهی کردم که دیگران هم بنویسند ولی شوربختانه هرکسی بعد از نوشتن چند یادداشت این جا را ترک کرد. علتش را البته در نداشتن حوصله می دانم.

زهره چهارشنبه 15 دی‌ماه سال 1395 ساعت 20:46 http://zohrehmahmoudi.blogfa.com/

چه جالب. این فیلم رو تازه دیدم. اومدم ببینم چی نوشته شده در باره اش که وبلاگ شما رو دیدم.

این متن در واقع بیان یک سکانس به یادماندنیه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد