فیلم هایی که می بینیم

فیلم هایی که می بینیم

رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند. (فدریکو فلینی)
فیلم هایی که می بینیم

فیلم هایی که می بینیم

رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند. (فدریکو فلینی)

چاقو در آب (Knife in The Water)

چاقو در آب- Filmamoon.blogsky.com

آخرین فیلم رومن پولانسکی در لهستان، یهودی رسته از هولوکاست، محصول سال۱۹۶۲ یک درام مهیج است. درامی که روایت تنهایی انسان است در دوران سرد پس از جنگ جهانی دوم. دو مرد و یک زن تنها بازیگران فیلم هستند. فیلمی که حتا به شکل رهگذر هم شاهد حضور انسانی در آن نیستیم. گونه‌‌ای بیان سمبلیک و پولانسکی وار برای نشان دادن تلفات جنگ.

کریستینا و آندره که به نظر می رسد زن و شوهر باشند، هرچند زن  خیلی کم سن و سال تر است، روز یک‌شنبه‌ای، درون اتوموبیلی که کریستینا راننده آن است در جاده ای که بعدن می‌فهمیم منتهی به دریا می‌شود در حال حرکتند. دریایی که در اسکله کنار آن قایق‌هایی را می‌بینیم بی هیچ مسافری. جایی در مسیر فقط یک خودرو نظامی که تا حدی هم در جاده مانع ایجاد کرده دیده می‌شود. دخالت آندره در رانندگی باعث می‌شود که کریستینا فرمان را به دست وی بسپارد. کمی بعد مرد جوانی –هویت وی تا آخر فیلم معلوم نمی‌شود و حتا نامش را هم  کسی نمی‌داند و من هم به همین شکل از وی یاد می‌کنم- که به صورت اتو استاپ سفر می‌کند راه را بر آن‌ها می‌بندد. مرد جوان  که در آستانه تصادف با اتومبیل است به دعوت آندره به داخل اتومبیل رانده می‌شود. وی را هم با خود به دریا می برند. و فیلم ماجرای ادامه همان‌روز و شب تا صبحی است روی دریا.

چاقو به عنوان یکی از بازیگران بیجان فیلم یکی از رل‌های اصلی را به عهده دارد. چاقویی که متعلق به مرد جوان است. فیلم نامه و پولانسکی به بهترین شکلی از این چاقو بازی گرفته‌اند. چاقویی که  بعد از حضورش در فیلم مدام دغدغه خاطرمان می‌شود. هروقت نیست از خودمان می پرسیم: "کجاست؟"

 سوسپانس‌ها هم همه بر عهده چاقو است. تنفر پولانسکی از جنگ در نهایت چاقو را هم به عنوان یک حربه برنده و خطرناک و کشنده، هرچند اتفاقی به قعر دریا می‌فرستد. چاقویی که به قول صاحبش در دریا کاربردی ندارد ولی درخشکی و در جنگل خیلی کار می‌کند.

سناریو محکم و استوار، بازی‌های درخشان هنرپیشگان، فیلم‌برداری تحسین برانگیز ودشوار جری لیپمن -که مجبور بوده در بسیاری موارد دوربین را در دست داشته و در آب باشد-  سیاه و سفید بودن فیلم  با کنتراست‌هایی زیبا که کاملن در القای نظر کارگردان اندیشمندش موفق است و ....همه و همه  دست به دست هم دادند تا علاوه بر این‌که درجشنواره ونیز 1963 جایزه ای نصیب پولانسکی کند، کاندیدای اسکار بهترین فیلم خارجی زبان سال ۱۹۶۴ هم باشد.

 من هم بعد از حدود سی بار نشستن به تماشای فیلم از کلاغپر به این طرف وجدان سینماییم آرامش یافت.

نظرات 6 + ارسال نظر
پادرا جمعه 23 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 05:16 http://padra.blogsky.com

من فکر میکنم نقد بسیار حرفه ای و زیبای شما ارزشی بیشتر از خود فیلم برای من داشت. وقتی نگاه طنزشما به جدیت رو میاره براستی که شاهکار ایجاد میکنه.

این فیلم رو هم میذاریم در لیست فیلم های "حتما باید دیده شوند" .

از معرفی دقیق و ظریفتون بسیار سپاسگذارم.

اصلن بعد از دیدن نقدهای ما لازم نیست فیلم را ببینید!!

حسام جمعه 23 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 10:00 http://hessamm.blogsky.com/

من هنوز این فیلمو ندیدم. یعنی دارم (از خودتون گرفتم) ولی فرصت نشده. صبر کنین امشب می بینم براتون یه کامنت می ذارم توپ!!!

حسام جمعه 23 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 22:58 http://hessamm.blogsky.com/

من همین الان این فیلمو دیدم!
چاقو در آب اولین فیلم بلند رومن پولانسکی در مقام کارگردان هست که به نظر من شباهت های بسیاری با اولین فیلم بلند اسپیلبرگ (دوئل) داره، البته این دو فیلم در دو ژانر مختلف ساخته شدن اما اصل فیلم یکسانه.
خیلی جاها از خودم می پرسیدم الان دوربین کجاست؟ چطور فیلمبردار تونسته اون موقع - با تکنولوژی اون زمان - تصاویر به این زیبایی رو ثبت کنه؟
شخصیت پردازی آندره خیلی جالبه. ما درست نمی دونیم شغلش چیه، اما مشخصه وقتی برای گردش روی قایق تفریحیش میاد دلش می خواد ادای رئیس ها (ناخدا) رو دربیاره و به این طریق عقده هاش رو خالی کنه.
یه چیزی رو نفهمیدم: چرا پولانسکی سیاه و سفید کار کرده؟

در آن سالها خیلی از فیلم ها سیاه و سفید بود. تکنولوژی فیلم رنگی تقریبن از دهه هفتاد خیلی همه گیر شد. ولی به نظر من اگر رنگی بود این قدر جذابیت نداشت.
در مورد جای دوربین هم توی IMDB یک جاشیه ای توشته که فیلمبردار در موقعیت بسیار سختی بود و شناور توی آب که پولانسکی ازش میپرسه اوضاع چطوره یا چیزی شبیه این که فیلمبردار رو عصبانی میکنه و دوبین رو میاندازه توی آب غافل از اینکه بند نگه دارنده دوربین مهار نبوده و دوربین به قعر آب میره و پیدا هم نمیشه و هنوز که هنوزه دوربین اونجاست.
فیلم دوئل هم بسیار ارزشمنده. به نظر من ارزش هنری بسیار بالایی داره. کاشکی داشتمش.

سعید شنبه 24 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 11:19 http://minaminoo.blogfa.com

محسن جان سلام
وبلاگ خیلی خوبی داری. خیلی استفاده کردم. میتونی یک لطفی بکنی . من شهرستان زندگی میکنم و دسترسی به فیلم خوب ندارم. اگر ممکنه یه راهنمایی به من بکن که چطور و چگونه میتونم این فیلمهایی که تو دیدی و معرفی کردی را تهیه کنم./ ممنون میشوم اگر بنده نوازی کنی و جوابی برای من بفرستی. قربان شما

سعی میکنم کسی یا جایی را پیدا کنم که بتونه فیلم برات بفرسته شهرستان.
اگرم کسی میتونه کمک کنه بسم الله.

حسام شنبه 24 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 12:00 http://hessamm.blogsky.com/

من فکر می کنم سیاه و سفید بودن این فیلم دلیل دیگه ای داره. خیلی از کارگردان ها معتقدن در اولین فیلم بلند نه باید رنگی کار کرد، نه زوم کرد و نه پن. بلکه فقط متوجه دکوپاژ بود و میزانسن و قاب بندی. در این فیلم تعداد زوم و پن و هم به شدت کمه (یا اصلا نیست؟).
تنها چیزی که به نظرم یه کم نامناسب اومد موسیقی فیلم بود که یه جاهایی انگار یهو جمع می شه. انگار دیگه اضافیه و کارگردان لازمش نداره.

آره موسیقی اذیت میکنه. یکی دو روز پیش یکی از کارهای بونوئل رو میدیدم. اونم همین طور بود. خسته ام کرد.
در مورد سیاه و سفید بودن هم شاید پولانسکی هم معتقد به همین نظریه ای که تو نوشتی. حالا بازم میگردیم که ببینیم میتونیم بفهمیم علت دیگری هم داشته یا نه.

امید مقدم یکشنبه 3 مهر‌ماه سال 1401 ساعت 21:07

فراموش نکنیم که فیلمساز پولانسکی ست! کسی که پیانیست را ساخت..کسی که در کودکی جنگ را از نزدیک لمس کرده و شاعد از بین رفتن والدینش بوده..
در سکانس آغازین فیلم؛ که هر دو کاراکتر در ماشین هستند؛ رانندگی زن را در نمایی توشات و مدیوم کلوز اپ میبینیم و بعد از گذشتن ماشین جنگی که ظاهرا از زمانِ جنگ در آنجا مانده ؛ و اِلِمانیست از این که این منطقه قبلا زیر آتش دشمن بوده و مدت زیادی نیست که از جنگ گذشته و خلوتی این مکان شاید بخاطر همین است؛ با دستور آندری که صحبتهایش با کریستینا ؛ در همان نما با صدای ماشین تلاقی شده و ما نمیشنویم ؛ زن ماشین را متوقف میکند و در هنین سکانس اولیه ما پی به شخصیت آندری میبریم که فردی مستبد و جاه طلب است! تا بدانجا که در هنگام تصادف مقصر را زن میداند و میگوید اگر تو پشت فرمان بودی پسر جوان رو میکشتی! بله پسری که هویت ندارد و انگار پولانسکی با نام نگذاشتن برای او از بین رفتن هزاران بی گناه در جنگ را روایت میکندچرا که آنها هم در ظاهر که در جنگ کشته شدند ؛ نامشان را نمیدانیم! و این جوان هم اگر می مُرد ؛ چیزی تغییر نمیکرد و شاید فقط برلی لحظاتی وجدانی غمگین میشد.
درمقابل کریستینا شخصیتی احساس محور و کنی آرامتر نسبت به آندری دارد! در نمای میدیوم کلوزاپ لب بندر هنگامیکه کیسه را به پشتش میگذارد و پسر جوان به او کمک میکند از نگاهش دیداست که کمبود محبت و عشق دارد چیزی که اندری انرا در شهوت جستجو‌میکند! (سکانس بوسیدن گردن کریستینا توسط اندری در ماشین گواه این مطلب است) و پسر جوان شخصیتی سوال محور دارد و چون از زندگی بقول خودش خسته شده دنبال چیز جدیدی است و چه چیز جدیدتر از یک قایق و رابطه ای عاشقانه با زنی زیبا و دچار کمبود محبت.
در سکانس رسیدن به بندر ؛ اندری که ظاهر مرتبش را اکنون به یک کاپتان کشتی تغییر میدهد نمایی اکستریم لانگ شاتی که در واقع مخلوط به پن شات است؛ از عبور کردن کریستینا و مرد جوان داریم که قایق های خالی را یکی پس از دیگری پشت سر میگذارند و این خالی بودنِ قایقها در واقع خالی بودن خلاَءِ این دو زن و مرد است..بلافاصله در نمایی نی شات ما اندری را از میان پاهای مرد جوان می بینیم که انگار پیروزی مرد جوان را بزودی رقم میزند چرا که انگار در چنته و محاصره ی اوست!
این که چرا در نمای اغازین و پیش از تصادف و برخورد ماشین با مرد‌جوان ؛ و عصبانیت اندری ؛ پسرجوان روشن بودن چراغ ماشین را بهانه میکند ؛ در واقع همان بهانه های بنی اسرائیلی ای لست که نازیها با ان مردم لهستان را می کشتند و این هم لاپوشانی و عذر بدتر از گناه است! هر چند باعث نجاتش شد اما فیلمساز به زیرکی این قضیه را برملا کرده است..
درسکانسهای جلوتر ازین متعجبیم که چرا مرد جوان به این راحتی وارد این دونفر(که فکر میکردیم زن‌و شوهرند و‌درواقع نیستند و شاید میخواستند بشوند) شد و در کشتی مثل یک دوست جای گرفت ؛ جدای ازینکه اندری میخواست با او مثل یک خدمه رفتار کند ؛ شاید بخاطر این بود مثلا جوانی را نصیحتی پدرانه کند و به او رفتار بیاموزد! چیزی که پولانسکی حسرت داشتنش را با از دست دادن والدینش بگور برده است! ما در بعضی سکانسها رفتاری پدر فرزندی را لز دوکاراکتر شاهد هستیم..حتی باشکستن بطریِ نوشیدنی و افتادن ظرف سوپ ما عتابی را از اندری نمی بینیم!این محبت در سکانس تری شاتی که هنگام باران در کابین کشتی هستند و با میله ها بازی میکنند به اوج خود میرسد..مادری که برای شوهر و پسرش غذایی مختصر تدارک دیده است! ایا این خانواده برای پولانسکی اشنا نیست؟!
در سکانس بازی چاقو مابین انگشتان توسط پسر جوان که با مهارت هم انجام میدهد ؛ ماضرب اهنگی مداوم بوسیله چاقوی پسرجوان داریم که برای اندری جلب توجهی عجیب دارد.بله زنگ خطری که از بیخ گوش پولانسکی گذشته و درعوض دامان والدین و مردمانش را گرفته و دریده است! چاقویی که اگر در خشکی کاربرد داشت در دریا هم میتواند کاربرد داشته باشد..کاربردی چون بریدن طنابِ بادبان! پولانسکی زیرکانه سایه ی جنگ را به طنابی تشبیه کرده که به مویی بند است! بله طنابی که اگر ریشه را قطع کند کشتی غرق نمیشود! استفاده ی درست از چاقو(استفاده ی درستِ رجال سیاسی از ابزار قدرتشان به نفع مردم نه بر علیه شان!) کشتی ای را نجات میدهد..جالب است که اندری استفاده از چاقو را بلد نیست! (رجالی که بیسوادند و سیاستِ مملکت داری را نمیدانند که جنگی رخ میدهد و نمیخواهند هم بیاموزند چون به نفعشان نیست!) و‌درصدد یادگیری آن هم بر نمی آید!این تخصص پولانسکی است که بیسوادیِ رجال سیاسی را اینگونه به تصویر میکِشد !
و جالب که چاقو را به جایی می اندازد که دست هیچ بنی بشری به ان نرسد! بله خودش نیاموخته و دیگری را هم نمیخواهد که بیاموزد!
جوانی که روی آب راه میرود در واقع بلند پروازیِ جامعه ی جوان است که با انبوهی از ارزوهایشان به خاک رفتند و درجنگی نابرابر کشته شدند..
جوانانی که در عشق بازی هم ناکام ماندند!
سکانس تو گوشی زدن کریستینا به‌پسر جوان ؛ طلایی ترین سکانس است..انجا که جوان تقصیر خود زا مبنی بر کتمان شناکردن پذیرفته و سر به زیر افکنده ؛ در واقع شرمساریِ دولتی است که در مقابل مردمِ خود حرفی ندارد..و سکانس عشقبازی پسرجوان با کریستینا ملاطفتِ همان دولت با مردم است! مردمی که چنین دولتی را میخواهند که حرف دل انها رابشنود!
سکانس پایانی اگرچه اندری حرف زن را باور نمیکند ؛ اما فی الواقع نمیخواهد که واقعیت را بداند! چرا که با دانستن واقعیت ؛ نه تنها قدمی در جهت رفاهِ زن که محتاج عشق است برنمیدارد؛ بلکه شاید اورا سرکوب کند..
شروع فیلم با جایی خلوت بخاطر جنگ بود پایانش با عشق در همان آثارِ جنگ!
عشقی که تا پایان با کریستینا خواهد ماند حال کسی باوربکند یا نکند! و این بودن با نمایی کلوزآپ از چهره ی کریستینا بزیبایی از چشمان زیبایش نمایان شده است!
سیاه و سفید بودن فیلم موفقیت فیلم را دوچندان کرده چرا که کاملا فضای سرد و بیروحِ جنگ را بمخاطب القا میکند.جنگی که هنوز بقدری سنگین است که هیچ مردمی از آن نتوانسته کمر راست کند..
فیلمی که پولانسکی بزیبایی از کاراکترهای آن بازی گرفته است..
راستی ابهام آندری آیا چوقت به پایان می رسد؟!
نقد و تحلیلی بود از امیدمقدم علاقمند به نقد و تحلیل فیلمهای سینمایی..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد