فیلم هایی که می بینیم

فیلم هایی که می بینیم

رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند. (فدریکو فلینی)
فیلم هایی که می بینیم

فیلم هایی که می بینیم

رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند. (فدریکو فلینی)

All hell let loose

All hell let loose - Hus i helvete

به جهنم، بگذار همه چیز نابود شود. محصول سال  ۲۰۰۲، سوئد.

***

اولین فیلم بلند سوسن تسلیمی. هنرپیشه توانا و مهاجر ایرانی مقیم سوئد در مقام کارگردانی، درامی سیاه در مورد یک خانواده ایرانی ساکن سوئد است. خانواده‌ای مرکب از یک پدر و مادر و دو خواهر و یک برادر و مادربزرگ پدری.

مینو، یکی از خواهران که مقیم آمریکاست به بهانه عروسی گیتا خواهرش به سوئد می‌آید. دوری وی از خانواده از او شخصیتی ساخته که مورد اعتراض پدر خانواده است. ادامه فیلم در بستر همین اختلاف پیش می‌رود.

پدر با فرهنگ ایرانی به سوئد مهاجرت کرده است. تقابل فرهنگ‌ این‌جا و آن‌جا، برای وی فضایی را ساخته است که روابط خانوادگی‌اش را تحت تاثیر قرار داده و تنش‌های بین افراد خانواده از یک طرف و پدر از طرف دیگر، پایان ناپذیر به نظر می‌رسد. در این میان مادربزرگ، خود جبهه‌ای جداگانه دارد ولی در خلوت خود راحت‌تر با این فرهنگ بیگانه کنار می‌آید.

 

فیلم به عنوان کار اول یک کارگردان، قابل قبول و موفق است. خانم تسلیمی حرف‌های زیادی برای گفتن دارد که به سادگی در یک فیلم نمی‌گنجد. فیلم می‌توانست به مسائل و مشکلات کمتری از این خانواده بپردازد. کما این‌که سکانس‌هایی نیز در فیلم زائد به نظر می‌رسد که برای نمونه میتوان از آن‌چه بر مینو در آمریکا رفته نام برد. سکانسی که دوبار عینن تکرار می‌شود. گیرم در پایان دومی، وی به زبان می‌آید که می‌خواهم به خانه برگردم. -این خانه هم البته خانه‌ای در سوئد است و نه ایران.-

شخصیت‌های دیگری در فیلم هستند که بسیار سطحی و گذرا به آن‌ها اشاره می‌شود و سناریو از آن‌ها می‌گذرد. شخصیت‌هایی که خود می‌توانند قهرمان فیلم‌نامه دیگری باشند. از جمله کریم که جانباز جنگی است. این جانباز در سوئد چه می‌کند و به دنبال چیست؟ نمی‌دانیم. او می‌توانست هر کس دیگری هم باشد از این مثال‌ها باز هم می‌توانم بیاورم که البته همه و همه مربوط به سناریو است. با نگاهی به پشت صحنه فیلم و نیز بازی هنرپیشه‌ها می‌توان به درستی نتیجه گرفت که کار خانم تسلیمی در مقام کارگردانی قابل تحسین است. هدایت و بازی گرفتن از کسانی که حداقل دو سه تن از آن‌‌ها بازیگران آماتور بوده‌اند. کار طاقت فرسایی بوده است.

موسیقی فیلم تلفیقی از ملودی های ایرانی و عربی و کلن شرقی است و طبیعی هم هست. از این‌که در عروسی از ریتم‌های ایرانی مربوط به این گونه مراسم استفاده نشده بود، کار کم نظیری بود. البته ارکستر با برنامه‌ای که برای جشن تدارک دیده بود، طبعن نمی‌توانست ایرانی باشد.

فضای فیلم همان گونه که گفتم فضایی سیاه است. فیلم، فیلم تلخی است. روابط  انسانهایی با وطن گمشده. در تبیعد خود خواسته یا نخواسته که به هر صورت به ریشه و علت آن پرداخته نمی‌شود و نیازی هم نبوده چرا که حرف فیلم بر سر علل این سردرگمی فرهنگی نیست. آن چه که هست همین سردرگمی است. سردرگمی کسانی که می خواهند در فضایی بیگانه با فرهنگ خود زندگی کنند بی آن که بهای آن را بپردازند. چیزی که به درستی در مورد آن می توان گفت که : به جهنم، بگذار....

کارگردان تمامی اعضای خانواده را در پایان جمع می‌کند. جمعی که از پدر فقط صدای وی به گوش می‌رسد. صدایی که نشان از تسلیم وی به شرایط حاکم دارد.

 خانم تسلیمی به کلام نیاورد ولی فیلمش صدور یک حکم است:

در آن سوی مرزها، هیچ آغوش بازی در انتظار کسانی که با فرهنگ این سوی مرزها به آن‌جا می‌روند نیست.

***

مصاحبه با خانم سوسن تسلیمی را در مورد همین فیلم در وبلاگ چشمان زنان ببینید.

***

در تصویر خانم تسلیمی را می بینیم که در حال هدایت خانم بی بی عزیزی  ایفاگر نقش مادر بزرگ است.

نظرات 14 + ارسال نظر
سیما چهارشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 07:41

باید فیلم دیدنی باشد این حکایت سرگردانی ایرانیان تمامی ندارد آنانی که نرفته اند سرگردان رفتند آنانکه رفته اند سرگردان برگشتن یا با محیط ساختن نمی دانم چه سری در آن است .
می خواستم بنویسیم حداقل خانم تسلیمی آنجا موفق تر است که دیدم ایشان اینجا هم که بود موفق بود و اگر ادامه می داد می توانست موفق تر هم بشود اما شاید فقط بتوان گفت ایشان حداقل اینجا نمی توانست آنچه را دوست دارد بسازد یا آنچه دوست دارد باشد. نمی دانم آنجا می تواند خودش باشد یا نه !!

اینجا که موقع بازی در فیلم شاید وقتی دیگر دق مرگش کردند.

حسام چهارشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 07:46 http://hessamm.blogsky.com

به نظر من خانم تسلیمی بیشتر از اینکه در مقام یک ایرانی به کارهای هنری بپردازه، با فرهنگ و مردم سوئد خو گرفته و این فیلم هم از دید یک هنرمند سوئدی-ایرانی (و نه ایرانی-سوئدی!) به طرح داستان پرداخته.
اینکه کسی به عنوان مهاجر وارد کشورد دیگه ای بشه و بتونه خودش رو با آداب و سنن و فرهنگ اون کشور وفق بده از نظر خود من نه تنها بد نیست که اتفاقا یک موفقیت بزرگ محسوب می شه.
درسته که برای هیچ مهاجری در هیچ جای دنیا آغوش بازی وجود نداره، اما همین قضیه هم به دیدگاه ما نسبت به مهاجرت و فرهنگ بستگی داره.

من نظرم اینه که آغوش باز برای کسانی که میخواهند فرهنگ ایرانی را در غرب حفظ کنند وجود نداره و الا باید یک جوری باهاش کنار بیان.
کار خانم تسلیمی هم به نظر من بسیار ارزشمنده. اگر به خاطر داشته باشی چندی پیش ایشان قرار بود به عنوان وزیر فرهنگ و هنر وارد کابینه سوئد بشود. در حال حاضر که جزو اعضای شورای سیاست گذاری هنری سوئد هستند.

حسام پنج‌شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:02 http://hessamm.blogsky.com/

من منکر هنر و ارزش کار خانم تسلیمی نیستم و هر کسی رو که در هر کجای دنیا - به عنوان یک ایرانی - کار بزرگ و مهمی رو انجام بده و موفقیتی کسب کنه ستایش می کنم.

فکر می کنم اصرار بر حفظ فرهنگ ایرانی در کشورهای دیگه - و حتی در خود ایران! - اصرار چندان بجایی نباشه. مواردی هست که در تمام فرهنگ ها مشترکه و مواردی هم هست که مختص فرهنگ ایرانیه و البته خیلی هاش به نظر من نادرسته. مثل تعارف کردن یا دروغ مصلحتی گفتن. کسی که مهاجرت رو انتخاب می کنه باید بتونه تعریف خودش رو از فرهنگ تغییر بده و به فرهنگ جهانی فکر کنه نه به فرهنگ شهر و روستای خودش.

مثلا در برخی روستاهای گیلان رسمه که عروس رو با قاطر خونه داماد می برن، حالا اگه کسی می ره کانادا یا اروپا باید باز هم بر این فرهنگ پافشاری کنه و اگه نتونه برآورده اش کنه مغموم بشه؟

من زیر متن تو یک انگشت میزنم.

سیروس پنج‌شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 20:28

چون فیلم را ندیده ایم داریم در مورد مهاجرت و مشکلات ان نظر می دهیم به جای انکه در مورد فیلم چیزی بگوئیم.این مسئله هم در همان یک جمله نقد جنابعالی خلاصه میشود <...سردرگمی کسانی که.....بدون انکه بهای ان را بپردازند.> این واقعیتی است اثبات شده که بسیاری از مهاجران بدون ارزیابی درست و اکثرا با رویائی بر اساس شنیده های غیر موثق به این کار دست می زنند و بعد در برابر مشکلات حاصل از اقدام نامسئولانه خود درمی مانند؛وگرنه هر اقدامی اگر اگاهانه و با پذیرش همه جوانب انجام شود کمترین مشکلات را به بار می اورد.

کاشکی من میدونستم که تو چرا فیلمو ندیدی.

حضرت عشق جمعه 24 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 01:22 http://hazrat-eshgh.blogsky.com

درود
امیدوارم که حالتون خوب باشه
این دفعه اشتباه نکردم و اول نگاه نویسنده ء یادداشت کردم دیدم که خودتون هستین آقا محسن و بعد نظرم رو می ذارم
آخه سری قبل در یادداشت قبل که دختر خانمتون یادداشت گذاشته بودن من اشتباهی گرفتم و یه نظر دادم بعد متوجه شدم که اشتباه کردم :دی

من سوالی کرده بودم ازشون که باید از شما می کردم حالا عین همون نظر رو براتون می ذارم

اول هم بگم در مورد این یادداشتون که من فیلم رو ندیدم و نظری ندارم که بگم :(

اما سوال خودم که بی ربط هست به این یادداشتتون اما خوب سوالی هست که برام داره میشه یه درگیری فکری !!


یه چند تا سوال داشتم !
یعنی یه دونه سوال
به نظر شما چرا استاد پولانسکی گاهی اوقات این قدر فیلم رو می پیچونه که آدم رو از متن جدا می کنه و به ماوراء می بره..
مثل مستاجر.. مثل گاهی اوقات در محله چینی ها
این قدر موضوع رو کش میده که آدم خسته میشه
یه جوری گیرایی تو کارش کمه !!
نمی دونم چه جور بهتون بگم اما مثال براتون بزنم
از استیون اسپیلبرگ:
دو کار تقریبا با یه موضوع : پیانیست و فهرست شیندلر
گاهی اوقات تو پیانیست خسته میشم! همش دوست دارم بره جلوتر فیلم تا بینم چی میشه. زودتر از این صحنه ها رد بشیم !!
اما در فهرست شیندلر نه این طوری نیست دوست دارم بشینم همه رو نگاه کنم !! همه رو..
احساس می کنم قدرت بیان استوین اسپیلبرگ ساده تر از استاد هست
یعنی عامیانه تر هست
اما واسه استاد باید بشینی یه ۲۰ باری فیلم رو بینی تا بفهمی که چه شاهکاری خلق کرده..
نمی دونم تونستم منظورم رو بگم اما خوب شما کمکم کنین دیگه :دی

می دونم که سبک استاد و اسپیلبرگ کاملا از هم جدا هست اما خوب چرا اون گیرایی ای که در کار اسپیلبرگ هست و بیننده رو جذب می کنه در کار استاد نیست

من همش فکر می کنم که استاد اصن واسه مردم عادی فیلم نمی سازه !!!! واسه فیلم سازا و اونایی که تو فن فیلم و سینما هستند فیلم می سازه
یه جورایی فیلماش واسه بیه ء کارگردانا درس هست
اما چرا ؟؟ یعنی این سبک استاد هست که فیلم ها واسه مردم عادی این قدر گنگ باشه که باید چندین و چندین بار دید فیلم رو تا اون رو فهمید ؟؟

نمی دونم دیگه چی بگم شاید شما اگه جواب این رو بدین و من هم جوابتون رو ببینم بهتر بتونم منظورم رو بگم :((

منتظرم

+ شادماک و سرافراز در پناه اورمزد دادار.. . . .

در کار سینما کراگردانانی هستند که فیلمهای ساده تری میسازند نستب به دیگران. رومن پولانسکی از این دسته نیست. حالا چرایش دیگر به خودش مربوط است. دلش میخواهد این گونه بسازد. در یک کار هنری ما میتوانیم کار را نقد کنیم و بگوییم این کار در این ژانر خوبست یا خوب نیست. در مورد اینکه گاهی فیلمهای پولانسکی انسان را خسته میکند مرقوم فرموده بودید. باید بگوییم این میتواند نظر شما باشد. پیانیست را هم من و هم ترانه بارها و بارها شاید ده بار دیده ایم بدون اینکه خسته شده باشیم. همین طور این نهمین دروازه را. مستاجر که بماند که حتا در پایان فیلم هم نفهمیدم چه شد. چه برسد به اینکه قسمتهایی از آن را هم رد کنم. من در این مورد با نظر شما اصلن موافق نیستم. البته گاهی نماهایی کش دار میشود ولی آنهم برای رساندن و القای نیت فیلمساز به تماشاچی. فکر میکنید پولانسکی چه گونه میتوانست تنهایی ووحشت و یاس و گرسنگی ..... اشپیلمن را به ما منتقل کند اگر پیانیست را گونه ای دیگر میساخت؟
در مورد فیلمهای اسپیلبرگ هم حق باشماست. فیلمهای وی روانتر و از رازهای ناگفته کمتری برخوردار است ولی در ژانر کاری خود بینظیر است. چون فیلمهایی نظیر کارهار وی را فقط خودش میتواند بسازد.
از وقتی که گذاشتید ممنونم.

امین عرب جمعه 24 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 13:04 http://3av.blogfa.com

سلام
وبلاگ شما خیلی باحاله
حتماً باید این فیلم رو بینم و بعد نظرم رو در موردش بهتون بگم.
من با مرد عنکبوتی۴ بروزم.
خوشحال میشم به وبلاگم سر بزنید.

چشم.

پروانه شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:05 http://www.parvazbaparwane.blogspot.com

فیلم را ندیده ام . ولی همیشه تشنه ی خبر های این هنرمند بزرگ هستم.
بی شک مهاجرت مایه ی بسیاری از فیلم ها و ادبیات جهان خواهد بود .

با سپاس

به قول معروف، نخ سوزن، مهاجرت ملت شتر گاو پلنگ ایران.

حضرت عشق شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:54 http://hazrat-eshgh.blogsky.com

آقا خوب که جواب دادین هاا :دی
حسابی من رفته بودم تو کما !!
متاسفانه من بد نوشته بودم! اشتباه از صفحه کلید بودش که این حرفا رو زد
امیدوارم این بار بتونم منظورم رو بهتر برسونم و شما هم جواب کامل تری بدین.
شاید نظرتون رو بیش از ۳ بار خوندم
خیلی کمکم کرد اما خوب هنوز حرف دارم.
منم می دونم این سبک استاد هستش و هر کسی هر سبکی داره. مثلا اینو خوب می دونم که برتولوچی خیلی علاقه ی زیادی به روابط جنسی در فیلم هاش داره! لااقل تو فیلماش این جوری حالیم شده! آخه از بس فیلمای این جوری می سازه..
۱۰۰ البته که هر کدوم واقعا شاهکار هستن اما خوب اینه دیگه!

اما استاد..
در مورد مستاجر والله من ۳بار دیدم که اصن هر ۳بار هیچ حالیم نشد !!

حالا به امید خدا بعد از امتحانات یه بار دیگه میشینم می بینم بینم چی میشه کرد بعد باهاتون در میون می ذارم حرفامو.

اما در مورد پیانیست.
متاسفانه من بد حرف زدم یعنی اون جور نتونستم مفهومم رو بیان کنم

اصن منظور من این نبود که فیلم رو بزنم جلو و جلوتر..

من پیانیست رو بارها شاید نزدیک ۱۰ بار دیدم..
هر بار برام تازگی خاصی داره..
تمام ملودی فیلم.. متن.. ساختار.. برودی به نظر من تا ابد هم دیگه نمی تونه اون نقشی که تو پیانیست ایفا کرد رو تو یه فیلم دیگه بازی کنه !!
بعضی اوقات این قدر آدم محو تماشیای اون میشه که ناگفتنی هست
من دوست ندارم پیانیست رو بزنم جلو اما دوست دارم فیلم زودتر پیش بره تا بفهمم فیلم چی میگه چون وسط فیلم گاهی اوقات آشفته میشم
تو پیانیست این صحنه ها خیلی کمتر از بقیه ی اثر های استاد مثل مستاجر یا محله چینی ها بودش وشاید اصن تو پیانیست اصن این حس وجود نداشت
اما من در مقایسه با فهرست شینلدر این جور گفتم که بین این دو تا دوست دارم پیانیست بره جلوتر.. زودتر آخرش رو ببینم تا بشینم دفعه ی دیگه باز نگاش کنم !!!
اما فهرست شیندلر رو من تنها یک بار دیدم !! و قول هم بهتون می دم شاید تا 5 سال دیگه هم برای بار دوم نبینمش چون فهرست شیندلر همون یه بار همه چیزش رو گرفتم!
اما پیانیست رو نه..

ببینید جناب آقای مهدی بهشت حالا که می رم جلوتر می فهمم که اصن این تخیلات من در مورد استاد سوال نبوده!
این نوع سبک از کار و دلیلش رو همون طور که خودتون گفتین فقط باید از استاد پرسید و بس.

واقعا من بعضی اوقات می مونم که چرا استاد این قدر داستان رو مجهول می کنه که باید بارها و بارها باید نشست اون فیلم رو دید تا حالیت شد اصن ماجرا چی به چیه؟!

راستی خوشحال میشم نظرتون رو در مورد ماه تلخ هم بدونم.

به هر حال از صمیم قلب ازتون ممنونم که لااقل پاسخ حرفام رو دادین
من اصولا کم واسه وبلاگ ها نظر میدم تنها واسه دوستان خودم
از وقتی که اینجا رو هم پیدا کردم مرتب می یام و نظرات رو هم حتی چک می کنم! آخه پاسخ شما واسه دیگران هم برام جالبه

ازتون معذرت می خوام که با سوالات و حرفای ملال آورم خستتون کردم و وقتتون رو گرفتم
اما خوب احساس کردم می تونین پاسخم رو بدین و شکر خدا هم دادین :)

بازم ازتون تشکر می کنم
و واقعا خوشحالم که شما رو پیدا کردم به عنوان یه دوست وبلاگی :))

راستی یادم رفت به کلبه ی فقیرانه ی خودم دعوتتون کنم. درسته که هر بار که اومدم لینک رو هم گذاشتم اما خوب به طور رسمی هم دوست داشتم دعوتتون کنم به وبلاگ خودم
درسته که حال و هوای متفاوتی داره با اینجا اما خوب دوست داشتم تشریف بیارین وقعا خوشحال میشم :))

منتظرتونم

موفق و موئد باشین

+ شادکام و پیروز در پناه اورمزد دادار.. . . .

روزبه عزیز، یکی از ویژگی‌های یک اثر هنری که فیلم هم یکی از آن‌هاست وادار کردن انسان به اندیشیدن است. اگر جز این باشد دیگر اثر هنری نیستند و به اصطلاح به آن‌ها کارهای تجاری و سطحی می‌گویند. دیدن کارهای هنری ارزشمند از قبیل فیلم، موسیقی، کتاب و.... باعث می‌شود علاوه براین‌که به تدریج رازهای نهفته در آن‌ها را راحت تر کشف کنیم، سلیقه هنری‌مان هم بالاتر برود و دیگر به هر فیلمی نگوییم قشنگ، به هر کتابی نگوییم خوب، به هر تابلوی بازاری نگوییم شاهکار، ....
یاد می‌گیریم فرق بگذاریم بین شعر شاملو و شعر ...
یاد می‌گیریم فرق بگذاریم بین فیلم پولانسکی و فیلم ....
فیلم‌های رومن پولانسکی یا دیگر کارگردانان هنرمند و طراز اول جهان از این قاعده مستثنا نیستند. درک دقایق نهفته در فیلم‌های پولانسکی تمرین می‌خواهد. صحبت سر مسائل تکنیکی نیست که خود سناریو واقعن اگر نگوییم همیشه ولی خیلی وقت‌ها نیاز به حل المسائل دارد و مشکل درک فیلم‌ها به زبان اصلی هم در جایی که ما زندگی می‌کنیم مزید بر علت شده. باید آنقدر فیلم خوب ببینی تا اگر به دیدن دوباره فیلم‌ها مثل خود من معتاد نیستی باعث شود که مثلن یک کار پولانسکی را حداکثر دوبار ببینی و پرونده‌اش را ببندی. هرچند که کارهایی مانند کارهای پولانسکی بعد از این‌که تازه فهیدی چه خبر است تازه هوس می‌کنی که دوباره ببینیش. مثل یک قطعه موسیقی ناب که بارها و بارها و بارها گوش می‌دهی و خسته نمی‌شوی.
به قول خودت یکبار فهرست شیندلر را دیدی و تمام شد. ولی پیانیست را چندبار دیده‌ای. هر دوی این فیلم‌ها بیان مصائبی است که بر قوم یهود رفت، در جریان جنگ جهانی دوم. نشان دادن این مصائب در فهرست شیندلر خیلی بیش از پیانیست است ولی در پیانیست خیلی تاثیر گذارتر به نظر می‌رسد. هرچند فقط به شکلی سمبولیک با زندگی اشپیلمن به تصویر کشیده می‌شود. در این‌جا تاکید کنم که قصدم بی ارزش کردن فهرست شیندلر نیست.
دیدن فیلم‌های روان و ساده و تجاری که نیازی به فشار آوردن به ذهن ندارد هرازگاهی خوبست. خوبست برای گذراندن اوقاتی که حال وحوصله خودت را هم نداری چه برسد به کنکاش در تفکرات مثلن پولانسکی و کارهای سنگین هنری. کمی تصاویر زیبا می‌بینی. کمی می‌خندی. کمی می‌ترسی و ... همین.
برای درک و جدا کردن فیلم‌های خوب و بد، می‌توانی به لینک مانیفست یک فیلم خوب که توی همین وبلاگ است بروی
از ماه تلخ پرسیده بودی. اجازه بده پاسخ را به روزی در آینده موکول کنم که در مورد آن همین‌جا بنویسم. امیدوارم البته یکی از دوستان این کار را بکند. چرا که فیلم تلخی است و در مورد فیلم تلخ دستان من خیلی سخت به طرف کی‌بورد می‌رود.
همین نظر را در مورد بن بست دارم.
خسته ات کردم.

حضرت عشق (روزبه) شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 23:03 http://hazrat-eshgh.blogsky.com

آقا خیلی لطف کردین
حدس می زدم که تشریف می یارین یه جور حس ناآشنا !!
گفتم شاید وقت نکنین بیاین اونجا و پاسخ نظرتون رو بخونین که اومدم اینجا جواب بدم
در مورد این یادداشت دو علت داره که من به روز نکردم هنوز:
یکی همون که بدجوری گیر امتحانات پایان ترم دانشگاه هستم و وقت نوشتن نیست
و مورد دوم که خیلی مهمتره به طور عمد من این یادداشت رو این قدر طولانی گذاشتم !!
شاید جنجالی ترین یادداشتم تو این 3 سالی که می نویسم بوده و صدای تمام دوستام در اومده و خودش شده یه جنگ !
مخصوصا عکس یادداشت که..
به هر حال خیلی خوشحالم کردین
ایشاالله به همین زودی ها به روز می کنم
در مورد اون یادداشتتون در مورد مستاجر هم قبلا خونده بودمش :دی
فعلنااا...

من برای دیدن پاسخ کامنتم حتمن می آمدم.

حضرت عشق یکشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 04:03 http://hazrat-eshgh.blogsky.com

اول از هر چیزی بگم که واقعا خوشحالم
حداقل از اینکه این همه وقت گذاشتین و جوابم رو دادین
جوابتون بسیار جالب بود برام و پر معنا
کاملا باهاتون موافقم
فکر کنم دیگه هیچ حرفی واسه گفتن ندارم
شما همه ی حرفا رو زدین
:))
به شدت من منتظر یادداشت بعدی هستم :دی
اصن اگه هر روز به روز کنین خیلی خوبه :دی
منتظر یادداشت ماه تلخ حتما می مونم

بازم می گم ازتون ممنونم
فعلا..

+ شادکام و سرافراز در پناه اورمزد دادار... . .

ر و ز ب ه یکشنبه 2 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 12:54 http://hazrat-eshgh.blogsky.com

...
به معنای واقعی منتظر !!

دعوت نامه رو که دیدن :)

به روزم!

میام پیشت.

حسن شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 01:44 http://www.memary-markaz.blogfa.com

فیلم رو دیده ام... به نظر من می تونست خیلی بهتر ساخته بشه... موضوعش خیلی جای کار داشت

عباس نجفی چهارشنبه 3 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 02:05

سلام
دوست عزیز اگه لینکی از این فیلم داری برام بفرستی ممنونت میشم من هر کاری کردم نتونستم از تورنت بگیرمش
اگه خودتون داریدش میشه واسم پست کنید؟؟؟
ممنون

سی دی این فیلم را در تهران پیدا کردم و دیدم. لینکش را باید بگردم و پیدا کنیم. پیدا کردم چشم. خودش را هم الان ندارم و الا برایتان میفرستادم. ولی میگردم و برایتان پیدا می کنم.

ستاره یکشنبه 5 فروردین‌ماه سال 1403 ساعت 12:44

من احترام زیادی برای خانم سوسن تسلیمی قایل هستم و دوسشون دارم
اما قرار نیست از روی تعصب اینکه ایشون هنرمند بزرگی هستند فقط نظر بدیم
فیلم محتوای اصلیش خیلی جالب بود
این تعصبات و حماقت هایی که ادمها با خودشون حمل میکنند حتی اگه برن اون سر دنیا و نتیجه ای جز آزار و نابودی خودشون و اطرافیانشون نداره، جالب بود
اما
به شدددددت روال بی منطق عجیبی بر فیلم‌حاکم بود
سکانسهای بی ربط
داستان هایی که شروع میشد یهو بی دلیل تموم میشد
ادم ها انگار همه روانی بودن
در اوج خشم یهو بی دلیل باهم مهربون میشدن
اونهمه تعصب مرده در حد مرگ ، چطور یهو میاد سرمیز بشینه ؟
اونهمه خشم دختره ، یهو ساکت میشینه و میخنده
عروس یهو وسط عروسی پامیشه به پدرش پرخاش میکنه یک ثانیه بعد انگار هیچی نشده میرقصه
اونهمه براشون مهم بود چیزی عروسیو خراب نکنه بعد یهو راحت از اهمیت موضوع میگذشتند

خلاصه
خییییلی بی سروته بود این چیزاش
من که بسیار اذیت شدم
تا اخر نگاه کردم بلکه اتفاق خوبی بیفته ولی همه ش به شعور ادم توهین میشد تا اخر

یه چیز دیگه
چرا اینها رو مثل وحشیا نشون میدادن ؟
اون مدلی که وسایلا رو از پله ها میبردن بالا
اخه مگه عقب مونده ن ؟؟؟
چرا باید اینجوری بکنن؟؟؟؟

راستش فکر کنم این فیلم رو حدود 15 سال پیش دیدم و تقریبن چیزی از اون یادم نیست. بگذارید به حساب آلزایمر من.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد