ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
بعد از سی و یکی دوسال شاهد اکران فیلم دیگری از محمدرضا اصلانی هستیم. اصلانی را جز با شطرنج باد و این دومی یعنی آتش سبز بر پرده سینماها ندیده ایم و همین دو فیلم نشان می دهد که از جمله فیلمسازانی است که بیشتر دغدغههای خود را می سازد.
آتش سبز بر مبنای داستانی از ادبیات کهن فارسی ساخته شده است. و چه کار خوبی. بلکه دیگران هم یاد بگیرند و به سراغ این گذشته بروند. گذشته پر از داستان های قابل ساخت و نمایش است.
من خسته شدم و میدانم که شما هم، از سوژههای تکراری و بعضن عجیب و غریب که به صورت کلیشه ای تکراری شدهاند، فقط و فقط برای گرفتن پروانه نمایش و چه اسفناک. بگذریم که دانش شناخت این گذشته هم برای ساختنش لازم است.
داستان فیلم را قبلن در کتابی از مجموعه های صبحی دیده بودم. داستانی به قلم صادق هدایت است. این را ترانه در شهرفصه یادآوری کرد و خودم همان شب، دوباره خواندم.
دختری به نام ناردانه روزی ندایی میشنود که میگوید: "ناردانه تو عروسی میکنی با مرده." ناردانه همراه پدر و مادرش از شهر و دیارش از وحشت این ندا، فرار کرده در راه به قلعهای میرسند. در قلعه به روی ناردانه باز میشود و همین که او به درون میرود، بسته میشود...
فیلم از این جا به بعد هفت اپیزود است در باره هفت افسانه که نه، در باره هفت رویداد تاریخی ایران که از آنها نخواهم نوشت. ولی باید بگویم که این رویدادها در متن سنگ صبور نیست ولی اگر سنگ صبور را میتوانستیم بیشتر و مفصل تر داشته باشیم و از حالت یک داستان کوتاه به شکل یک کتاب بازش میکردیم، کاری که اصلانی در این فیلم کرده، میتوانستیم در آن فسانهها هم بخوانیم.
آتش سبز را میتوان تاریخ به روایت محمدرضا اصلانی نامید. با این که چهل بند یا چهل داستان سنگ صبور را با هفت بند عوض کرده و چه باک که تا همین جایش هم توانسته عدالت را در زندگی این ملت به چالش کشیده ببیند.
فیلم از میزانسنهای زیبایی برخودار است. نماهایی برگرفته از آنچه که بردیوارها و صفحات کتب از گذشته نقش بسته است. در اپیزود اول از هفت داستان با خودم فکر کردم که شاید اگر هالیوود آتش سبز میساخت خیلی زیباتر و فریبندهتر میشد ولی همین فریبنده بودن که به ذهنم رسید، ترجیح دادم کار اصلانی را بیشتر دوست داشته باشم و نزدیک تر به واقعیت بدانم. چرا که اگر هالیوود آن را ساخته بود چیزی میشد که با امروزمان اصلن جور در نمیآمد. امروز ما چیزی جز گذشته ما نیست که آن چیزی است که شاید به زیباترین شکل ممکنه در فیلم می بینیم و چه بسا که آن هم نبوده است.
اصلانی برای بیان آنچه که میخواسته بگوید موفق است. چه آن جایی که از تصاویری برای صبوحی کردن کنیز –پگاه آهنگرانی- و ناردانه –مهتاب کرامتی و نشان دادن رقص و نوازندگی آنها به شیوهای کاملن قابل ارائه در این عصر بهره برده، و چه آنجایی که سنگ سار شدن مشتاقعلیشاه* را نشان میدهد. هرچند این سکانس با آوازی که همایون شجریان بر آن میخواند کمی طولانی به نظر میرسد. شاید اصلانی نمیتوانسته دل از این صدا بککند. ایضن سکانس پایانی و تصاویری که در آیینه های دق دیده میشوند.
فیلم قرار بود در بم ساخته شود. زلزله بم و بعد از آن سقوط دردناک خانم پگاه آهنگرانی در اثر پاره شدن طنابی در سکانس خریدش توسط بانو و حملش به بالای قلعه، و شاید وسواسهای آقای اصلانی، فیلم را که در سال ۸۵ کلید خورده بود در این زمان به پایان آورد و به روی پرده رفت.
عزتالله انتظامی چون همیشه بی عیب و نقص، آهو خردمند هم راحت و روان و مهتاب کرامتی هم به هم چنین.
ولی خانم پگاه آهنگرانی به نظر من در بیان دیالوگها یکنواخت است. این یکی از مواردی است که به کارش لطمه میزند. فکر میکنم تا به حال کسی این را به ایشان نگفته است.
مشکل سقوط وی هم با اینکه بسیار جدی و حاد بود و به شکستگی کمر ایشان انجامید، ولی به خیر گذشته و خوشحالیم که این هنرپیشه دوست داشتنی را باز هم میتوانیم ببینیم.
ژیلا مهرجویی هم در این فیلم، چون همیشه طراح لباس و صحنه، بسیار به چشم میخورد. آتش سبز در واقع فیلم ایشان هم هست.
به جرات میتوانم بگویم که آتش سبز در این زمان یک نادره در سینمای ایران است. هرچند به گفته ترانه که درهنگام خروج از شهرقصه نظرش را در مورد فیلم پرسیدم: "میتوانست بهتر از این هم باشد".
و پاسخ من به او همراه مطرح کردن ایدهام که اگر هالیوود آن را ساخته بود: "ولی من فکر میکنم خیلی کار خوبی کردیم که دیدیمش".
خب آره خیلی خوب بود. بازم بیایم و بینیمش.
بازم میآییم و میبینیمش
فیلم را بر پرده سینما ببینید. شکوه زیادی دارد که در مونیتورهای خانگی نشانی از آن نمیبینید.
***
* مشتاقعلیشاه – میرزا محمد کرمانی عارف، از فقرای سلسله نعمت اللهی که به فتوای ملاعبدالله، عالم روحانی وقت سنگسار شد. به سال ۱۲۶۴ . گویا به دلیل سهتار نواختن وی بوده است که نوازنده ای بسیار ماهر بود. وی ضرورت وجود نتهایی را در سهتار حس کرد و این شد که سیم چهارمی به سهتار اضافه کرد که امروزه سیم مشتاق نام دارد. ولی نام سهتار با این که در حال حاضر چهار تار دارد، کماکان سه تار باقی ماند.
آرامگاه وی به نام مشتاقیه در کرمان زیارتگاه دراویش است. دیوانی نیز دارد حاوی قصیدهها و غزلیات.
پ. ن.
این روزها هرجا که پیش می آید از کتاب جامعه شناسی خودمانی نوشته آقای حسن نراقی یاد می کنم. لازم دیدم این جا هم بنویسم که اصلانی بسیار زیبا ناسپاسی ملت را بعد از سرنگونی آن هایی که روزی مدحشان را می گفتند نشان می دهد. در چند اپیزود این را شاهد هستیم.
از تعریف شما برمیاد که یه فیلم متفاوت نسبت به سینمای ایران هست
فعلنه که تو یکی از سینماهای شهرمون(بابل) دلداده رو نمایشه و دیگری رو هم نمی دونم چیه
امیدوارم که تو سینمای شهرمون بیاد این فیلم
خیلی مشتاق دیدنش شدم مثل body of lies که هنوز ندیدمش
چون اصلا دوست ندارم فیلم سینمایی پرده ای رو ببینم
به خاطر تجربه ی تلخ مارمولک که باید یادتون باشه چه درد سرهایی واسه اکرانش ایجاد شد
و پرده ای بودنش تو اولین باری که دیدم خیلی از جذابیتش کم کرد
امیدوارم که خیلی زود به بابل برسه. اگرم نرسید سی دی اصلی اش که آمد تهیه کنید و ببیندش. فیلم مجموعه دروغ ها هم به تازگی با کیفیت بهترش آمده ولی کماکان اصلی نیست.
راست میگویی فیلم رو پرده ای بسیاری از جذابیت های فیلم را از بین می برد.
مرسی از محبتتون هرچند با کارای این بابا زیاد موافق نیستم خیلی با ملت فاصله داره
هنرمند اگر با ملت فاصله نداشته باشد اصلن هنرمند نیست. هنرمند باید پیشرو باشد و ملت را به دنبال خودش بکشاند.
ببینید ما -خودم را عرض می کنم- امروز چه بسا بسیاری از اشعار حافظ را نمی فهمیم . وای به حال عصر خودش. ببینید در آن زمان در باره اش چه می گفتند؟
...
ندیدم اما خوب آقا خوبه گفته که ببینم!
+ تیاتر هم می بینی؟
بهت توصیه می کنم امسال جشواره فجر رو ببین!
بازی.. کارگردان:بانو ژیلا آل ارشاد (نماینده تبریز هست)
کایوس.. کارگردان: رامین بالف (نماینده بوشهر)
جاوید ایران.
یکبار بعد از انقلاب برای دیدن فیلمی در جشنواره فجر به سینمایی رفتم. بعد از فروش بلیط به پنج شش نفر گفتند بلیط تمام شده و هنوز در گیشه بسته نشده بود که خیل بازار سیاه بلیط در جلوی سینما پدیدار شدند. بعد ها هم شنیدم که نیمی از سالن سینما خالی مانده است و گویا دعوتی هایی بوده اند که نیامده اند.
از آن پس عطای جشنواره فجر را به لقایش بخشیدم. فقط با پرویی هرچه تمامتر تمام فیلمهای تارکوفسکی را قیچی شده در سینما ادئون که حالا دیگر پاساژ است را دیدم.
...
راستش رو بخوای من زیاد با فجر آشنا نیستم!
یه چیزایی هم شنیدم در این مورد که تو گفتی. یه عکس هم دیدم که نزدیک ۶۰ صندلی روش نوشته بود Reserved و پر نشده بود.
اما خوب این دو تایی که گفتم امسال ظاهرن می یان فجر و چون اکران عمومی رو بعید می دونم حکومت بذاره (مخصوصن اولی) گفتم که تو فجر ببینی!
بانو آل ارشاد هم که این جور که به مامان خانم گفتن بهش گفتن باید یه قسمت هایی رو اصلاح کنه !!
من خودم سه بار دیدم اجرا رو.. خودش بازی می کنه و آقای کیانمهر.
خیلی به دلم نشست..
به گفته بانو آل ارشاد:
زندگی رو سخت نگیر! من زاده میشم.. بزرگ میشم.. شوهر می کنم.. بچه دار میشم.. می میرم.. و باز یکی دیگه می یاد!
این چرخه ادامه پیدا می کنه..
به هر حال پیشنهاد بود مثل این آتش سبز :دی..
از تارکوفسکی چیزی ندیدم هنوز اما نوستالژی رو گرفتم هنوز ندیدم ؟
جاوید ایران.
من سعی می کنم که اعتصاب خودم را بشکنم. در ضمن یادت باشد که انجام پیشنهاد من خیلی ساده بود و در مقابل تو کوهی در مقابل من قرار دادی.
واقعنم خوشحالم که با وبلاگ شما آشنا شدم سلیقتون حرف نداره.
ممنون.
امیدوارم بیشتر هم دیگر را ببینیم.