فیلم هایی که می بینیم

فیلم هایی که می بینیم

رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند. (فدریکو فلینی)
فیلم هایی که می بینیم

فیلم هایی که می بینیم

رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند. (فدریکو فلینی)

Bitter Moon

در این نوشته می خواهم این فیلم معروف پولانسکی - که از نظر من بسیار خوب و بحث برانگیز است - را از نظر ذهنی و جامعه شناسی بررسی کنم.

داستان در ظاهر قصه دو زوج را روایت می کند که به طور تصادفی ( باز هم ظاهرا) با یکدیگر آشنا می شوند و در طی یک سری تعاملات بین آنها داستان به شکل (به زعم من) تراژیک به اتمام می رسد. در چند خط بیشتر به دنبال کنکاش در شخصیت Oscar(Peter Coyote) هستم و رابطه او را با Mimi(Emmanuelle Seigner) بررسی میکنم

در ابتدا از دوستان خواهش می کنم در صورتی که هر نظری در مورد برداشت من از فیلم دارند با من در میان بگذارند زیرا همانطور که در نوشته های قبلی هم تاکید کردم نظر من- شاید اگر خوشبینانه فکر کنیم- قسمتی از حقیقت است.

تصور می کنم فیلم یک روایت ذهنی است از مدرنیسم در رسانه (Media) که تبدیل به روایت بصری می شود. بیایید از دیدگاه داستانی و دراماتیک به فیلم نگاه نکنیم از جنبه جامعه شناسی Oscar (Peter Coyote) یک نویسنده است که می تواند نماینده قشر روشنفکر باشد این روشنفکر در فیلم مورد ارزیابی فکری و شاید اخلاقی قرار می گیرد او در فیلم مشغول نوشتن است یعنی افکار خود را از طریق رسانه اش که مثلا همان کتابی است که مینویسد به جامعه تزریق می کند.  پولانسکی در فیلم ما را به طرز موشکافانه و ماهرانه ای وارد ذهنیت جنسی Oscar  می کند آن قسمت از فیلم که اسکار بدن Mimi(Emmanuelle Seigner) را توصیف میکند یک برداشت زیبایی شناسانه از عشقی که پایه اروتیکی دارد را به تصویر می کشد انتخاب تشبیه هایی که با حواس بویایی و چشایی بیننده بازی می کند و فیلم برداری اعجاب انگیز همزمان از بدن Mimi این را به مخاطب القا می کند که Mimi می تواند اروتیکی ترین عشقی باشد که Oscar می توانسته در زندگی داشته باشد ولی Oscar خود را در این عشق غرق شده می خواهد می خواهد به تنهایی مزه این عشق را بچشد به صورتی که خودش و Mimi را در خانه حبس می کند. کم کم" ف E ت I  ش I س M  "- که بازهم یکی از مظاهر مدرن لذت های جنسی است که رسانه به مخاطب القا می کند- بین آنها به وجود می آید. Mimi از نظر من تفکر ناب روشنفکر است و روابط جنسی او با Oscar که نهایتا به چیزی تبدیل می شود که مردم عادی از درک آن عاجزند - و همین باعث منزوی شدن روشنفکر می شود- و آن آثاری است که بر اساس آن طرح ناب، نویسنده (روشنفکر) خلق میکند. و در ادامه سرنوشت محتوم روشنفکر را شاهد هستیم که همان طرح ناب (Mimi) باعث ازبین رفتن او می شود ولی اینقدر آن طرح را زیبا (Mimi) می داند که حاضر می شود برای دیدن و لذت بردن دوباره از آن، آنرا در کف فردی دیگر به تماشا بنشیند ( جایی که بر روی صندلی چرخدار ارتباط جنسی Mimi را با افراد دیگر نگاه می کند) در هرصورت ما با فیلمی مواجه هستیم که مدرنیسم را در عرصه جسم (Oscar) و ذهن (Mimi) به چالش می کشد. اما در سوی دیگر ارتباط Oscar را با Nigel (Hugh Grant) شاهد هستیم رابطه ای خاص بین روشنفکر و نسل جدید. روشنفکر قصد آن دارد که نسل جوان را به سمت خود و اندیشه هایش بکشد ولی آن نسل چیزی به جز خشم و لذایذ بدنی نمی شناسد جوان حاضر نیست مدرنیسم را با همه جوانب آن بپذیرد شاید مدرنیسم را فقط از جنبه جسمی آن میخواهد ولی در طرف مقابل Fiona (Kristin Scott Thomas) کاملا با Mimi در یکجایگاه قرار می گیرد انگار که ذهن و فکر تازه ای آماده متولد شدن است ولی نسل نو آمادگی برای پروراندن آنرا ندارد.

نظرات 5 + ارسال نظر
حسام چهارشنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 08:45 http://hessamm.blogsky.com

از اینکه می بینم یک عضو فعال و با سواد سینمایی بسیار بالا به اعضای این وبلاگ اضافه شده خیلی خوشحالم.
من اولین بار این فیلم رو به همراه یکی از کارگردان های بزرگ سینمای ایران دیدم و از نظراتشون هم بسیار بهره بردم، خصوصا اون زمان چیزی به غیر از ظاهر فیلم دستگیرم نمی شد و تنها به داستان توجه می کردم نه به لایه های درونی اون.
من این فیلم رو از حدود ده یا دوازده سال پیش به اینطرف دیگه ندیدم - انقدر فیلم های جدید هست که فرصت برای تماشای مجدد فیلم های قدیمی تر وجود نداره!
امیدوارم سرعت آپدیت کردن شما و نوشتن مطالب به همین خوبی باقی بمونه و باز هم از مطالب شما استفاده کنیم.
در ضمن، آقای احمدی هم پیغام شما رو رسوندن!

تشکر زیاد از اینکه منو باسواد خطاب کردید که البته خیلی لایقش نیستم .
اگر فیلم خاصی مد نظرتون هست بفرمایید که با هم در موردش صحبت کنیم. درباره سرعت هم سعی میکنم همینطور باقی بمونه

محسن پنج‌شنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 10:31 http://after23.blogsky.com

در باره بیترمون بعدن می نویسم.
ولی از این که این وبلاق وزین یک عضو فعال پیدا کرده خیلی خوشحالم.

باز هم از لطف دوستان تشکر می کنم

محسن دوشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 18:33 http://after23.blogsky.com

چه خوب شد که تو قبل از این که بروی و خودت وبلاق وزینی بزنی آمدی و از میان این همه وبلاق های وزین سینمایی وبلاق وزین ما را پیدا کردی. که من از این بابت بسیار احساس خوبی دارم.
***
من می بینم که تو به طور بسیار دلچسب و ایده آلی به محتوای فیلم و سناریوی آن نگاه می کنی.
برای شناخت بیشتر از خودم به تو که نمی دانم پست های مرا خوانده ای یا نه؟ باید بگویم که من بر عکس تو خیلی زیاد در یک فیلم اسیر قسمت های بصری و تکنیکی فیلم می شوم.
یا دیگران به شکل دیگری.
ولی تو در نوع خودت بی نظیری.

بازهم از اینکه به اندیشه من احترام می گذارید و از آن تمجید می کنید تشکر می کنم. و باز هم تشکر از اینکه اجازه دادید من هم در وبلاگ وزین شما بنویسم.
من پست هایت را خواندم هم در این وبلاگ هم در وبلاگ بعد از ۲۳. درسته تو به تکنیک فیلم علاقه داری و آنرا خوب می شناسی اما برای من سینما و به طور کلی هنر یک روایت است روایت از دیدگاه خالق هنر واین روایت را من از نظر زبانی بهتر درک می کنم که در ذهن من این زبان است که پایه ارتباط بین ذهن خالق اثر و مخاطب می باشد البته منظور من از زبان گفتار نیست یک راه است مثلا در وبلاگ نقاشی های سرکار خانم مهدوی تکنیک استفاده شده یک راپید است (فکر می کنم یک راپید باشد) که خطوط مستقیم و تیز رسم میکند این خطوط به تنهایی مو بر تن من راست می کنند که احتمالا نشان از شخصیت قوی و تیزبینی خاص این هنرمند دارد و این تیزی و استقامت خطوط زبان هنرمند برای گفتگو با مخاطبش است
و من علاقه به درک این زبان در هنر خصوصا سینما دارم

ر و ز ب ه یکشنبه 3 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 01:24 http://hazrat-eshgh.com

درود.
خوشحالم این تارنما شده جایگاه "حرفه ای" ها :)
ورود شما رو هم شادباش میگم.

یک چیز من به این فیلم اضافه کنم!
این فیمل بدر نگر من یکی از بهترین ها در پرداختن به تصویر بود! آدم رو در فیلم گم می کرد! هیچی رو از دست نمی دی! شما وارد همه چیز می شوی و وارد تمام گفته ها و سکانس ها می شوی! آدم به عینه بازیگر فیلم میشد!

صد البته شاید برای من این گونه بود!

البته جایی این رو گفتم و کسی بهم گفت این هنر پلانسکی هست!

مانند "پیانیست" که همین گونه به سر من آورد !!

شب خوش.

تشکر میکنم از لطفی که به من دارید.
فکر میکنم بین من و شما تفاوت در نوع نگاه وجود داشته باشد. با توجه به فرمایش شما در مورد گم شدن در فیلم یا بازیگر شدن مخاطب تصور میکنم طرفدار دیدگاه استانیسلاوسکی در بازیگری باشید. اما من شخصا دیدگاه برشت را بیشتر می پسندم.

علی پنج‌شنبه 25 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 13:19

من قبلن نوشته بودم. مال من کو؟ یادم نیست چی نوشته بودم!!

حتمن می خوای من یادم باشه؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد