Vicky Cristina Barcelona
سناریست و کارگردان: وودی آلن
ویکی (ربکا هال) و کریستینا (اسکارلت یوهانسون)، تصمیم میگیرند که تابستانی را در بارسلونا بگذرانند. هر کدام به دلیلی. ویکی نامزدی خوابانده در آبنمک دارد و کریستینا زندگی بدون عشقی را میگذراند. در یک نمایشگاه نقاشی، خوان (خاویر باردم) که خود نقاشی است که به تازگی از زنش جدا شده، توجه کریستینا راجلب میکند. کمی بعد و در رستورانی، خوان، آنها را دعوت میکند که تعطیلات آخر هفته را با وی بگذرانند. شراب خواری و ...... و سه نفری عشقبازی کنند. در حالی که ویکی بعد از آشنایی با خوان بهم ریخته است، در نهایت کریستینا و خوان زندگی مشترکی را آغاز میکنند. پیوستن ماریا (پنه لوپه کروز) همسر سابق خوان به زندگی آنها، جلوههای دیگری از روابط آدمها را به نمایش میگذارد. جلوههایی که برای هر سه جذابیتهای خودش را دارد ولی در نهایت این کریستینا است که قادر به ادامه دادن آن نیست.
ادامه مطلب ...دیگه عادت کردم قبل از تماشای فیلم های دیوید لینچ خودمو برای حل معماهای مختلف آماده کنم. با اینحال با یکبار دیدن، چیز زیادی از داستان اصلی دستگیرم نشد!
"هنگام فیلمبرداری یک فیلم، عوامل پشت صحنه متوجه حوادث عجیبی می شن که اتفاق می افته. بعد از مدتی کشف می کنن یکبار قبلاً گروه دیگه ای قصد داشتن از روی این فیلمنامه فیلم بسازن، اما به علت قتل دو بازیگر اصلی فیلم پروژه نیمه کاره رها شده..."
در این فیلم هم با دنیای خیال و واقعیت طرف هستیم که مجزا کردنشون از هم کار ساده ای نیست. موضوع دیگه (که پیچیدگی داستان رو دوچندان کرده) عدم آگاهی کاراکتر نقش اصلی از مفهوم زمانه. اون نمی دونه چی قبل از چی رخ داده و کلاً از چیدن منطقی حوادث به ترتیب زمانی عاجزه...
فکر می کنم کشف معمای این فیلم حتی از "بزرگراه گمشده" هم سخت تره و به بحث و تبادل نظر بسیار زیادی نیاز داره. در اون فیلم تنها با دو دنیای واقعیت و خیال سر و کار داشتیم اما اینجا با یک "فیلم در فیلم" هم طرف هستیم!
سبک ساختاری فیلم درست شبیه "جادۀ مالهالند" هست و در اغلب نماهای نزدیک از لنزهای واید و سوپرواید استفاده شده تا حالت غیرمتعارف چهرۀ افراد رو بیشتر بکنه. ریتم سریع تدوین و نوع دکوپاژ باعث می شه زمان طولانی سه ساعتۀ فیلم رو کمتر احساس کنیم.
اگر کسی این فیلم رو دیده و دربارۀ داستانش نظر خاصی داره لطف کنه و با من در میون بذاره!
اسکار ۲۰۰۹
یک هفته تا جذاب ترین -نه الزامن هنری ترین- مراسم سینمایی جهان باقی مانده است.
من بیش از پنج فیلم را ندیده ام.
1 - The Dark Knight --------------------------------------Heath Leger
2 - The Curious Case of Bejamin Button ---------Make up
3 - Changling ------------------------------------------------Best Actress Angellia Jouli
4 - Wall E ----------------------------------------------------Sound Editing,
5 - The duchess -------------------------------------------Custom design
6 - Slumdog Millionaire----------------------------------Cinematography
7 - Slumdog Millionaire----------------------------------Directing
8 - Slumdog Millionaire----------------------------------Film Editing
9 - Slumdog Millionaire----------------------------------Original Song
10- Slumdog Millionaire----------------------------------Best Picture
11 -Wall-E ---------------------------------------------------Screenplay Original
12 - The Curious Case of Bejamin Button -------Screenplay Adapted
13 - Presto --------------------------------------------------Short Film Animated
14 - The Curious Case of Bejamin Button -------Art Direction
15 - Vicky Cristina Barcellona -----------------------Penelope Cruz
16 - Wall - E-------------------------------------------------Soun Mixing
17 - The Dark Knight ----------------------------------- Visual Effect
18 The Curious Case of Bejamin Button -------- Brad Pitt
19 - Wall E -------------------------------------------------Animated Feature
20 - Costume Design -----------------------------------Duchess
یک چیز دیگر را هم بگویم. از این که فیلم Vicky Cristina Barcelona به قول عاشقان سینما مورد بی مهری هیات ژوری واقع شده بسیار مغموم هستم. چرا که وودی آلن راخیلی دوست دارم. این فیلم فقط کاندید بهترین هنر پیشه نقش دوم زن است یعنی پنه لوپه کروز. با این که فیلم را ندیده ام اما ندیده اسکار را دودستی تقدیم او می کنم.
***
شما هم نظر خودتان را بدهید.
می توانید از این لیستی که در این جاست و در فرمت پی دی اف است پرینت بگیرید و بگذرید جلوی رویتان و شب دوشنبه آینده تا صبح بنشینید و چرت نزنید و دانش سینمایی خودتان را محک بزنید.
***
شهرزاد نوشت:
میلیونر زاغه نشین: بهترین فیلم، کارگردانی، فیلمنامه اقتباسی و موسیقی
نام فیلم: La vie en rose
کارگردان: Olivier Dahan
محصول سال ۲۰۰۷
زندگی به رنگ صورتی، نگاهی است به زندگی کوتاه و غمانگیز ادیت پیاف (Edith Piaf) خوانندهی مشهور فرانسوی که عنوان فیلم هم برگرفته از نام یکی از ترانه های اوست. داستان فیلم بین سالهای ۱۹۱۸ تا ۱۹۶۳ اتفاق میافتد. فیلم با صحنهای از اواخر دوران خوانندگی ادیت شروع میشود جایی که او در یکی از کنسرتهایش روی سن از هوش میرود و در همین لحظه به پاریس سال ۱۹۱۸ یعنی دوران کودکی اندوهبار ادیت میرویم، در واقع نقطهی شروع داستان از اینجاست. مادر ادیت یک خوانندهی خیابانی و پدرش شعبدهباز دورهگردی است که او را در کودکی به مادربزرگش میسپارد. مادربزرگ ادارهی روسپیخانهای را به عهده دارد؛ ادیت در چنین محیطی و تحت حمایت یکی از این زنان رشد میکند. در سن سه سالگی بیناییاش را از دست میدهد و پس از سفر به معبد ترزای قدیس در سن هفت سالگی به شکل معجزهآسایی بیناییاش باز می گردد و همین باعث میشود که تا آخر عمر علاقه و اعتقاد خاصی به ترزا پیدا کند. او همانند مادرش آوازخوانی را از خیابانهای پاریس شروع میکند تا این که استعداد خوانندگیاش توسط صاحب یک کلوپ شبانه (فردی به نام لپله) کشف میشود، او ادیت را به خاطر کمرویی و قد کوتاهش پیاف (گنجشک) مینامد. ضبط اولین ترانهاش در همین سال نقطهی شروع روند صعودی شهرت پیاف است.
از این پس اولیویه داهان با رفت و برگشتهای متعدد و انتخاب بخشهای مختلفی از زندگی او، برشها و نماهایی از زندگی پیاف را به مخاطب نشان میدهد: ترانهها، چگونگی مشهور شدنش، مرگ مارسل - عشق بزرگ ادیت - و در پی آن اعتیاد به مواد مخدر و روند فروپاشی ذهنی و جسمیاش که در نهایت به پیری زودرس و مرگ او ختم میشود، قطعات پراکندهی پازلی است که مخاطب در طول فیلم آنها را کنار هم میچیند تا هر چه بیشتر با زندگی این خوانندهی فرانسوی آشنا شود، البته این نگاه گزینشی بسیاری از وقایع مهم زندگی پیاف مثل ماجرای دستگیری او در جریان قتل لپله صاحب کلوپ شبانه، کمک های میهن پرستانه اش به جبهه ی مقاومت فرانسه در جریان جنگ جهانی دوم، ازدواج مبهم او و ... را ناگفته باقی گذاشته است که به درک همه جانبه و منطقی شخصیت پیاف از سوی مخاطب لطمه می زند.
موسیقی فیلم بسیار زیبا و تأثیرگذار است، همیشه در این نوع فیلمها زیباترین و تأثیرگذارترین ترانههای یک خواننده، فضای آهنگین فیلم را پر میکند ولی در این فیلم موسیقی توانسته است به خوبی فواصل و برشهای زمانی فیلم را به هم پیوند بزند. بازی درخشان ماریون کوتیار در نقش ادیت پیاف که جوایز سینمایی بسیاری از جمله اسکار سال گذشته را هم از آن او کرد، از نقاط قوت این فیلم است. شباهت چهره, حرکات فوق العاده ی دست و اندام، لب زدن های عالی و ... مخاطب را در تجسم و شناخت هر چه بیشتر شخصیت پیاف کمک می کند. کوتیار به خوبی از عهدهی بیان بخشهای مختلف زندگی پیاف، از زمانی که ادیت خجالتی و کوچک در کلوپ شبانه آواز میخواند تا مرحلهای که در مرز فروپاشی ذهنی و جسمی قرار گرفته و دچار پراکندهگویی و هذیانگویی میشود، برآمده است.
این فیلم در سه رشته نامزد دریافت اسکار بود که علاوه بر بهترین هنرپیشه ی نقش اول زن،اسکار بهترین گریم را هم از آن خود کرد.
کیک تولد فیلمامون ساخته قنادی ترانه
سالروزهای تولد به نظرمان کنتوری برای رسیدن به آخر کار است. قبلن این کنتور را برای خودمان و نزدیکان و کسانی که میشناختیم میانداختیم ولی مدتی است که این قضیه گریبان وبلاگهایمان را هم گرفته است. بیچاره این ها که مجبورند با ما راه بیاید. تازه می دانند که تا جایی می روند که ما می رویم. مگر در مورد وبلاگ های گروهی مثل این یکی. شانسی که دارند این است که ممکن است بعداز ما هم به حیاتشان ادامه بدهند.
نمک نشناسی از این بیشتر؟
با لنگان خرک خویش جلو میرویم. گیرم به مقصد نرسیم. اصلن رسیدن به مقصد را هم دوست نداریم. که چه؟ خسته و کوفته بگیریم بخوابیم؟ خواب خستگی را اصلن دوست نداریم. که بعدش بیدار شویم و ببینیم ای دل غاقل مقصد که این جا نبوده. آن وقت است که بیرون آمدن از زیر لحاف و راه افتادن به سوی مقصد بعدی دیگر همت می خواهد و ما همه آن را در خواب شب قبلمان جا گذاشتهایم.
لنگان خرکمان را عشق است.
***
دوازدهم بهمن ماه هزار و سیصد و هشتاد و هفت خورشیدی، دومین سال گرد تولد -به قول ابوغریب بخارایی- لوح نورانی "فیلم هایی که میبینیم" مبارک.
سکانسی به یادماندنی از فیلمی را می نویسم که نام فیلم را به یاد نمی آورم.
***
در این فیلم دو نفر باستان شناس جوان مجمسه ای تاریخی و بی تا را کشف کردند و پس از قتل یکی از آن ها به دست دیگری، آن که مانده بود مجسمه در مقداری پارچه و پتو پوشاند و آن را پشت وانتی گذاشت و علی رغم هوای بسیار طوفانی و بارانی از محل کشف به طرف جایی برای مخفی کردن آن رفت که ناگهان با ایست بازرسی مواجه شد. مامور پرسید:
بارت چیست؟
- وسایل کار و ... اینا. مامور به عقب وانت رفت و پس از چند ثانیه بازگشت.
- چیزی که پشت وانت نیست.
راننده پیاده شد و وقتی چادر وانت را کنار زد دید مقداری نمک کف وانت را پوشانده. و این یعنی اینکه جنس این مجمسه بی همتا از نمک بود و در اثر باران تبدیل به آب نمک شد.
اندوهی پس از دیدن این فیلم که از یک داستان واقعی ساخته شده بود، هنوز که هنوز است و پس از حدود سی و اندی سال بر دل من که فقط بیننده بودم، سنگینی می کند.
Righteous Killفیلمی با بازی دو غول سینمای جهان: رابرت دنیرو و آل پاچینو؛ که برای دومین بار (بعد از Heat) مقابل هم قرار گرفتن. این فیلم همه چیز داره: فیلمنامۀ خوب، بازی های عالی و کارگردانی حساب شده. اما با همۀ اینها فیلم فاقد جذابیت لازمه و نمی تونه تماشاگر رو درگیر کنه. داستان پلیس کهنه کاری که به دست داشتن در قتل برخی متهمان پرونده های مختومه متهم شده موضوع جالبیه که جای کار زیادی داره اما نمی دونم چرا اصطلاحاً فیلم "درنیومده". حتی ضربۀ غافلگیرکنندۀ نهایی هم نمی تونه کارساز باشه و فیلمو نجات بده.
امتیاز: ۶ از ۱۰
Jumper
قدرت ناشناخته + پرش به مکان های مختلف + جلوه های ویژه تصویری + تدوین مثلاً سریع + هیجان کاذب + جلوه های ویژه + عشق تین ایجری + جلوه های ویژه + فیلمنامۀ یه هفته ای = دو ساعت وقت تلف کردن!
امتیاز: ۴ از ۱۰
Becoming Jane
داستان بخشی از زندگی جین آوستین (نویسندۀ معروف انگلیسی) پیش از رسیدن به شهرت. این فیلم به ماجراهای عاشقانۀ زندگی این نویسنده می پردازه و نوشته شدن کتاب هایی همچون "غرور و تعصب" رو نتیجۀ تجربیات شخصی جین آوستین می دونه. تصاویر خیره کننده، فیلمبرداری عالی و موسیقی زیبا از نکات مثبت فیلم هستن و ریتم نسبتاً کند تنها نکتۀ منفی. انتخاب بازیگرها به خوبی صورت گرفته و Anne Hathaway در نقش جین بازی خوبی رو به نمایش گذاشته.
امتیاز: ۶ از ۱۰
نویسنده و کارگردان: رومن پولانسکی
رزماری و گای* وودهاوس –میافرو و جان کاساوتیس- زن و شوهری جوان در جستجوی خانهای برای شروع زندگی زناشویی، به آپارتمانی هدایت میشوند. عشق بازی رزماری که در آرزوی مادر شدن است، و همسرش مدام به دلیل صداهایی گنگ و نامفهوم قطع می شود. در نهایت، شبی توسط موس شکلاتی خواب آور که میمی –روت گوردن**- همسایه مزاحمی که مدام آرامش وی با به هم میزند و با اصرار گای کمی از آن را میخورد، به خواب میرود. در خواب شیطان با اوهمبستر میشود.
***
بچه رزماری یکی از فیلمهای مطرح تاریخ سینما است که به جرات می توان به آن یک حادثه گفت. من فیلم دیگری را در این ژانر و با تاریخ ساخت قبل از ۱۹۶۸، به یاد ندارم. شاید اولین فیلم از نوع خودش باشد که به موضوع شیطان و شیطان پرستی پرداخته است. موفقیت بچه رزماری سیل فیلمهایی از این دست را روانه سینماها کرد که مطرحترینشان سریال های جن گیر و طالع نحس بودند. بعدها خودش نهمین دروازه در همین ژانر ساخت.
ادامه مطلب ...بعد از سی و یکی دوسال شاهد اکران فیلم دیگری از محمدرضا اصلانی هستیم. اصلانی را جز با شطرنج باد و این دومی یعنی آتش سبز بر پرده سینماها ندیده ایم و همین دو فیلم نشان می دهد که از جمله فیلمسازانی است که بیشتر دغدغههای خود را می سازد.
آتش سبز بر مبنای داستانی از ادبیات کهن فارسی ساخته شده است. و چه کار خوبی. بلکه دیگران هم یاد بگیرند و به سراغ این گذشته بروند. گذشته پر از داستان های قابل ساخت و نمایش است.
ادامه مطلب ...
بزرگ راه گمشده. ساخته دیوید لینچ سال ۱۹۹۷
زندگی زن و شوهری که به نظر می رسد روابط چندان صمیمانه ای ندارند از روزی که زنگ در به صدا در می آید و کسی از پشت در می گوید: دیک لورنت مرده است و از آن پس هر روزیک نوار ویدئویی روی پله های خروجی ساختمان می بینند وارد مراحل پیچیده تری می شود. نوارهایی که از داخل و خارج ساختمان آن ها که فیلم برداری شده وقتی که خودشان هم در منزل بوده اند.
فعلن همین قلاب را داشته باشید تا بعد. چرا که بعد از پست این مطلب برای دومین بار می بینیمش ولی برای نوشتن در باره آن راه درازی در پیش دارم.
***
اراده من و حسام بر این قرار گرفت که یادداشت بر این فیلم دشوار را به شکل مناظره ای در این صفحه بیاوریم. شیوه ای که شاید تا کنون سابقه نداشته باشد ولی اگر هم داشته باشد و برایمان کامنت گذاشتید بدون پاسخ تاییدش می کنیم. لطف کنید و برای کمک به ما فقط در باره فیلم بنویسید. البته امیدوارم که خوانندگان ابتدا فیلم را ببینند و بعد متن را دنبال کنند چرا که در صورت ندیدن فیلم هیچ چیزی از این نوشته دستگیرشان نخواهد شد. ما که فیلم را دیده ایم حیرانیم چه برسد به آنها که آن را ندیدهاند. فیلم از نقطه نظر سینمایی هیچ کم ندارد و در این جا صرفن به سناریو و درک درستی از آن می خواهیم برسیم. با این که فیلم هایی سورئاتلیستی و یا به طور کلی در مکتب سورئالیسم هر کسی از ظن خود شد یار من است ولی ما ترجیج می دهیم که بفهمیم که خود آقای لینچ به چه فکر می کرده والا ما خودمان فکرمان به هزار و یک جا می رود. بنابراین این شما و این ما:
ادامه مطلب را ببینید.
ادامه مطلب ...![]() |
گروه فرهنگی؛منتقدان مجله معتبر فرانسوی کایه دو سینما فهرست صد فیلم برتر تاریخ سینما را منتشر کردند که شاهکار سال ۱۹۴۱ اورسن ولز در صدر آن قرار دارد. این در حالی است که در چند سال اخیر در نظرسنجی های تاریخ سینمایی «همشهری کین» صدر را از دست داده بود؛ رتبه یی که کایه به فیلم ولز داده بار دیگر فیلمی را که سال هاست بهترین فیلم تاریخ سینما نامیده می شود، دوباره بی رقیب می کند.رده دوم این فهرست به طور مشترک از آن فیلم ۱۹۵۵ «شب شکارچی» ساخته چارلز لاتن با بازی رابرت میچم و فیلم ۱۹۳۹ژان رنوار یعنی «قاعده بازی» شد. «طلوع» (فریدریش ویلهلم مورنا ۱۹۲۷) با حضور جرج اوبراین و جنت گینور و «آتالانت» (ژان ویگو ۱۹۳۴) با بازی ژان داسته، دیتا پارلو و میشل سیمون رده های چهارم و پنجم فهرست کایه دو سینما را به خود اختصاص داده اند. فهرست مجله کایه دو سینما این ماه در قالب یک کتاب مصور و توصیفی منتشر شد و فیلم های این فهرست را ۷۶کارگردان، منتقد و دست اندرکاران سینمای فرانسه انتخاب کرده اند. تمام ۱۰۰فیلم انتخاب شده از پنجشنبه پیش تا ژوئیه سال آینده در پاریس نمایش داده می شوند. تمام مطلب این پست از روزنامه اعتماد که ما هر روز می خوانیمش درج شده است. کایه دو سینما هم که بر تخم چشم ما جا دارد. |
فقط باید باور کنی!
پو، پاندایی است که آرزو دارد کونگفو کار شود ولی فکر نمیکند با این شکمویی بتواند. تا این که اتفاقی میافتد و این جریان را عوض میکند.
پیام اصلی انیمیشن کونگفو پاندا Kung fu Panda این است: "فقط باید باور کنی".
این انیمیشن یکی از بهترینهای امسال است. ساختهی مارک اوسبورن Mark Osborne و برای کمپانی دریم ورکز Dream Works .
هنرپیشگانی که در این فیلم به جای شخصیت ها حرف زدهاند: داستین هافمن Dustin Hoffman، آنجلینا جولی ،Angelina Jouliجکی چان Jackie Chan و لوسی لیو Lucy Liu هستند. همه با صدای بسیار عالی که خیلی به نقششان می آید. به ویژه داستین هافمن دارای صدایی زیبا و با ارتباط به نقشش. به جای پو، یا همان پاندا هم جک بلک Jack Black صحبت کرده است. سوژهی فیم تکراری اما در ساختی متفاوت است.
موزیک تیتراژ پایانی فیلم قشنگ است. دوبلهی فارسی فیلم بد نیست. اما خوب بعضی جاها اشتباه دوبله شده است. کسانی که میتوانند نسخهی اصلی را ببینند تردید نکنند. در مراسم اسکارامسال این انیمیشن یک رقیب قوی دارد به نام وال ای Wall-E که هنوز ندیدهام و به همین دلیل پیش بینی کردام که پو، اسکار انیمیشن امسال را می گیرد. اگر با رقیبش رو به رو نشود. این فیلم جزو بهترین انیمیشنهایی که تا به حال دیدهام . پیام های زیادی هم دارد که نمونه اش اینهاست:
برای مخصوص بودن چیزی، باید باور کرد که مخصوص است.
دیروز تاریخ است، فردا راز و امروز هدیه است. (ضرب المثلی انگلیسی) و فقط به باور نیاز داری.
من اگر به خوب بودن چیزی مطمئن نباشم پیشنهاد نمی کنم، و حالا میگویم از دیدن این فیلم لذت میبرید.