فیلم هایی که می بینیم

فیلم هایی که می بینیم

رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند. (فدریکو فلینی)
فیلم هایی که می بینیم

فیلم هایی که می بینیم

رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند. (فدریکو فلینی)

مامور ایستگاه The Station Agent

station agent

خیلی وقت بود  DVD  فیلم دستم اومده بود ولی هی نمی دیدمش .بالاخره بین این همه فیلم با اسمهای دهن پرکن و از اساتید سینما ، یک فیلم بی نام و نشون حالا حالا ها باید منتظر بمونه تا دیده بشه ولی  شبی که جلوی تلوزیون لم داده بودم  و نوشته های تیتراژ پایانی فیلم داشت جلوی چشام  آروم آروم بالا می رفت داشتم به این فکر میکردم که هنوز هم می شه امیدوار بود که  از جایی که فکرشو نمی کنی و زمانی که انتظارشو نداری ، کسی ، چیزی و...شایدم یه فیلم بیاد و یکی دو ساعت لذت بخش مهمونت کنه. و شاید همین امیدهای کوچیکه که زندگی رو هنوز قابل تحمل می کنه. نه؟

قهرمان فیلم در مورد مرد کوتوله ایه از دوست و استادکار قدیمیش  در یک شهر دور افتاده  یک ایستگاه متروکه قطار به ارث برده و چون جایی و کسی رو نداره تصمیم می گیره همون جا بره و زندگی کنه.

فیلم حکایت شروع زندگی "فین" در ایستگاه متروک کنار ریله که هر شب یک قطار پر سروصدا از کنارش رد می شه.شخصیت های محوری دیگر فیلم رو "الیویا" زن میانسالی که در چند مایلیه ایستگاه زندگی می کنه و در حال متارکه با شوهرشه و دو ساله که پسرش رو از دست داده و "جو" پسر جوون و پر شر و شوری که در چند قدمی ایستگاه بساط هات داگ داره ، تشکیل می دهند

بیشتر لحظات فیلم به ارتبط برقرار کردن این آدمها با هم و برش هایی از غمها و شادی ها و وقت گذرونی هاشون می گذره. مثل برش هایی از زندگی.

فیلم ، زیاد فیلم پردیالوگی نیست و ریتم فیلم یک جور دلچسبناکی کنده .فیلمبرداری فیلم معرکه است و قاب بندی ها و پلان های فیلم و همین طور برش های نما ها آدمو یاد فیلم های جارموش می اندازه شایدم بعضی فیلمهای  ویم وندرس.

فیلم چقدر خوب روایتگر تنهایی آدمهاست . ولی نه از اون تنهایی ها که  ازش بدت بیاد. تنهایی که بشه باهاش ساعت ها در امتداد ریل هایی که انگار تا ابدیت ادامه داره ، قدم زد یا تنهایی که  سر یه میز پر از غذاهای خوشمزه ، بدون اینکه مجبور باشی حرفی بزنی  تقسیمش کنی و بالاخره تنهایی که موقع لم دادن توی تراس خونت در حالیکه لم  دادی و آسمونو تماشا می کنی و با رفقات گپ می زنی و گاهی ابجوتو سر می کشی،فراموشش کنی.

و چقدر با حسرت به اینها نگاه می کنی وقتی تنهایی وسط این همه آدم تنها زندگی می کنی ، کار می کنی و هر روز از کنارشون رد می شی وا وقتی در سرزمینی زندگی  می کنی که سخته جایی رو پیدا کرد که بشه گاهی تنهایی ، تنهاییتو مزه مزه کنی یا آدمی که بتونی تنهااییتو باهاش تقسیم کنی یا  شاید هم فرصتی که تنهاییتو تنها بذاری و برای مدتی ازش خداحافظی کنی.

نظرات 5 + ارسال نظر
محسن یکشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 18:01 http://filmamoon.blogsky.com/

کاش یه اسمی هم از دست اندرکاراش مینوشتی. کارگردانی هنرپیشه ایُ چیزی.

فیروزه یکشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 22:14

فیلم رو متاسفانه ندیدم ولی علاقمند شدم که حتما ببینم . این حس خیلی برام ملموسه که ما آدمهایی که تو کلان شهری مثل تهران زندگی می کنیم حتی نمی تونیم با تنهای مون تنها باشیم

حسام دوشنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 22:41 http://hessamm.blogsky.com

بعضی وقتا تنها راه پیدا کردن یه فیلم خوب، خوندن نقدش توی یه وبلاگه. من این فیلم رو ندیدم و عمراً هم نمی گرفتم که ببینم. اما حالا خیلی علاقمند شدم که حتما بگیرم و ببینمش. ممنون از توضیحات خوبتون و معرفی این فیلم.

مینا دوشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1400 ساعت 14:17

فیلم عااالی بود..دوستی ها و دوست داشتن های بی دلیل
من حسابی از دیدنش لذت بردم و مجذوب شخصیت فین به دلیل سکوت های پر معنا و جملات موثرش
هنری دیکلیج شخصیت فین رو بازی میکنه (بازیگر فیلم تاج و تخت)

چه خوب.

Mohammad سه‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1402 ساعت 00:34

عالیه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد