فیلم هایی که می بینیم

فیلم هایی که می بینیم

رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند. (فدریکو فلینی)
فیلم هایی که می بینیم

فیلم هایی که می بینیم

رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند. (فدریکو فلینی)

پارکوی

فریدون جیرانی

گاهی روزهای جمعه با ترانه به سینما می‌رویم. امروز ختان هم بود. سالن شماره ۲ سینما شهرتماشا در بیسچاراسفند معمولن میزبان ماست. جایمان هم در آن ساعت روز یعنی دو الی دو و نیم بعداز ظهر در این سینما که حدود هفت هشت نفر تماشاچی دارد معلوم است. همین که وارد می شویم دو سه ردیف بالا میرویم و پشت همین پله های ورودی می‌نشینیم. پایمان را هم روی دیواره مقابلمان می‌گذاریم. بهترین فیلمی را هم که در این سینما دیده‌ایم بیل را بکش اثر کوینتین تارانتینو است. یعنی حدود ۹۰ درصد مواقع هر فیلمی که داشته باشد می‌رویم و می‌بینیم. مگر این‌که فیلمش هیچ جذابیتی برایمان نداشته باشد. امروز هم یکی از همین روزها بود. اصرار من مبنی براینکه به دیدن گرداب برویم بی‌فایده بود. گرداب بر اساس یکی از داستان‌های صادق هدایت ساخته شده است و به خاطر هدایت می‌خاستم آن را ببینم. ترانه و من رییس را هم نمی‌پسندیدیم. یعنی من از گروهبان به این طرف کیمیایی را در سینما ندیده‌ام. تا بحال آدمی به این متحجری دیده‌اید؟ بهرحال تنها فیلمی که به وقتمان ‌خورد پارکوی بود در سینما سانترال و تا شروع فیلم نیم ساعت هم فرصت داشتیم. چرخی زدیم و ختان مجموعه ترانه‌های محمدرضا شجریان را می‌خاست که گشتیم و پیدا کردیم. ختان فیلم پیانیست را در چند روزی که مهمان ماست را ۲ بار دیده است. این بود که پیانیست را هم خرید. من هم فیلم‌های بیترمون، مالنا و چه کسی از ویرجینیا ولف می‌ترسد را خریدم. ترانه عنصر پنجم را می‌خاست که پیدا نکردیم. تا حالا دو نسخه از آن را داشته‌ایم که هر دو خراب یا گمشده‌اند. به دنبال دوداس آخرین فیلم آیشوارایا رای هم گشتیم که تمام شده بود و حواله مان کردند به بعد. نزدیک ساعت سه بود که به طرف سینما برگشتیم و هول هولکی سیگاری هم  روشن کردیم که تا دوساعت از آن محروم بودیم. از بوفه سینما دلستر توت فرنگی خریدیم با رانی و شکلات هوبی. اوخ جون بلیط‌هامون هم شماره صندلی نداشت. چند لحظه بیشتر از شروع فیلم نگذشته بود که وارد سالن شماره ۱ سینما شدیم و کمی که چشممان به تاریکی عادت کرد با یکی دو بار جا عوض کردن صندلی های مناسب و بدون مزاحم برای لم دادن گیر آوردیم و به تماشای فیلم نشستیم. در پایان هر سه متفق القول بودیم که برای فهمیدن اینکه سیمین در پایان فیلم چرا جیغ کشید باید بنشینیم و منتظر ادامه این شاینینگ ایرانی در پارکوی ۲ باشیم. اشکالی دارد؟ تا حالا از این دسته فیلم‌ها نداشته‌ایم. چه خوبست که پارکوی ۲ هم ساخته شود. حتا پارکوی ۳.

نمی دانم چرا در تمام طول فیلم یاد حسام بودم که می گوید فریدون جیرانی مدل ایرانی اد وود است؟

نظرات 12 + ارسال نظر
سیما شنبه 9 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 17:14

سلام همش اندر شرح حال رفتن به سینما و غیره گفتی کاش کمی هم در مورد خود فیلم می گفتی که می فهمیدیم خوب است َ بد است بریم ببینیم یا نه البته من که فرصت نمی کنم ولی اقلا فیلمش را بخریم ببینیم یا نه !

من به شیوه فیلمفارسی اسم فیلم رو پارکوی نوشتم. اون پایینم نوشتم بی ارزش. ولی باید این فیلم را یکبار دید که بهفمی من چی نوشتم.

حسام دهقانی شنبه 9 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 18:12 http://hessamm.blogsky.com/

من این فیلم رو توی جشنواره دیدم و مفصل درباره اش نوشته ام. برای همین درباره فیلم چیزی نمی گم که همون نگم بهتره!
من هم گاهی به این سینما می رم و معمولا همین ۲-۳ بعد از ظهر. یکبار فقط من در سینما بودم. یارو اومد توی سالن نگاه کرد ببینه اگه کسی هست فیلم رو پخش کنه! یه فیلم در پیت بود از جمشید هاشم پور!
من بهترین فیلمی که توی این سینما دیدم دیگران (آمنابار) بود که کلی باهاش حال کردم.

خب خبیث یه وقتی قرار بزاریم با هم بریم. خیلی به ما خوش میگذره. واسه تو ام رانی و هوبی میخریم. یکبار هم من و ترانه و سه نفر دیگر بودیم که آپاراتچی اومد و یه نگاهی کرد و سری تکان داد و در حالی که توی دلش صدتافحشم بهمون داد رفت سی دی رو لود کرد. آخه سیستم پخشش سی دیه. از یه جایی سی دی خراب شد. رفتم بیدارش کردم و گفتم تصویر خرابه. نیم خیز شد و نگاهی به تصویر انداخت و گفت: از اینجا به بعدش خرابه و دوباره خابید............

مهین یکشنبه 10 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 01:40

اولندش ۲۴ اسفند نیست و میدون انقلابه. دومندش تا انجای که من میدونم سینما سانترال ۲۰۰-۳۰۰ نفر جا میگیره مگر انکه از غصه دوری من کوچیک شده باشه اخرین باری که در این سینما تا ان جا که یادمه فیلم دیدم پدر خوانده در سال ۱۳۵۳بود با تو و چند نفر دیگر . برادر خاطرت هست؟؟

شما در جریان تحولات اخیر سینماها نیستید. سینما سانترال در حال حاضر سه تا سالن داره شماره ۱ و۲ و ۳ که به ترتیب کوچک میشوند. منم نگفتم ۲۴ اسفند و گفتم بیسچار اسفند و اینا با هم فرق دارند!

مهین یکشنبه 10 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 01:47

من یک نظری قبلا دادم که اسم سینما ها قاطی پاتی شده انگار اصلا شهر تماشا قدیما نبوده نمیدونم خلاصه خودت درستش کن

سینما شهرتماشا با فیلم پدرخانده افتتاح شد و با هم رفتیم و این فیلم را دیدیم.

علی یکشنبه 10 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 10:56

سلام. یکی دیگه هم بگم در مورد فیلمهایی که خریدین که یه پیس درامدی داشته باشین!!. هرسه تا را دارم ولی مالنا را هنوز وقت نکردم ببینم.
بیترمون که عشق و عاشقی تو کشتیه و بعدش لج و لجبازی- خیلی خیلی قشنگ
چه کسی از ویرجینیا... هم که کل داستان توی یه شب اتفاق میافته-جذاب
مالنا هم که داستان دختری تو جنگ- اینم خیلی باحاله
و اما پارکوی: خیلی حوصله سر میبره. مخصوصا اگه توی سینماهای اهواز ببینی که نصف ادما دارن با بقل دستیشون ور میرن و نصف دیگه هم یا دارن بچه داری میکنن و یا دارن پفک به هم پرت میکنن. من که اصلا از فیلمش خوشم نیومد.
ببخشین حال ندارم برم تو عروس مرده. همینجا مینویسمش: خیلی باحال بود. نسخه ارجینالش هم بود. شاید باورتون نشه اما ۵۰۰ تومن از یه دستفروشه خریدمش!!! به نظرم کسی که خیلی جالب بود یکی مستخدم دختره و یکی هم مامان دختره بود. صحنه جالب فیلم هم وقتی بود که پیرمرد مرده زن زندهش را پیدا میکنه!!

الحق که فرزند خلف خودمی.

کامران یکشنبه 10 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 14:00 http://filmamoon.blogsky.com/

فیلمی کاملاْ بی ارزشیست. اصلاْ دیدنش توصیه نمی شود.

محسن سه‌شنبه 12 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 08:57

پارک وی نه پارکوی

فیلم فارسی نه فیلمفارسی!

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 14:33

هیچ خبری نیست؟ نشینین یه فیلم ببینین بنویسین. پدر جان حوصلمون سر رفت!!! شد یک هفته

علی جمعه 15 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 21:32

یه دختر دایی دارم به اسم سحر که الان حدودا۶ سالشه. ایران زندگی نمیکنن ولی عید که اومده بود ایران چند کلمه فارسی یاد گرفته بود. اسم مامان من بهجته. سحر میگفت عمه جبت )jebat( کجانی؟ بعد هم خودش جواب میداد: اینجانم!!
حالا بابا محسن شما کجانی؟

زیر دست و پا پسرم.

مهدیه جمعه 15 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 23:46 http://badoom.blogsky.com

چه پدر و دختر خوشبختی چه جو صمیمی! می شه حسودی کرد!
درباره کیمیایی هم عقیده ایم! ( این پستتون رو متفاوت نوشته بودید. جالب بود.)

علی شنبه 16 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 01:37

خدا نکنه. له نشین یه موقع. بی پدرمون نکنین ها!!
غلط کردم. شوخی کدم.
خوابم نمی بره. نشستم دختر میلیون دلاریرا نگاه میکنم. الان هم بین سی دی یک و دوشه!!! انتراکت دادم به خودم.

پسرم. من به علت درگیری کاری این روزا وقت نمیکنم فیلم ببینم. آخه تو چه پسری هستی. یک کمکی به بابات بکن و براش نقد فیلم بفرست که وبلاگش داره یواش یواش بوی مرداب به خودش می گیره.
اون نظر قبلی را پابلیش نکردم چون میدونم که نظرات به اون طرف میره و شروع میکنن به جواب دادن به تو و منم غیرتی میشم و حس پدریم گل میکنه و یه چیزی میگم و خاننده های وبلاگو می پرونم.

علی یکشنبه 17 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 09:47

چشم. میشینم براتون مینویسم. ولی دیگه پیام هم در کار نیست و مجبورم همش را خودم بنویسم. یادتون باشه خودتون خواستین. اگه همین به قول خودتون چار تا مشتری هم پریدن به من ربطی نداره ها!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد