فیلم هایی که می بینیم

فیلم هایی که می بینیم

رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند. (فدریکو فلینی)
فیلم هایی که می بینیم

فیلم هایی که می بینیم

رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند. (فدریکو فلینی)

مرکز تجارت جهانی (الیور استون)

اول بگم که سلام! من از امروز به جمع خانوادۀ این وبلاگ اضافه شدم و قصد دارم دربارۀ فیلم هایی که می بینم چند خطی بنویسم تا بقیه هم بهره مند بشن!!! شاید بهتر بود اولین پست رو دربارۀ فیلم خوبی می نوشتم که به دیدنش تشویق بشین، اما قرعه به نام این فیلم افتاد که با وجود داشتن کارگردانی مثل الیور استون، نمی تونه انتظارات رو برآورده کنه. در هر حال فعلا این یادداشت رو داشته باشین تا بعدی که قصدا دارم دربارۀ فیلم Paris, Je t’aime بنویسم که به شدت فیلم خوبیه:

 

 

World Trade Center (۲۰۰۶)

الیور استون فیلمهای تاریخی زیادی ساخته. منظورم از فیلم "تاریخی" فیلمیه که قراره بخشی از یک واقعیت تاریخی رو نشون بده. فیلم هایی مثل "متولد چهارم ژولای"، "جی اف کی"، "نیکسون" و اخیرا هم "مرکز تجارت جهانی".

 

این فیلم به حوادث روز یازدهم سپتامبر می پردازه؛ از ساعتی قبل از وقوع حادثه تا چندین ساعت بعد از فرو ریختن برج های دوقلو. فیلم با نماهایی از شهر نیویورک شروع می شه و مردمی که برای یک روز کاری دیگه آماده می شن. همه چیز بطور طبیعی پیش می ره تا اینکه هواپیمای اول با برج شمالی برخورد می کنه. یک گروه پلیس (به سرپرستی نیکولاس کیج) برای نجات آسیب دیدگان حادثه وارد برج می شن اما با فرو ریختن برج اونها زیر آوار مدفون می شن و به امید رسیدن کمک و نجات به سختی با مرگ دست و پنجه نرم می کنن...

 

راستش این فیلم هیچ نکتۀ خاصی نداره! حوادث دقیقا طبق انتظار بیننده پیش می رن. هیچ اتفاق خاصی نمی افته. انگار الیور استون قصد داشته یه فیلم مستند بسازه و به هیچ عنوان پرداخت فیلمنامه براش مهم نبوده. از وقتی که برج فرو می ریزه و نیکولاس کیج و دوستانش زیر آوار می مونن، ما به تناوب اونها رو می بینیم که دارن با هم حرف می زنن و به هم امیدواری می دن؛ خانواده هاشون رو می بینیم که با نگرانی اخبار رو از تلویزیون دنبال می کنن و گروه نجات رو می بینیم که سعی دارن زنده ها رو از زیر آوار بیرون بکشن.. همین!

 

در پایان – طبق فرمول اینجور فیلم های وطن پرستانۀ آمریکایی – همه چیز به خوبی و خوشی تموم می شه و انگار که هیچ اتفاقی نیفتاده!

 

اگه یه کارگردان متوسط رو به پایین این فیلمو می ساخت حرفی نبود اما از الیور استون واقعا بعیده! نه فیلمبرداری، نه تدوین و نه موسیقی حرفی برای گفتن ندارن. تنها جلوه های ویژه فیلمه که تونسته تا حدی واقعی به نظر برسه و بیننده رو نگه داره.

 

من از طرفداران الیور استون هستم اما به هیچ وجه از این فیلمش خوشم نیومد. فیلم United 93 که موضوع هواپیمای شمارۀ ۹۳ رو بیان می کنه به مراتب بهتر از این فیلمه.

 

اگه خیلی بیکار بودین و هیچ فیلم دیگه ای نداشتین که ببینین و تلویزیون هم هیچی نداشت، اون موقع می تونین برین سراغ این فیلم!

نظرات 8 + ارسال نظر
محسن م ب شنبه 7 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 11:03

با ورود شما به وبلاگ فیلمامون روحی تازه در کالبد ما دمیده شد. خوش آمدی.

قربون شما!

پیام شنبه 7 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 18:36 http://www.bilit.persianblog.ir

سلام ... فیلم مرکز تجارت جهانی خیلی فیلم مطرحی بوده و خیلی دنبالشم تا ببینم ... وبلاگم با مطلبی در مورد (( میم مثل مادر )) و انتخاب آن برای اسکار بروز شد ... موفق و پیروز باشید

این فیلم فقط به خاطر نام الیور استون و موضوعش به فیلم مطرحی تبدیل شده. من هم خیلی دنبالش بودم تا ببینم، اما بعد از دیدنش نظرم به کلی عوض شد. امیدوارم بعد از اینکه فیلمو دیدی بیای اینجا و نظرت رو بنویسی.

کامران شنبه 7 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 19:29

من هم ورود شما را به این وبلاگ صمیمانه تبریک عرض می نمایم.

تشکر!

سیروس یکشنبه 8 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 00:14

با تبریک ورود حسام و از آنجاییکه ممکن است خوانندگان این بزرگمرد عرصه سینما را نشناسند ذیلا به معرفی ایشان میپردازیم که با اجازه شیخنا و مولانا (حسام بن حسن)درج گردد:

آن دانای راز هر پلان . آن فیلم دیده در هر مکان.آن دوستدار هنرپیشگان.آن رایت کننده سی دی به سه قرآن.آن آشنای احوال کارگردانان. <حسام بن حسن>رحمت ا....سینما دوست بود وصاحب کرامات فراوان.
گویند خبر ورود شیخ را به خانقاه بدادند<مولانا محسن بهشتی
رحمت ا...علیه>سخت بگریست! گفتند این چه حالت است؟
گفت میدانم در اینجا را تخته خواهد کرد!همچنانکه خانقاه
خودش را.
گویند شیخ را پایمردی بسیار بود که چهل سال پیاده در بلاد
عرب میگشت در پی نسخه اصل <گنج قارون>و نمی یافت
تا شبی فرشته ای در خواب بدو ندا داد که این نسخت در
بساط فلان سی دی فروش در میدان انقلاب تهران تو را
به ودیعت نهاده ایم! شیخ برخاست نعره ای بزد وبیهوش
شد.
و گویند ان نسخت چندان بدیدی که دی وی دی پلیر او
اسقاط شد!
وگویند چهل سال روبروی مانیتور نشسته بود بی هیچ
جنبشی! مریدان پرسیدند یا شیخ این چه حالت است؟
گفت نوشته اند <یک دگمه را فشار دهید>و من نگرانم
که یک دگمه را فشار دهم و دیگر دگمه ها از من برنجند
و مرا فردای قیامت از انها شرم باشد!
و گویند با مریدان در بیابانی میرفت . سه دی وی دی در
راه افتاده بود.شیخ آنها را برداشت و اشارتی کرد!در ان
پرده هفتاد میلیمتری و ویدیو پروژکتور در آن بیابان ظاهر
شد! و با مریدان بنشستند به تماشای سه گانه پدرخوانده!
وشیخ را از این دست کرامات ! بسیار است که لابد خوانندگان
وبلاگ خودشان خواهند دید!
والسلام!

یادمان باشد این ثنانامه را داخل وبلاگ خودمان نیز بچسبانیم!

پادرا یکشنبه 8 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 02:41 http://padra.blogsky.com

سلام عل کم . چه کار خوبی کردی به جمع ما پیوستی حسام بیک !‌
فکر کنم با نوشته شما من دیگه لازم نباشه این فیلم رو ببینم ولی الان بیشتر دارم با این فکر میکنم که شما حتما یه نکته ای توی این فیلم دیدی که بهش پرداختی .... شاید هم همین گلگی ات از الیور استون برای ساختن همچین فیلمی باشه.
به هرحال اهمیت داشته !

دوستت داریم و قدرتو میدونیم

ممنونم پادرا جان. دلیل اصلی پرداختن به این فیلم دقیقا همین موضوعی بود که شما اشاره کردین. من توقعم از الیور استون خیلی بالاتر از اینها بود که به هیچ عنوان برآورده نشد. بعضی وقتها کارگردانهای خوب فیلمهایی می سازن که آدم تعجب می کنه!
ما هم دوستت داریم.

محسن م ب یکشنبه 8 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 09:36 http://filmamoon.blogsky.com/

الحق که مرقومه شیخنا سیروس به تنهایی بلاقی است روان. اصلن این بزرگوار که در مقوله سینما خود یک پا شیخنا پرویز خان دوایی است چرا به جمع ما نمی پیوند. هرچند همین که گاهی نظری از کرامت به این وبلاق می اندازند خود افتخاری بس عظیم است. ما از قامنت روح مرحوم هیچکاک این قدر بر خود نمی بالیم که از آن چه بر قلم ایشان میرود بر این لوح.

من پیشنهاد می کنم ایشان را ابتدا با گفتمان و سپس با توسل به زور به این وبلاگ بپیوندانیم که هم از نوشته های ایشان بهره مند گردیم و هم از نظرات کارشناسانه ایشان.
همین که ده نفر باشیم که درباره فیلمهایی که می بینیم - حتی فقط برای نه نفر دیگر - بنویسیم کاری است بزرگ و ارزشمند. دیگران هم آمدند و خواندند قدمشان روی چشم.

فیروزه یکشنبه 8 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 09:59

شاید نویسندگان و خوانندگان این بلاق منه خدابیامرز را به یاد داشته باشند اینجانبان هم ورود شما را به این بلاق تبریک میگویم گفتنی

شما خانوم خوب و با شخصیتی بودید که خوب هم می نوشتید، حیف که زود از میان رفتید!

یاسا دوشنبه 7 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 22:02

سلام. من یاسا هستم. به قول ملا نصرالدین اونائی که منو میشناسن واسه اونائی که منو نمی شناسن تعریف کنن!!(البته ملا جمله ش چیزی شبیه به این بود دقیقا همین نبود.) چه جالب چون من این فیلم رو تبلیغش رو دیدم و به نظرم فیلم خوبی اومد پس معلوم می شه تبلیغش گول زنک بوده. خوب شد این نقد رو خوندم چون دربدر دنبال فیلمش بودم ولی حالا دیگه علاقه چندانی ندارم ببینم. راستی اگه میشه به من لطفا بگین که قضیه نقد نوشتن واسه این بلاگ ها چطوریه؟ یعنی به کی بفرستم؟ به آقای مهدی بهشت؟ خیلی ممنون

سلام یاسا.
شما نیاز به تعریف در میان خانندگان این وبلاق وزین ندارید. اگر میخاهید نقد بنویسید که ما در به در به دنبال منتقد می گردیم و نمی یابیم. خوشحال می شویم که شما هم به ما به پیوندید. شما می توانید نقدهایتان را برای من بفرستید که به نام خودتان توی این صفحات بچسبانم. اگر هم خودتان می خاهید اقدام کنید دعوت نامه ای برایتان میفرستم. هر طور راحتید.
محسن م ب

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد