فیلمی از جعفرپناهی و چون دیگر فیلمهایش بدون پروانه نمایش. فیلمی که هر کس در هر لجظهای که اراده کند میتواند ببیند. اوریژینال ۱۰۰۰ تومان.
پناهی دوباره به معضلی از معضلات جامعه ایرانی پرداخته است. رفتن بانوان به میدان فوتبال و دیدن یک بازی از نزدیک. کاری که به هزار و یک دلیل من در آوردی و متحجرانه شده است معضل. پناهی با شیوهای طنزآمیز این قضیه به زیباترین شکل سینمایی کالبد شکافی میکند.
از نقطه نظر سیاستهای حاکم بر کشور فیلم غیر قابل نمایش است. بحث هم ندارد. من هم اگر به جای آقایان بودم همین تصمیم را میگرفتم. اصلن شکستن آیینه رسم دیرینه ما ایرانیان است. که قطب عالمیم.
خود من آخرین باری که یک بازی فوتبال را از نزدیک دیدم، راستش اولین بار هم بود، بازی بین تیم ملی ایران بود با تیم ملی تایلند در زمین سابقن امجدیه و شیرودی فعلی. در چارچوب بازیهای آسیایی. باید حدود چهل سال قبل باشد. مردمی که آنروز در استادیوم بودند-البته شاید همان یکروز به خاطر من عدهای را دست چین کرده بودند و در کنار من جای داده بودند- خیلی مودب بودند. فحش ناموسی نمیدادند. حالا میگویند، میدهند. خشتک بازکنان ملی را روی سرشان نمیکشیدند. حالا میگویند، میکشند. کلی افعال غیرقابل ذکر دیگری انجام نمیدادند و حالا میگویند،میدهند. چرایش را من نمیدانم. ولی در عوض حالا هم زنان را اجازه ورود به استادیوم ها نیست که مردان هرآنچه که عشقشان است بکنند هر آنچه که فحش ناموسی میخاهند بدهند و... ولی پناهی طبق معمول خاب سیاستگران را آشفته میکند و چه زیبا. هیچ کس در فیلم از این سیاست دفاع نمیکند و فقط ماموران از اینکه حاجی چنین و چنان کند وحشت دارند. و این حاجی یعنی قانون. حاجی هم بازی را ندیده چون دستگیریها بعد ازشروع بازی هم ادامه دارد.
در جای جای فیلم حتا وقتی پسران میفهمند که دختری در دستشویی است تعجب نمیکنند. وقتی دختر از دست مامور فرار میکند که بازی را ببیند به شکلی او را فراری هم میدهند که همانا گم شدن در بین دهها هزار ایرانی دیگر است. گم شدن هم مخفی شدن نیست.
یکی از زیباترین سکانس های فیلم، -که فیلم کم هم از این سکانس ها ندارد- گزارش کردن بازی توسط یکی از ماموران است برای باقی زندانیان و زندانبانان و به تعبیری زندانیان و زندانیان. چرا که زندانبانان نیز امکان دیدن بازی را ندارند و بنابراین با زندانیان در یک سمت و سو قرار دارند. دو گروهی که در پایان فیلم بی توجه به موقعیت خودشان در شادی مردم از پیروزی بر یک تیم ضد ایرانی در کنار هماند. حرکت نمادین نهادن ماسک مردانه جهت رفتن به دستشویی هم کاری است بسیار زیبا و استادانه. ریتم طنز در سراسر فیلم ادامه دارد چرا که طنزی به فیلم درآمده است.
از نظر کارهای تکنیکی و تدارکاتی فیلم سختی است. چرا که نماهای مربوط به استادیم و جمعیت در همان روز بازی با بحرین فیلمبرداری شد. وقتی از جعفر پناهی پرسیدند: "اگر باخته بودیم چه میکردی؟" گفته بود: "پایان را بر مبنای شکست میساختم." و این یعنی کسی که کارش را بلد است.
تاریخ سینما در آینده از آفساید تجلیل خاهد کرد. بی مهری سیاست گذاران فعلی هنر به این فیلم در اذهان مردم باقی خاهد ماند هر چند گذراست. یعنی امیدوارم.
استفاده از موزیک بسیار درست و بجاست. بازیها روان و جا افتاده. فیلمبرداری یکدست محمود کلاری هم مثل همیشه قابل تحسین.
سی دی آفساید را بخرید و ببینید. بارها آنرا خاهید دید.
مصاحبه مطبوعاتی با هیات داوران سومین جشنواره جهانی فیلم تهران صبح روز شنبه نهم آذرماه ۱۳۵۳ انجام شد. در این مصاحبه اعضاء زیر شرکت داشتند:
روبن مامولیان، شادی عبدالسلام، آلن روب گریه، میکلوش یانچو، جیلو پونته کوروو، کابریل فیگه روآ، پیتر شامونی و سیمی گاروال
روبن مامولیان کارگردان ارمنی الاصل سینمای هالیوود -که فیلمهایش در ارزش گذاری منتقدان آمریکایی هیچ کدام کمتر از ۴ ستاره نگرفتهاند- چه از نقطه نظر فیلمهایش و چه از نقطه نظر چهره ساده و مهربان و هر آنچه که یک انسان را دوست داشتنی میکند، در این مصاحبه نظرات کارشناسانه و جاودانی دارد در مورد سینما. خارج از گفتگوهای دیگران این جملات از این مصاحبه که در بولتن روزانه شماره ۸ سومین جشنواره جهانی فیلم تهران چاپ شده را جدا کردهام که در زیر میآید. با رسم الخط خودم.
......نقطه نظر اصلی هر کار هنری، بایستی ایجاد یک اثر هنری باشد. در سینما، زیبایی شناسی و بهره گیری هنری باید در صدر لیست عناصر آن قرار بگیرند. مثلن مسائل تربیتی شاخههایی هستند که اگر وجود داشته باشند بد نیست اما در درجه اول اهمیت قرار ندارند. سینما و فیلم را میتوان در خدمت هر چیز مثل سیاست، تبلیغات و تربیت گرفت ولی در فیلم باید مساله هنر مطرح باشد. و اگر این لازمهی اصلی وجود داشته باشد در خدمت چیزهای دیگری هم قرار بگیرد، مهم نیست.
.......در مورد فیلمهای کوتاه و بلند، قاعدههایی هست که باید طبق آن عمل شود. بدین شکل که بهترین فیلم کوتاه و بهترین فیلم بلند، جوایز جداگانهای میگیرند. اما در مورد اعمال نفوذ در هیات ژوری من میتوانم بگویم که چنین نیست.... در این دنیای امروز که همه چیز از نظر افتصادی، اجتماعی، مذهبی و غیره شکسته شده و نمیتوانند جواب احتیاجات را بدهند میبینیم که بهترین پناهگاه هنر است. من در هر جشنوارهای که شرکت کردهام، در ممالک سوسیالیستی یا فاشیستی یا دموکراتیک و غیره بین کسانی که متعلق به سینما بودهاند یک نوع برادری ایجاد شده و در نهایت ملاحظه اصلیشان، هنر بوده است. البته اگر کشوری یا فیلمسازی سعی میکند به هر وسیلهیی شده فیلمش را در فستیوالی شرکت دهد، این را طبیعت انسانی حکم میکند که چنین چیزی بخواهند. این کوشش را همه میکنند و داوران هستند که باید بنشینند و فیلمها را نگاه کنند و به نتیجه برسند. من در این نوع مواقع همیشه معتقدم که میتوان به یک نتیجه گیری برادرانه رسید.
..........من میخاهم قصه کوتاهی را برایتان بگویم. موشی سرش را از سوراخ بیرون آورد. دید گربهای جلوی سوراخ است و رفت داخل سوراخ. چند دقیقهای که گذشت صدای سگی را شنید و فکر کرد با وجود آن سک، گربهای وجود نخاهد داشت. پایش را که از سوراخ بیرون گذاشت، گربه او را گرفت و خورد. نتبجه اخلاقی داستان ایناست که چه خوب است آدم یک زبان خارجی بلد باشد. من تا بحال نتوانستهام که بفهمم که منظور از فیلم سخت و فیلم آسان یعنی چه. به نظر من فقط دو نوع فیلم وجود دارد: فیلم خوب و فیلم بد. رسم است که هر فیلمی که فهمش مشکل است و مورد قبول واقع نمیشود را میگویند: فیلم سختی است اما فیلم خوبی است. من چنین حرفی را نمیتوانم بپذیرم. فیلم باید قابلیت القاء داشته باشد. اگر نتواند مساله اش را بیان کند، پس فیلم خوبی نیست......نباید تماشاچی را دست کم گرفت. اگر فیلمی واقعن خوب باشد باید تماشاچی خوشش بیاید.
..........به نظر من فیلمی اگر خوب باشد حتمن قابل فهم هم هست. ممکن است دیوانهیی هم حرفهای سختی بزند و هیچکس نفهمد. مخاطب حرف، باید منظور آدم را درک کند. یکی از رفقای من روزی داشت نطق میکرد. چشمایش را بسته بود و اسب سخن را تاخت کرده بود. وقتی چشمش را باز کرد دید فقط یک نفر نشسته است. گفت شما اینجا چه میکنید؟ کسی که نشسته بود پاسخ داد من سخنران بعدی هستم! این طرز صحبت کردن معقول نیست.
عکس بالا هیچ ربطی به این مصاحبه ندارد و تنها ربطش به یادادشت من هم حضور روبن مامولیان در یک اتفاق تاریخی است. جمعی از غولهای عالم سینما در کنار هم. میزبان جورج کوکر و میهمانی به افتخار لوئیس بونوئل.
ردیف ایستاده از چپ به راست: روبرت مولیگان، ویلیام وایلر، جورج کوکر، رابرت وایز، ژان کلود کاریه و سرژسیلورمن
ردیف نشسته از چپ به راست:
بیلی وایلدر، جورج استیونسن، لوئیس بونوئل، آلفرد هیچکاک و روبن مامولیان
نوامبر ۱۹۷۲
کارگردان: کاظم راست گفتار
فیلمنامه: پیمان قاسم خانی
بازیگران: پارسا پیروزفر، امین حیایی، سارا خویینی ها، گوهر خیراندیش، ماه چهره خلیلی، محمدرضا شریفی نیا
خلاصه داستان: تصادفی در یکی از خیابانهای دوبی منجر به آشنایی و سرانجام ازدواج نگار دختر یک تاجر پولدار ایرانی با کامران صاحب یک رستوران ایرانی در دوبی می گردد. بعد از مدتی رفتار کامران با نگار تغییر کرده و بنای ناسازگاری را میگذارد و این واقعه سبب نزدیکی روحی بیشتر نگار به نیما دوست و شریک کامران می شود و در نتیجه ...
در همان قسمت ابتدایی فیلم یعنی زمانی که کامران و نگار از ماه عسل برگشته اند، نگار هنگام بالا و پایین کردن کانلها، به فیلم کازابلانکا بر می خورد. درست همان سکانس معروف کازابلانکا (سکانسی در رثای یک عشق ممنوع) و همان جمله معروف بوگارت به برگمن : he is looking at you kid
من با دیدن این صحنه گفتم حتما نقاب کپی ایرانی فیلم دوباره سعی کن سام وودی آلن هستش. به خصوص وقتی نگار برای شوهرش ماجرای فیلم را در کمال احساس تعریف می کرد و بعدا در زمانی که با دوست شوهرش نیما در مورد اینکه به نظرش کازابلانکا بهترین فیلمه و وقتی که نیما در جوابش گفت که فقط به این جور عشق علاقه داره و ....
ولی در نهایت ماجرا اصلا اون جیزی نبود که من فکرشو می کردم. چون فیلم هنوز روی پرده است بهتره در مورد پایان ماجرا حرفی نزنم. یشنهاد می کنم برید سینما و نقاب را بینید. در این وانفسایی که فیلم ها به سختی مجوز می گیرند و پروانه نمایش٬ تماشای فیلمی که موسیقی عربی دارد و صدای اصلی داریوش و ابی پخش می شود و نماهای زیبایی از دبی را برای شما نشان می دهد خالی از لطف نیست. البته فیلم دچار سانسور شده و بعد از ۲ سال مجوز اکران گرفته.
فیلم از ساختار غیر خطی جذابی برخور داره و پیدا کردن خط اصلی با پایان گرفتن فیلم امکان پذیر است. شیوه روایت فیلمنامه به گونه ای طراحی شده که طی پیشرفت ماجرا چند بار تعاریف قصه عوض می شوند و علاوه بر غافلگیری مخاطب این امتیاز را دارد که در عین این تغییر، تعاریف اولیه نقض نمی شوند بلکه در راستای یکدیگر قرار گرفته و به گونه ای مکمل هم می شوند.
فیلم که بدون شک موضوع جذابی دارد ولی عدم استفاده از صحنه های تماس فیزیکی در فیلم بشدت آزار دهنده است. من تا زمانی که فکر می کردم کپی فیلم وودی آلن هست همش به این نکته فکر می کردم که صحنه اصلی قراره چه جوری از آب در بیاد. ولی به هر حال نقاب با انتخاب موضوعی خاص و نامتعارف حداقل در حد و اندازه های سینمای ایران، توانسته با انتخاب ساختار و شیوه روایت، خطوط قرمز را پشت سر بگذارد و با جهت دادن به قصه به گونه ای هوشمندانه، حرکت خود را تعدیل کند.