فیلم هایی که می بینیم

فیلم هایی که می بینیم

رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند. (فدریکو فلینی)
فیلم هایی که می بینیم

فیلم هایی که می بینیم

رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند. (فدریکو فلینی)

بیست


آقای سلیمانی، مردی تنها و در آستانه پیری که مالک یک تالار پذیرایی عزا  و عروسی است، تصمیم به فروش تالار می گیرد. تلاش کارگران تالار برای بقای آن و به تبع آن، بقای خودشان، با ورود جوانی نوازنده  که در جستجوی کار است، آقای سلیمانی را بر سر دوراهی قرار می‌دهد. دو راهیی که انتخاب راه درست در آن، چندان آسان به نظر نمی رسد.

***

بیست را دیدم. نه در سینما. انگیزه دیدن هم حرکت ارزشمند آقای پرویز پرستویی هنرمند مردمی کشورمان بود در چهارمین جشنواره فیلم گرجستان. او که برای بازی در این فیلم جایزه بهترین هنرپیشه مرد جشنواره را از آن خود کرده بود، ضمن سخنانی جایزه را تقدیم ملت ایران کرد. وی، حین دریافت جایزه گفت:

ادامه مطلب ...

دریای درون The Sea Inside


Javier Bardem

The Sea Inside

همیشه دغدغه این را داشته ام که اگر روزی در میان همه تیرهایی که از چپ و راست بر من می‌بارند یکی باعث شود که قطع نخاع شوم چه باید بکنم؟ این که به خودم حق بدهم  کسانی که امروز در اطرافم هستند، باید به من سرویس بدهند، کمی تا قسمت زیادی عذابم می‌دهد. ولی مگر کار دیگری می‌شود کرد؟

ادامه مطلب ...

عصر یخبندان ۳


 سومین قسمت از انیمیشن عصر یخبندان.

فیلم هایی که در اثر موفقیت تجاری به نسخه های بعدی می رسند، معمولن نسبت به فیلم اول جذابیت  کمتری دارند. ولی گاه پیش می آید که تک و توک خوب از آب در می‌آیند. یکی از این ها عصر یخبندان سه است. فیلمی که برخلاف نسخه شماره یک، خیلی مواجه با انقراض  نسل موجودات نیستیم. با این که قهرمانان آشنای فیلم کماکان در کنار هم راه می روند ولی در واقع فلسفه اصلی فیلم که تنازع بقاست در اینجا رنگ باخته و حیوانات بیشتر به دنبال تشکیل خانواده اند تا نجات از یخبندان. و این جاست که نماهای خانوادگی زیادی در فیلم خواهد آمد. قهرمانان ما دارند تولید مثل می کنند.

 

فیلم را ببینید. یکی از سکانسهای قشنگش، جایی است در فیلم که سه جوجه دایناسور به خیال این که مادرشان سید است سعی می کنند که کارهای او را تقلید کنند. در کنار این سکانس، تولد توله مندی -پیچ- هم شاهکاره.

تیتراژ

شروع مرگ و دوشیزه

یکی از جذابیت های فیلم از نظر من تیتراژ است. تا جایی که به یاد دارم در جشنواره ای هم از بهترین های آن تجلیلی نمی شود. این روزها که در حد نوشتن نام کارگردان و دست اندرکاران درجه یک فیلم هستند. ولی همین هم به شکل های مختلف. چند شب پیش در پی دستگیری پولانسکی در ژنو دستم به طرف مرگ و دوشیزه رفت. تیتراژ آن را برای چندمین بار دیدم. یکی از ساده ترین  تیتراژهای  پولانسکی ولی کاملن گویا. تیتراژی که می گوید:

باید آماده دیدن یکی دیگر از کارهای جاودانی من باشید.

ترانه می گفت:

اگر قرار بود یک اسکاری هم برای بهترین تیتراژ بدهند تا حالا رومن بیس سی تا گرفته بود.

شهره آغداشلو

شهره آغداشلو 

جایزه معتبر «امی» برای ایفای نقش مکمل زن به شهره آغداشلو، بازیگر ایرانی سینما و تلویزیون آمریکا، رسید. خانم آغداشلو به دلیل ایفای نقش همسر صدام حسین در مجموعه تلویزیونی «خانه صدام» نامزد کسب این جایزه شده بود.
شهره آغداشلو که پیش از این در سال ۲۰۰۴ برای بازی در فیلم «خانه‌ای از شن و مه» نامزد جایزه اسکار شده بود.

درباره الی و اسکار

 درباره الی را به اسکار بفرستید.

در باره الی ساخته ارزشمند فیلمساز اندیشمند سینمای ایران، اصغر فرهادی، فیلمی شایسته برای معرفی سینمای ایران است. سینمایی که خارج از هیاهوی نهادهایی که سد راه هنر هستند، راه اش را کجدار و مریض و افتان و خیزان باز کرده و به جلو می رود. 

بهمن فرمان آرا گفت: فیلمش "خاک آشنا" را به کمیته بررسی فیلم ها برای تعیین نماینده ایران در اسکار، ارائه نمی کند و به نفع درباره الی کنار می رود. 

درباره الی را به اسکار بفرستید. مگر این که نخواهید اسکار بهترین فیلم خارجی امسال، به ایران تعلق بگیرد. که این حدس من البته چندان بعید هم نیست.

***

انگار  حدسم بعید بود و درباره الی معرفی شد و چه خوب.

زمستان امسال، فیلمی از سینمای ایران، اولین جایزه اسکار را به ایران می آورد.

"درباره الی"

خدا حافظ جمشید

karoobi 

 

جمشید شیبانی   

 

جمشید شیبانی که بیشتر او را با آهنگ معروف سیمین بری گل پیکری آری... می شناسیم در سن هشتاد و چهار سالگی درگذشت. وی را در این صفحه یاد می کنیم چرا که سازنده سینماهای زیادی در کشور بود.

پ.ن

فکر نمی کردم پستی که در باره کارل مالدن نوشتم در کمتر از بیست و چهار ساعت پایین برود.

خداحافظ کارل

کارل مالدن - Karl Malden

1912-2009

***

دیروز، یعنی اول جولای، کارل مالدن در سن نود و هفت سالگی درگذشت.

در بسیاری از فیلم های جنگی او را می دیدیم. هیچ نقش منفی از وی به یاد ندارم.

روشن ترین تصویری که از وی در ذهنم است، بازی اش در فیلم اتوبوسی به نام هوس است. آن هم به این دلیل که کمتر از یک ماه پیش برای چندمین بار به دیدنش نشستم.

او برای همین فیلم هم موفق به دریافت اسکار شد.

در باره الی

در باره الی

بهترین فیلم تاریخ سینمای ایران، نه، یکی از بهترین فیلم های تاریخ سینمای ایران، در گیر و دار این انتخابات قربانی شد. چه باک. این هم روی بقیه قربانیان انتخابات ایران.

فیلم روز

این روزها فیلم نمی بینم. چرا که:

این روزها کلی فیلم در خیابان می بینم.

این روزها موقع تجربه کردن آن چه که آن روزها در فیلم ها دیده ام است. و این که آن چه که روزها و هفته ها و ماه ها در پلان های فیلم ها  به دنبالش می گشتیم چگونه عملی شده و می شود. این جاست که تحلیل رویدادها جذابیت پیدا می کند. و می فهمی که آن چه که قبلن دیده ای یاد گرفته ای یا نه. نمره ات بیست است یا صفر. تجدیدی یا قبول. می توانی تک ماده استفاده کنی یا نه. سال دیگر هم توی همین کلاس تحلیلی هستی یا نه.

.......

همین پست را در کتاب هایی که می خوانیم ببینید.

چقدر دره من سبز بود

برای تیمن و تبرک وبلاق وزین فیلمامون به رنگ سبز. رنگ ایران. رنگ پیروزی شعور

و شرافت بر حماقت و رذالت چند کلمه ای در باره <چه قدر دره من سبز بود> در پی می اید.

 ***


چه قدر دره من سبز بود

کارگردان: جان فورد

هنر پیشگان: Walter Pidgeon--Maureen O'Hara

محصول :۱۹۴۱

 این اثر به یاد ماندنی استاد بزرگ سینما در سال ۱۹۴۲ برنده ۵  جایزه اسکار شد.که عبارتند از بهترین فیلم . بهترین کارگردانی. بهترین هنرپیشه مکمل.بهترین کارگردانی هنری و بهترین فیلمبرداری. برای ۵ رشته دیگر هم  نامزد بوده است که البته اگر ان ها را هم به این فیلم می دادند اعتبار اسکار بیشترمیشد!

(طرفداری را می بینید !) ولی از این ها گذشته هیچ چیز از زندگی نیست که به زیبا ترین شکل خود در این فیلم استاد تصویر نشده باشد.از تلاش دسته جمعی خانواده پر جمعیتی برای معاش تا لطیف ترین روابط مادر و همسری و مادر و فرزندی .از مهاجرت برای ساختن اینده ای بهتر تا تا زیباترین روابط عاشقانه. از حسرت جدائی دختر و پسری که یکدیگر را دوست میدارند و فقر مانع زندگی شان میشود تاغرور مردی که که خواستگاری از طبقه بالا برای دخترش می اید. از خرد شدن مردانی که با یک حکم اخراج روزی شان قطع می شود تا مرگ رقت انگیز در معدن ذغال سنگی که مزد روزانه شان از آنجا تامین می شود.

همه زندگی در قالب داستان این خانواده پرجمعیت با ایجازی استادانه در قاب تصاویر فیلم روایتی را آنچنان زیبا شکل می دهند که  یکی از بزرگان سینما در باره اش گفته است < من همه سینما را از این فیلم اموختم > اما روایت عشق که قلب همه روایت ها است بین دختر بزگ خانواده و کشیش فقیر دهکده رخ می دهد که خواستگارش ثروتمند ترین پسر و دلش پیش کشیش است.نگاه دختر در روز عروسی به کلیسا و بیرون امدن کشیش در نمائی تار و دور سرامد تصویر اندوه جدائی دو دلداده است که گرچه در هزاران فیلم تکرار شده است لیکن تصویر استاد از این جدائی از یاد نرفتنی است.

دوبله فارسی فیلم قابل دسترسی است . تلویزیون خودمان دو بار در سالهای دور ان را نمایش داده است.

هر کجا که  یافتید دیدنش را از دست ندهید.

***

سیروس محمدی


به بهانه راشومون

نمایی از فیلم راشومون

راشومون نام این معبد مخروبه است.

بیش از سی و چند فیلم در بخش فرهنگی هنری خانه ما آماده اکرانند.

ولی این هیچ منافاتی ندارد با این‌که  وقتی به بخش فرهنگی هنری شهر، یعنی سی دی فروش های کنار پیاده‌رو، عرضه کننده اکران روز نیویورک می‌رسی، چمباتمه نزنی و توی کارتون آنان شروع به ورق زدن نکنی و با انتخاب ده سی دی که یکی هم جایزه میگیری، و می شود یازده سی دی از جایت بلند نشوی.

به خانه می آیی و تو می مانی و بیش از چهل و چند تا فیلم آماده اکران.

....... امروز باید مسیرم را کج کنم. چون توی آن کارتون هنوز بودند فیلم‌هایی که می‌خواستم. فیلم‌هایی که دکوپاژ شده به یادم هستند. هیچ اشکالی هم ندارد. یک گوشه ای در کنارم باشند، بهتر است. دلیلی ندارد که ببینمشان. دارد؟

مسیرم کج شد. مسیرم را کج کردم. درگوشه‌ای از پیاده‌رویی دیگر، کسی دیگر، با آرشیوی از سینماتک پاریس منتظرم بود. راشومون، آمارکورد، تریستانا، توهم بزرگ، ...........

***

و اما راشومون:

شخصی به قتل می‌رسد. واقعه از دید سه نفر در دادگاه تعریف می‌شود. قاتل؟ همسر مقتول و خود مقتول. در سه شکل مختلف. حتا بیان آن از طرف هیزم شکنی که در ابتدای فیلم جسد را می‌بیند و به پلیس خبر می‌دهد نیز کمکی به حل معما نمی‌کند.

راشومون اولین فیلم کورساوا است که از جانب سینمای آسیا، سینمای ژاپن و آکیراکوروساوا روانه غرب شد. کوروساوایی که به حق یکی از فرزندان خلف سینما در همه دوران‌هاست.

راشومون یک تابلوست. گاه رئال است و گاه نیست. از آن دسته فیلم‌های است که دلت نمی‌خواهد تمام شود. دلت نمی‌خواهد گره پیچیده آن برایت باز شود و نمی شود.

با این که تمامی دست اندرکاران فیلم از بازیگران، در راس آن‌ها توشیرومیفونه کبیر، گرفته تا فیلم بردار و نور پرداز و .... هر کدام در جای خودشان و به بهترین شکلی از عهده این کار برآمده اند ولی در نهایت این سناریو است که تسلط خود را بر همه دیکته می‌کند. سناریویی تو در تو و پیچیده. با دیالوگهایی که این‌جا و آن‌جا بیننده را میخ کوب می‌کند.

نوشتن در باره این فیلم در زمانی که برای بسیاری از خوانندگان آن را ندیده‌اند و نمی‌توانند به دست آورند و ببینند مگر این که حوصله ورق زدن توی کارتون هایی که در بالا نوشتم را طی روزهای مختلف داشته باشند بیهوده است. بیشتر خواستم برای خودم بنویسم. برای خودم که سی و دو سال در انتظار دیدنش بودم.

درست سی و دو سال پیش بود. یار گرمابه و گلستانی آن را دیده بود و برایم از آن گفت. گفت و گفت و گفت و من ماندم و انقلاب اسلامی، که امکان دیدن بسیاری از شاهکارهای دنیای سینما را از من گرفت. هرگز فکر نمی کردم که روزی موفق به دیدن آن شوم. تا اینکه توسط همان یار این کار امکان پذیر شد.

وجدان سینماییم، - این هم یک واژه شخصی است- تا هفته پیش در عذاب بود. با این که یکی دو نقطه تاریک دیگر نیز بر ذهنم سنگینی می‌کنند ولی راشومون از همه بزرگتر بود.

 تا مدتها به آن یکی دو نقطه تاریک، فکر نمی‌کنم.

IMDB-Rashomon