فیلم هایی که می بینیم

فیلم هایی که می بینیم

رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند. (فدریکو فلینی)
فیلم هایی که می بینیم

فیلم هایی که می بینیم

رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند. (فدریکو فلینی)

تولد یک ستاره

گل شیفته فراهانی در رد کارپت مجموعه دروغ ها

گلشیفته خانم فراهانی که یک‌بار هم در همین صفحه گفتم، نمی‌دانم گل شیفته اوست یا او شیفته گل، در آسمان بزرگترین محفل سینمایی جهان درخشید و متولد شد.

سینمای ایران برای این ستاره شیرین و دوست داشتنی بسیار کوچک بود و چه خوب که بسیار زودتر از آن‌چه که انتظار می‌رفت به بزرگ‌ترین محفل سینمایی جهان پای نهاد. ستاره‌ای که به قول بسیاری از گزارشگران خبری بیشترین جذابیتش در سادگی و بی آلایشی وی نهفته است.

وبلاگ فیلم‌هایی که می‌بینیم نمی‌تواند شادی خود را از این درخشش و این تولد، نشان ندهد.

امیدواریم با شناختی که از این هنرمند عزیز این مرز و بوم داریم شاهد نقش آفرینی وی در فیلم‌های کارگردانان شهیر سینمای جهان باشیم. باشد که نام وی به جهانیان پیام آور این باشد که:

ملت ایران چیزی ورای تفکرات ایشان است. تفکراتی که در حال حاضر، مملو از  انرژی هسته‌ای و بمب اتمی و جنگ طلبی و تروریست پروری است.

خانم گل‌شیفته فراهانی باید نشان دهد و به زعم نویسنده این سطور،  نشان هم خواهد داد که، این ملت، ملت بزرگی است که زادگاه و پرورنده ستارگان و اندیشمندان بزرگی است.

فراموش هم نخوهیم کرد، حضور درخشان خانم شهره آغداشلو را در سینمای هالیوود. و چه زیباست فیلمی با شرکت این دو هنرمند بزرگ میهنمان. این فیلم را حتمن خواهیم دید.

میدانید که ما پیشگوی بزرگی هستیم.

پل نیومن

پل نیومن Poul Newman 

پل نیومن - Poul Newman  

2008 - 1925 

به جای سامورایی می‌خواستم رنگ پول مارتین اسکورسیزی را بنویسم. آخرین فیلمی که این روزها از پل نیومن دیدم. ولی سامورایی شکستم داد. با خودم گفتم: "خوب بماند برای بعد از سامورایی. دنیا که به آخر نمی رسد." ولی در مورد پل نیومن دنیا به آخر رسید.

نوشتن در باره رنگ پول، حالا دیگر خیلی سخت است. حالا که چشمهای پل نیومن بسته شده است. چشم‌هایی که وقتی رنگ پول را می‌دیدیم برایم باور ناپذیر بود تصور این‌که این چشم‌ها با آن نگاه جادویی، در موقع نوشتن یادداشتی بر این فیلم، دیگر باز نباشند. 

او از آن دسته ستارگانی بود که همیشه آخرین تصویری که از او به یادت می ماند، تصویری بود از آخرین فیلمی که از او دیده بودی. 

تصویری که از او در این جا می بینید، از آخرین فیلمی است که برای چندمین بار در چند روز پیش دیدم. 

پل نیومن پلانی جاودان  از خود در یاد عاشقان سینما به جا گذاشت.

سامورایی

آلن دلون در ساموایی - ژان پیرملویل 

تنهایی عمیق یک سامورایی را هیچ کس ندارد، شاید ببر جنگل.

از کتاب "سامورایی" نوشته بوشیدو.

جف کاستلو، آلن دلون، قاتلی حرفه‌ای و بسیار خونسرد ضمن خروج از محل قتل، توسط چند شاهد شناسایی شده و دستگیر می‌شود. جف به دلیل نبودن مدارک کافی به ویژه شهادت شاهد اصلی یعنی کتی روزر، پیانیست، آزاد می‌شود ولی تحت نظر پلیس است. در نهایت وقتی برای کشتن پیانیست استخدام می‌شود، با اسلحه خالی به سراغ او می‌رود و وانمود می‌کند که می‌خواهد او را بکشد و توسط پلیس به قتل می‌رسد.

در سکانس آغازین سامورایی حرکتی بدیع از دوربین غول نیمه دوم قرن گذشته سینمای فرانسه یعنی ژان پیر ملویل می‌بینیم. این سکانس چنین است که در پس زمینه تیتراژ فیلم، اتاقی دیده می‌شود که پرنده ای در قفس درون این اتاق است که در تمامی طول تیتراژ صدایش شنیده می‌شود. جف کاستلو که بر تختی دراز کشیده است. پس از پایان تیتراژ دوربین یکی دوبار به سمت جلو حرکت  می‌کند ولی بلافاصله به عقب بر می‌گردد. و در یک کات جف کاستلو را در نمای نزدیک‌تری می‌بینیم و از زاویه‌ای دیگر. چنین حرکت دوربینی این گونه تفسیر شد که گویا ملویل هم از نزدیک شدن و بهم زدن تنهایی عمیق این سامورایی وحشت دارد و در نمای بعد هرگز نمی‌فهمیم ملویل چگونه به او نزدیک شد. مگر این‌که بدانیم به او این اجازه داده شد. چرا که او  دوست جنایتکاران بود و در تمام فیلم‌هایش با آن‌ها همدردی می‌کرد. ملویل آن‌ها را قربانیان اجتماع می‌دانست.

در باره سامورایی نوشتن هم جرات می‌خواهد درست مانند سکانس اول فیلم. نمی‌توان به آن نزدیک شد. نزدیک این زیباترین فیلم در ژانر خودش. و به نظر خود من دومین اثر برجسته سینمای جهان بعد از "جاده" فدریکو فلینی. چرا که نمی‌دانم:

در باره ژان پیرملویل بنویسم؟ کارگردانی که در پنجاه وشش سالگی با تمام نبوغ و دید سینمایی بدیعش برفت؟

در باره بازی آلن دلون بنویسم؟ که بهترین نقش سینایی دوران عمرش است؟

در باره موسیقی متن فیلم بنویسم؟ کار بی نظیر فرانسیس روبای، که از حدود چهل سال پیش که در تهران شاهد اکران فیلم‌ها همزمان با کشور سازنده‌اش بودیم و این فیلم را دیدم، تا به امروز در ذهنم زمزمه می‌شود؟

از نورپردازی فیلم بنویسم؟ که بازی با آن و سایه روشن روی صورت جف کاستلو در هر سکانس، نه، در هر پلان، وضعیت درونی او را نشان میدهد؟ 

filmreference.com ژان پیر ملویل و آلن دلون

از هارکیری سکانس آخر سامورایی بنویسم؟ یک خودکشی بی کم و کاست. با شکوه، افسانه‌ای و به یاد ماندنی فیلم؟ این سکانس را یکی بنویسد.

از سکانس نفس گیر تعقیب و گریز جف با تیم تعقیب کننده‌اش در مترو فرانسه که پلانی است کاملن بی عیب و نقص؟

از نقدهای بیشمار سینمایی در مورد این فیلم در روزنامه‌ها و مجلات از جمله کایه دو سینما و این‌که این فیلم به عنوان یک شاهکار سینمایی در آکادمی‌های سینمایی فرانسه تدریس می‌شود؟

به هر شکلی که می‌توانید این فیلم را ببینید. در نمایش‌هایی که این طرف و آن طرف در این‌جا نشان می‌دهند هر بار چند دقیقه ای از آن را ساطوری می‌کنند. یعنی تمامی پلانهای مربوط به پیانیست، شاهد قتل، و نامزد جف یعنی ناتالی دلون،  یکی از پرسوناژهای کلیدی بعد از پیانیست، حذف شده!!

 سامورایی که در این گونه جاها می‌بینید ساخته ژان پیر ملویل نیست.  

تنها حسن نسخه فارسی این فیلم صدای دلنشین و ماندگار آقای خسرو خسروشاهی است. دوبلور آلن دلون. صدایی که در آن دوران طلایی سینما در تهران هر از گاهی به یمن وجود آلن دلون در فیلمی شنیده میشد. 

پست امروزم که نوستالژی شد.

احضار هنرمندان به دادگاه و بازماندن گلشیفته از سفر به هالیوود

گلشیفته فراهانی - عکس از تک تیر

سه هنرمند سینمای اندیشمند ایران یعنی آقایان عزت الله انتظامی، پرویز پرستویی و کیومرث پوراحمد   به دلیل باز کردن حسابی بانکی و درخواست از مردم جهت کمک به نوجوانی که در آستانه اعدام است، برای پرداخت دیه قتل، به دادگاه احضار شدند.

سئوال: این که در ماه مبارک رمضان خود حضرات اقدام به برپایی مراسم جشن و سرور در وزارت کشور یا جاهای دیگر می کنند، و به نام جشن شادی یا نیکوکاری  در آن ها از مردم خیر می خواهند که برای کمک به زندانیانی که به دلایل مختلف از جمله عدم توانایی در پرداخت دیه یا داشتن چک برگشتی کمک کنند، چه فرقی با این کار این هنرمندان دارد؟ جشن هایی که از صدا و سیمای کشور هم به طور زنده و مستقیم در سراسر کشور پخش می شود.

نتیجه گیری: هیچ کس حق ارتکاب نیکوکاری ندارد الا ما.

***

خانم گلشیفه فراهانی که من نمی دانم گلشیفته یعنی این که گل شیفته اوست یا او شیفته گل، که برای انجام پاره ای بررسی ها برای بازی در فیلم های هالیوودی عازم آمریکا بود دیروز در فرودگاه ممنوع الخروج شد. مقامات وزارت ارشاد گفته اند که باید برای بازی در فیلمهای خارج از کشور ایشان مجوز داشته باشد.

سئوال: سئوالی ندارم. جز این که بگویم من بعد از سی سال که از برپایی  این تنها نظام مذهبی موجود در جهان، نفهمیده ام که کی اینجا چه می گوید. کی اینجا دستور می دهد و بر پایه کدام کتاب قانونی این مسائل عنوان می شود. خانم فراهانی خودش هم نمی داند که پیشنهادات چه هستند چه برسد به اینکه شما مجوز بازی را برای این کار صادر بکنید یا نکنید. الله و اکبر.

نتیجه گیری: خودتان نتیجه گیری کنید. من که نمیتوانم.

عکس از:  تک تیر

مردی از لامانچا Man of Lamancha

Man of Lamancha

دست یافتن به رویا

رویاهای دست نیافتنی

جنگیدن با دشمن شکست ناپذیر

تحمل ناپذیر را تحمل کردن

عشق ورزیدن

عشق پاک و بی آلایش

دست یافتن به ستارگان دست نیافتنی

چند سطر بالا قسمتی از یکی از زیباترین ترانه‌های متن فیلم مردی از لامانچا است. ترانه" رویای ناممکن"  که بعد از سی و چند سال به مدد اینترنت مجددن آن را دیدم

این شاهکار بی بدیل آرتور هیلر را. فیلم در باره دن کیشوت است. نه در باره سروانتس است. دن میگوئل دو سروانتس. آفریننده دن کیشوت. سروانتس در جایی در پایان فیلم می‌گوید: "من فکر می‌کنم هیچ کدام از ما بدون هم وجود نداشتیم و هرکدام در هم زندگی می‌کنیم.. که یکی از این موارد بر می‌گردد به دوره‌ای از زندگیش که حدود چهل سال داشت. در این دوره به اجرای نمایش‌های خیابانی روی آورده بود و از آن امرار معاش می‌کرد. نمایش‌هایی که کلیسای قرون وسطا  با آن مخالفت می‌کرد و کسانی که به این کار روی می‌آوردند سر از دادگاه‌های تفتیش عقاید -انکیزیسیون- در می‌آوردند. به طور کلی کلیسا در آن دوران مخالف نمایش بود البته نه نمایش‌های مذهبی و فرمایشی که خود سفارش می‌داد. در این دوره بود که یکبار سروانتس دستگیر می‌شود و در زندان شروع به خلق دن کیشوت می‌کند و این دستمایه‌ی ساخت مردی از لامانچا توسط آرتور هیلر می‌شود. البته قبلن هم نمایش و اپرایی با همین نام ساخته شده است.  آرتور هیلر را قبلن در فیلم های مشهور خانواده آدامز، پنه لوپه و مشهورترین فیلمش یعنی قصه عشق، دیده ایم. 

سروانتس سالهای زیادی از عمرش را به دلایل مختلف در زندان گذراند

. ادامه مطلب ...

هامون - نوشته ابراهیم نبوی

هامون - در رثای خسرو شکیباییمتنی را که ملاحظه می کنید نوشته ابراهیم نبوی است.

متنی که می تواند نقد فیلم هامون باشد.

متنی که در واقع به گونه ای در رثای خسرو شکیبایی است. هنرمندی که سینمای اندیشمند فارسی اینروزها در اندوه فقدان اوست.

هنرمندی که هیچ وقت تیپ نگرفت. در هر نقشی خوش درخشید و ماندگار شد.

اینروزها همه از خسرو شکیبایی می نویسند. این که او آل پاچینوی سرزمین ما بود. بی این که این گفته را نفی کنم، او را همان خسرو شکیبایی می نامم. خیلی وقت بود که می خواستم نقدی برهامون در این جا بگذارم ولی متن من به گرد متن آقای نبوی هم نمی رسید.

می خواستم آن را در پست قبلی بگذارم ولی دیدم که حیف است در یک پست جداگانه نیاید.

***

حمید هامون مرد

حمید هامون مرد. بی شک غمگینم که خسرو شکیبایی به عنوان یکی از بهترین بازیگران سینمای طلایی ایران در دهه شصت مرده است، اما بیش از هر چیز غمگین مرگ حمید هامون هستم. برای نسل ما، هامون فقط خسرو شکیبایی نبود. برای ما هامون نوعی زندگی بود، نوعی راه، نوعی شیوه فکر کردن و زندگی کردن. او همان چیزهایی را می خواند که ما می خواندیم، همان سلیقه ای را داشت که ما داشتیم، همان عشق ها و نفرت هایی را به دل داشت که ما داشتیم. ما دوستش داشتیم، چون آینه ما بود. می خواستیم از طریق او آن " خود" گم کرده مان را پیدا کنیم. مرگ حمید هامون برای من مرگ شخصیت بارز روشنفکر آویزان و سرگردان و آشفته و جستجوگر و پرشور و عاشق و زنده یک دوران است. دورانی که ما در آن زیستیم و ذهن و زبان مان پر از خاطره آن دوران است. ما بچه های دهه شصت هستیم، کسانی که بیست تا سی سالگی شان در این دوران گذشت.

ادامه مطلب ...

Shortcuts

Shortcuts

تام ویتس در نمایی از شورت کاتز

وقتی رابرت التمن با یک دوجین هنرپیشه‌ای که نام هرکدامشان برای کشاندن خیل عظیمی بیننده به سینما کافیست و می‌توانند کم و کاستی‌های یک فیلم را بپوشانند فیلمی می‌سازد، نتیجه جز شورت کاتز  Shortcuts  محصول سال ۱۹۹۳ هالیوود نخواهد بود.

کسانی چون اندی مک داول، جولین مور، تیم رابینز، جک لمون، تام ویتس و ....

فیلم از سناریوی پیچیده و هزارتویی برخوردار است که توسط خود آلتمن نوشته شده است.

نام فیلم را چگونه ترجمه کنم؟ جز این‌که به همین شکل بیانش کنم. با کلیک روی شورت کات‌های صفحه مونیتور یا فیلمی به نمایش در می‌آید، یا یک برنامه اجرا می‌شود، یا یک آنتی ویروس را فعال می‌شود، یا.... پاک کردن یک شورت کات از صفحه مونیتور ممکن است که گاه لطمه به سیستم عامل کامپیوتر بخورد، یا ارتباط آن با برنامه یا ..... را از بین ببرد. یا اصلن هیچ لطمه‌ای به هیچ چیز نزند. و این است مفهموم کلی فیلم آقای آلتمن.

داستان فیلم در لوس آنجلس می‌گذرد. در خانواده‌های مختلف و روابط و وقایعی و اسراری که به نوعی در هم گره می‌خورند و موازی یک‌دیگر جلو می‌روند. روابط و وقایعی و اسراری که گاه هرگز مجال بروز نمی‌یابند. قاتلینی که حتا خود نمی‌دانند که مرتکب قتل شده‌اند چه برسد به این‌که دستگیر و مجازات شوند.

شخصیت‌های فیلم هریک به نوعی با هم ارتباط دارند و این زنجیره انسانی همین که چند حلقه به جلو می‌رود بی ارتباط با حلقه‌های دیگر به نظر می‌رسند و این همان نظری است که در اول متن بیان کردم. جایی که پاک کردن یکی از این حلقه‌ها یا بهتر بگویم شورت کات‌ها ممکن است در کلیت قضیه خللی ایجاد نکند. در پایان فیلم  هم می‌بینیم که  به جمله محتوم و  مشهور & The life goes on رسیده‌ایم.

درگیری‌ها، قتل‌ها و روابط آدم‌های فیلم در پایان آن، با وقوع زلزله‌ای لاپوشانی می‌شود. شاید زلزله مستمسک رسیدن به نوعی تفاهم در روابط  آدم‌هاست وقتی طبیعت قهرآمیز قدرت خود را به رخ آدم‌‌ها می‌کشد. آدم‌هایی که اگر رابطه سردی بر زندگیشان حاکم است، باز کردن ریشه و علل این رابطه سرد، باعث کنار آمدن بهترشان با هم خواهد شد.  اشاره می‌کنم به سکانسی که جولین مور در اثر بدبینی همسرش مجبور می‌شود که رابطه‌ای ممنوعه بین خود و دیگری را بیان کرده  و وی را  خلع سلاح کند. یا وقتی جک لمون به پسرش که یک عمر از دیدن پدرش بعد از مرگ مادرش  خودداری کرده، توضیح می‌دهد که مادرش هرگز به توضیحات وی در مورد یک رابطه بسیار اتفاقی توجه نکرد و به شرح بدبینی مادر می‌پردازد.

من همیشه وقتی فیلم مطرحی را می‌بینم ، به این فکر می‌کنم که چه کس دیگری غیر از کارگردان و هنرپیشه‌های آن می‌توانستند این فیلم را بسازند. حالا گیرم مانند همین یا بهتر از این. در مورد این فیلم می‌توانم بگویم که سناریو آن‌چنان محکم و بی عیب و نقص است که با این هنرپیشه‌ها هرکسی می‌توانست سر و ته فیلم را به هم بیاورد. ولی کارگردان شورت کاتز بسیار بیش از سر و ته هم آوردن کار کرده است. به تصویر کشیدن دنیایی که در این فیلم می‌بینیم فقط کاررابرت آلتمن بود. یکی از آخرین غول‌های سینما که در سال ۲۰۰۶ و در هشتاد سالگی، خاموش شد.

موسیقی فیلم  در پایان بسیاری از سکانس‌ها به عهده آوازی به سبک بلوز از "آنی راس" است. با ارکستری کوینتت. بسیار دلنشین و شنیدنی.

این فیلم را حداقل باید دوبار دید.

الین برستین و چهارمین چشنواره فیلم تهران

Ellen Burstyn

یکی از مهمانان سرشناس چهارمین جشنواره فیلم تهران الین برستین بازیگر فیلم‌های "جن گیر" و "آلیس دیگر این‌جا زندگی نمی‌کند" و برنده جایزه اسکار بهترین هنرپیشه نقش اول زن برای همین فیلم بود. گزیده‌ای از مصاحبه وی با منوچهر انور که در بولتن شماره ۷ جشنواره چهارم به تاریخ ۱۲آذرماه ۱۳۵۴آمده را در ادامه می‌بینید.

شما که در فیلم "جن‌گیر" بازی داشته‌اید آیا خودتان هم به مسائل متافیزیکی و جادویی اعتقاد دارید؟

ادامه مطلب ...

All hell let loose

All hell let loose - Hus i helvete

به جهنم، بگذار همه چیز نابود شود. محصول سال  ۲۰۰۲، سوئد.

***

اولین فیلم بلند سوسن تسلیمی. هنرپیشه توانا و مهاجر ایرانی مقیم سوئد در مقام کارگردانی، درامی سیاه در مورد یک خانواده ایرانی ساکن سوئد است. خانواده‌ای مرکب از یک پدر و مادر و دو خواهر و یک برادر و مادربزرگ پدری.

مینو، یکی از خواهران که مقیم آمریکاست به بهانه عروسی گیتا خواهرش به سوئد می‌آید. دوری وی از خانواده از او شخصیتی ساخته که مورد اعتراض پدر خانواده است. ادامه فیلم در بستر همین اختلاف پیش می‌رود.

پدر با فرهنگ ایرانی به سوئد مهاجرت کرده است. تقابل فرهنگ‌ این‌جا و آن‌جا، برای وی فضایی را ساخته است که روابط خانوادگی‌اش را تحت تاثیر قرار داده و تنش‌های بین افراد خانواده از یک طرف و پدر از طرف دیگر، پایان ناپذیر به نظر می‌رسد. در این میان مادربزرگ، خود جبهه‌ای جداگانه دارد ولی در خلوت خود راحت‌تر با این فرهنگ بیگانه کنار می‌آید.

 

فیلم به عنوان کار اول یک کارگردان، قابل قبول و موفق است. خانم تسلیمی حرف‌های زیادی برای گفتن دارد که به سادگی در یک فیلم نمی‌گنجد. فیلم می‌توانست به مسائل و مشکلات کمتری از این خانواده بپردازد. کما این‌که سکانس‌هایی نیز در فیلم زائد به نظر می‌رسد که برای نمونه میتوان از آن‌چه بر مینو در آمریکا رفته نام برد. سکانسی که دوبار عینن تکرار می‌شود. گیرم در پایان دومی، وی به زبان می‌آید که می‌خواهم به خانه برگردم. -این خانه هم البته خانه‌ای در سوئد است و نه ایران.-

شخصیت‌های دیگری در فیلم هستند که بسیار سطحی و گذرا به آن‌ها اشاره می‌شود و سناریو از آن‌ها می‌گذرد. شخصیت‌هایی که خود می‌توانند قهرمان فیلم‌نامه دیگری باشند. از جمله کریم که جانباز جنگی است. این جانباز در سوئد چه می‌کند و به دنبال چیست؟ نمی‌دانیم. او می‌توانست هر کس دیگری هم باشد از این مثال‌ها باز هم می‌توانم بیاورم که البته همه و همه مربوط به سناریو است. با نگاهی به پشت صحنه فیلم و نیز بازی هنرپیشه‌ها می‌توان به درستی نتیجه گرفت که کار خانم تسلیمی در مقام کارگردانی قابل تحسین است. هدایت و بازی گرفتن از کسانی که حداقل دو سه تن از آن‌‌ها بازیگران آماتور بوده‌اند. کار طاقت فرسایی بوده است.

موسیقی فیلم تلفیقی از ملودی های ایرانی و عربی و کلن شرقی است و طبیعی هم هست. از این‌که در عروسی از ریتم‌های ایرانی مربوط به این گونه مراسم استفاده نشده بود، کار کم نظیری بود. البته ارکستر با برنامه‌ای که برای جشن تدارک دیده بود، طبعن نمی‌توانست ایرانی باشد.

فضای فیلم همان گونه که گفتم فضایی سیاه است. فیلم، فیلم تلخی است. روابط  انسانهایی با وطن گمشده. در تبیعد خود خواسته یا نخواسته که به هر صورت به ریشه و علت آن پرداخته نمی‌شود و نیازی هم نبوده چرا که حرف فیلم بر سر علل این سردرگمی فرهنگی نیست. آن چه که هست همین سردرگمی است. سردرگمی کسانی که می خواهند در فضایی بیگانه با فرهنگ خود زندگی کنند بی آن که بهای آن را بپردازند. چیزی که به درستی در مورد آن می توان گفت که : به جهنم، بگذار....

کارگردان تمامی اعضای خانواده را در پایان جمع می‌کند. جمعی که از پدر فقط صدای وی به گوش می‌رسد. صدایی که نشان از تسلیم وی به شرایط حاکم دارد.

 خانم تسلیمی به کلام نیاورد ولی فیلمش صدور یک حکم است:

در آن سوی مرزها، هیچ آغوش بازی در انتظار کسانی که با فرهنگ این سوی مرزها به آن‌جا می‌روند نیست.

***

مصاحبه با خانم سوسن تسلیمی را در مورد همین فیلم در وبلاگ چشمان زنان ببینید.

***

در تصویر خانم تسلیمی را می بینیم که در حال هدایت خانم بی بی عزیزی  ایفاگر نقش مادر بزرگ است.

سرزمین گمشده (The Lost Land)

سرزمین گمشده - The Lost Land

 مستند سرزمین گمشده ساخته وحید موسائیان، فیلمی است که در جشنواره فیلم فجر ۱۳۸۶ جایزه اول را از آن خود کرد. موسائیان در این فیلم دفتر تاریخ را ورق زده است. پایان جنگ جهانی دوم و هنگام ترک ایران به وسیله ی نیروهای متفقین. فیلم زمانی را به تصویر می‌کشد که سربازان اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی به هنگام ترک ایران، در آذربایجان احساس خستگی کردند و برآن شدند که مدتی در آن دیار به استراحت بپردازند. دولتی هم تاسیس شد به ریاست جعفر پیشه‌وری و اعلام خودمختاری کرد و ......... حمله نیروهای دولتی، وقایع ۲۱آذر سال ۱۳۲۴ را موجب شد و کسانی که به نوعی خود را در معرض خطر دیدند تصمیم به مهاجرت به شوروی گرفتند. چه سربازان، چه اعضای فرقه دموکرات آذربایجان و چه کسانی که به قول اتابک فتح الله زاده که خود نیز به گونه ای در بعد از انقلاب سرنوشتی چون بازیگران این فیلم دارد و نویسنده کتاب افشاگرانه "خانه دایی یوسف"، مانند رجب به دنبال خر خودشان ازمرز گذشتند. این عده که حدود سی هزار نفر بودند در طی سه روز که مرز گشوده بود از کشور خارج شدند. اینان هرگز به میهن باز نگشتند. چرا که یا به اراده خود در آن‌جا ماندند و یا اگر تصمیم به بازگشت گرفتند  به وسیله ی دولت شوروی به جرم ورود غیرمجاز، به سیبری هدایت شدند. کسانی چون، اسد مستوفی، حاجی کاتب، کریم زینالی و سیدرضی غریبی آذر.

موسائیان در فیلم‌نامه‌ای از خودش گوشه‌ای از مصائب این عده را به تصویر کشیده است. کسانی را که در تصویر می‌بینید پیدا کرد و با آن‌ها به گفتگو نشست. فیلم به سبک زیبایی که قبلا هم به گونه‌ای، نظیرش را در "جمعه سیاه" امیرنادری دیده‌ایم، ساخته شده است. فیلم ساز در دیالوگ‌های فیلم به شکل استادانه‌ای در کنار ایستاده و گویی خود نیز تماشاگری است که پایان داستان را نمی داند. در نماهای بسیاری چنین به نظر می‌رسد که بازیگران با یکدیگر به بحث پرداخته اند. بحثی گاه در تایید گفتار پرسوناژ قبلی و گاه در دفاع از آن چه که برای ثبت و داوری تاریخ بیان می‌کنند. که این دومی بیشتر به گفتار امیرعلی لاهرودی مسئول فعلی فرقه دمکرات آذربایجان برمی‌گردد که به آرامی و شمرده از روی متن از قبل آماده کرده ای می‌خواند و تقریبن تمامی گفتار دیگران را انکار می‌کند.

فیلم در نماهای آغازین و در هنگام معرفی بازیگران تاریخی‌اش، ضرب‌آهنگ تندتر و دلنشین‌تری دارد و چنین به نظر می‌رسد که قرار است دریچه‌ای بر باغی به قول اخوان ثالث، بسیار درخت در برابرت گشوده شود که نمی‌شود. هرچه جلوتر می‌رویم واقعیت را سیاه‌تر و تیره‌تر می‌بینیم. دیالوگ‌های پایانی فیلم به ویژه آن‌جا که دکتر غریبی آذر و بابک امیر خسروی گوشه‌های واقعه را می‌شکافند طولانی تراست و ناگزیر.

تنهایی مردانی که سرزمین خود را گم کرده‌اند غم انگیز است. به ویژه تنهایی آرام بابائیان که سالهاست دچار سکته مغزی هم شده و در سکوت کامل ساعتها بی حرکت به نقطه‌ای خیره می‌شود و همسر روس‌اش می‌گوید:

"دلم برایش می‌سوزد. نمی‌دانم در درونش چه می‌گذرد. همیشه نوید رفتن به ایران و شهرش را می‌داد. ولی اکنون که می‌توانیم برویم، نه این‌که فقیر باشیم ولی برای رفتن به ایران پول نداریم."

فیلم‌برداری شهریار اسدی در جاییکه نیاز به کمی آرامش روحی داریم به یاریمان می‌آید و چشم نواز است. فریدون شهبازیان با انتخاب درست و به جای موسیقی مللی چون قرقیزستان، روس، آذربایجان.... و چند قطعه‌ای که خود بر فیلم نوشته، گوشه‌ای از بار دشوار کار را بردوش دارد.

سرزمین گمشده، در میان مستندهای ماندگار تاریخ سینمای اندیشمند ایران جای‌گاه بالایی را به خود اختصاص داده است.

از وحید موسائیان باز هم خواهیم نوشت. وقتی  مستند دیگری که اینروزها در حال ساخت آن است را ببینیم. مستندی در باره موسیقی محلی جنوب ایران.

***

برای کسانی که فیلم را ندیده اند بازیگران را معرفی می کنم. تصویر پیوست از بالا به پایین:

۱– دکتر جهانشاهلو افشار، معاون نخست وزیر در دولت فرقه دموکرات.

۲– اسد مستوفی، سرباز فرقه دموکرات و زندانی سیبری، یک سال پس از مهاجرت.

۳– حاجی کاتب، سرباز فرقه دموکرات و زندانی سیبری، یک سال پس از مهاجرت.

۴– عبدالعلی یوسفی عضو سابق فرقه دموکرات.

۵– کریم زینالی، سرباز فرقه دموکرات و زندانی سیبری، یک سال پس از مهاجرت

۶– آرام بابائیان، عضو سابق فرقه دموکرات.

۷– امیرعلی لاهرودی عضو فرقه دموکرات و مسئول فعلی فرقه.

۸– دکتر سیدرضی غریبی آذر، افسر فرقه و محکوم به ۱۰سال زندان در سیبری.

برنامه‌های سینمایی آذرماه ۱۳۵۶

برنامه‌های خارج از اکران روزانه سینماها و هم‌چنین ششمین و آخرین جشنواره جهانی فیلم تهران در آخرین آذرماه قبل از انقلاب به نقل از مجله سینما ۵۶ یا سینما ۶ شماره سی و دوم، دی و بهمن ۱۳۵۶:

۱– تجلیل از جان فورد به مناسبت درگذشت وی

از ۱۲ تا ۲۳ آذرماه برنامه تجلیل از جان فورد سینماگر فقید آمریکایی در مدرسه عالی تلویزیون و سینما برگزار شد. در این برنامه فیلم‌های زیر به نمایش درآمدند:

پست هوایی ۱۹۳۲ – جاده تنباکو ۱۹۴۱ – جنگجویان اقیانوس آرام ۱۹۴۵ – کلمانتین عزیزم ۱۹۴۶ – ریوگرانده ۱۹۵۰ – مردآرام ۱۹۵۲ – صف طویل خاکستری ۱۹۵۵ – گیدئون از اسکاتلندیارد ۱۹۵۹ – آخرین هورا ۱۹۵۸ – چگونه غرب تسخیر شد ۱۹۶۲ اپیزود مربوط به جان فورد.

۲ – جشنواره آثار فیلم‌سازان فرانسوی

کانون فیلم دانشگاه تهران طی ۱۸ روز از ۲۲ آذرماه با همکاری انجمن فرهنگی ایران و فرانسه فیلم‌های کارگردانان معروف این کشور را به نمایش گذاشت. در این جشنواره معروف‌ترین و مطرح‌ترین فیلم‌های فیلم‌سازان قدیم و جدید فرانسوی نمایش داده شد:

بچه‌های بهشت و عشق و جنایت از مارسل کارنه– در اعماق و کن کن از ژان رنوار- خاموشی دریا و دایره سرخ از ژان پیر ملویل- در ورودی هنرمندان از مارک آلگره- آسانسور برای چوبه دار از لویی مال- موریل از آلن رنه- جیب‌بر از روبر برسون- استراحت جنگجو از روژه وادیم- پاریس به ما تعلق دارد از ژاک ریوت- زن بی‌وفا و پسرعموها از کلودشابرول- به پیانیست تیراندازی کنید از فرانسوا تروفو- آلفاویل از ژان لوک گودار- و مهرویان شب از رنه کلر.

3 – هفته فیلم آفریقا

در بخش سینمایی جشنواره هنر آفریقای سیاه  از شنبه ۱۷ تا ۲۴ آذرماه در سینما تک موزه‌ی هنرهای مدرن، جمعن ۱۰ فیلم بلند و ۱۰ فیلم کوتاه به نمایش درآمد:

سرنوشت از فیلی سی کوسو- پلنگ و کم‌کم از ژان روش- تازه از راه رسیده و دستبند مفرغی از تیدونه آوا نارسه- کانگاموسا از کوتز هاگولر- اگزالا از عثمان ثمین. –منبع خبر از همین ۷ فیلم نام برده بود-

این فیلم‌ها از کامرون، سنگال، نیجر، مالی، غنا، کنیا و یونسکو بوده و بیشتر جنبه توریستی و تبلیغاتی داشتند.

***

حالا یکی نقد فیلم مجنون لیلی را بنویسد تا من در جا سکته کنم.