فیلم هایی که می بینیم

فیلم هایی که می بینیم

رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند. (فدریکو فلینی)
فیلم هایی که می بینیم

فیلم هایی که می بینیم

رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند. (فدریکو فلینی)

یک درجه مجازی


One Damn Degree

یادداشتی از: داوود علیزاده

***

نقدی بر فیلم "یک درجه لعنتی"

نویسنده وکارگردان :حسام دهقانی- سال 1389

وقتی راجع به فیلم کوتاه حرف میزنیم انتظار داریم تا برش کوتاهی از زندگی و یا اندیشه ببینیم.در مورد فیلم بلند این میتواند به روایت کامل یک زندگی و حتی قطعه ای از تاریخ بینجامد. پس فیلم کوتاه مجالی نخواهد داشت تا شخصیت پردازی یا داستانسرای کنی. فیلم کوتاه عرصه یک ضربه کوچک بر روح و اندیشه مخاطب است تا در آبستن آن جوشش یا حرکت یا تفکری آغاز شود.

آسمان فیروزه ای رنگ در کنار ساختمانهای سرد و خاکستری شهر در نمای دیدگاه (pov) کیانا حکایت از نابودی معصومیت یک دخترک است که در شهر خاکستری و بی رنگ در حال رخ دادن است. کیانا در این مخمصه حتی برادر دلسوز و علاقمندش را هم نمیتواند شریک کند و حرفی با او بزند. در فیلم یک درجه لعنتی اقدام به خودکشی کیانا عکس العمل یک اتفاق بزرگتری است که قبلا افتاده و آن تنهایی کیانا و عدم اگاهی است که به جان نوجوانان ما افتاده است.

ادامه مطلب ...

خداحافظ ماریا


ماریا اشنایدر

Maria Schneider

1952-2011
ماریا اشنایدر با فیلم آخرین تانگو در پاریس مطرح شد. فیلم پر سر و صدایی که با مارلون براندو بازی کرد. ولی اوج کار هنری اش فیلم حرفه خبرنگار آنتونیونی بود. یک همبازی خوب برای جک نیکلسون.

گلدن گلاب 2011


کاندیداهای گلدن گلاب 2011 معرفی شدند.

inception همان طور که انتظار می رفت در رشته های اصلی به جز هنرپیشه کاندید شده. مانند بهترین فیلم درام، بهترین فیلم نامه و کارگردانی و در کنارش فیلمی همچون شبکه اجتماعی که راجع به پایه گذار فیس بوکه و جایزه منتقدان سینمایی رو از آن خود کرد، قرار داره. البته حق و اولویت فیلمنامه با این فیلمه: inception

جانی دپ هم به شکل حیرت آوری کاندید دو گلدن گلاب در یک رشته خاص شده!

در میان هنرپیشه های دیگر هم که کاندید شدند، می تونم به آن هاتاوی و جیمز فرانکو، مجری جوان و امسال اسکار اشاره کنم!

با این که از آکادمی ها انتظار میره بیشتر جوایز رو به شبکه اجتماعی بدن ولی امیدواریم در حق یکی از بهترین فیلم های سال، یعنی Inception نامردی نشه.

همین طور دیده نشدن فیلم جزیره شاتر اثر مارتین اسکورسیزی در کاندیدها یک تراژدی تلخ به حساب میاد. مخصوصا با بازی به یاد ماندی دی کاپریو و کارگردانی حیرت انگیز اسکورسیزی.

از گلدن گلاب نا امید شدم.

لینک کاندیداها رو  اینجا ببینید.

خداحافظ لسی


Leslie Nielsen

1926-2010

کمدینی دوست داشتنی و بی تا در سینمای امروز جهان، از دنیای بازیگری کناره گیری کرد و دیگر در هیچ فیلمی نقشی نخواهد داشت.

سریال قلب یخی (محمدحسین لطیفی)

هفتۀ پیش رفتیم شمال و طبق سنت قدیمی هر شب یه فیلم ایرانی تماشا کردیم. "دموکراسی تو روز روشن" رو دیدیم که چون قبلا محسن درباره اش نوشته و تقریباً نظر منم همونه درباره اش نمی نویسم. 

 

سریال قلب یخی، که اولین سریال مخصوص شبکۀ نمایش خانگیه، بنا بر ادعای سازندگانش "برای ذهن چاووشگر تماشاگر ساخته شده" و تابحال ۱۰ قسمت اولش توزیع شده. 

 

وقتی CD رو Play کردم و تصویر شروع شد، فکر کردم دارم تبلیغات قبل از فیلم رو تماشا می کنم. می خواستم بزنم جلو که متوجه شدم این فیلمه که داره play می شه نه تبلیغ! ساختار سکانس اول به شکلیه که فکر می کنین دارین یکی از این تبلیغات مربوط به مثلاً امداد خودرو سایپا رو تماشا می کنین! توپی که روی زمین جلو می ره، یکی شوتش می کنه، پسربچه ای که دنبالش می دوه، توپ که وارد جنگل می شه... تا نهایتاً می رسه به یه جنازه! ساختار این سکانس انقدر ضعیف، ابتدایی و کلیشه ای هست که انگار داد می زنه: بقیه شو تماشا نکن! 

 

جدای از بازی های بسیار بسیار بد و مصنوعی، طراحی لباس خنده دار (خصوصاً برای سکانس شو لباس)، دیالوگ های بی معنی و تدوین اعصاب خوردکن، بزرگترین ایراد اپیزود اول مربوط می شه به فیلمنامه اش. 

 

در اپیزود اول چند داستان بطور موازی پیش می ره که هر کدومش یه معما در دلش هست: جنازه ای که در جنگل پیدا می شه، دختر مدلی که ربوده می شه، زنی که رگشو می زنه، پسری که جاقوکشی کرده، مردی که به طرز مشکوکی با تلفن حرف می زنه... 

 

اینهمه معما برای یک قسمت خیلی زیاده و اصلا کار رو خراب می کنه. اگه به سریال های اینچنینی مثل Lost نگاه کنیم، می بینیم که در اپیزود اول فقط یک معما مطرح می شه: اینکه صدای عجیبی که در دقایق پایانی اپیزود از جنگل شنیده می شه چیه؟ همین. 

 

به گفتۀ کسانی که سریال رو دنبال می کنن، از قسمت هفتم به بعد خیلی جذاب و هیجان انگیز می شه. 

 

و این دقیقاً تفاوت سریال های ماست با سریال های هالیوودی. در سریال های ایرانی همیشه بدترین قسمت، قسمت های ابتدایی سریال هستن در صورتیکه سریال های خارجی رو طوری طراحی می کنن که به جذابترین شکل ممکن شروع بشه. کافیه اپیزود اول سریال فلاش فوروارد رو ببینین تا دلتون بخواد بقیه اش رو هم تماشا کنین.

پت گرت و بیلی د کید


پت گرت و بیلی د کید   / Pat Garret & Billy the Kid

ساخته: سام پکین پا /  Sam Peckinpah

***

Spoiler

 این متن ممکن است داستان فیلم را تا به آخر بگوید.


***

پت گرت و بیلی د کید، دو دوست بوده اند. در کوران حوادثی که بر این دو گذشته، پت کلانتر شده است. بیلی هم کسی را کشته. تا این‌جا را در نریشن  و نماهای اول فیلم می‌بینیم. پت به نزد بیلی می‌رود که دستگیرش کند. بیلی به این بهانه که در حال حاضر سرش را پایین انداخته و سرگرم کار خودش است تن به تسلیم نمی دهد و با هم درگیر می شوند و ........

سام پکین پا، چند فیلم در ژانر وسترن ساخت که خوش ساخت ترین آنها همین پت گرت و بیلی د کید است.  با بازی جیمز کابرن فقید (پت) و کریس کریستوفرسون (بیلی).

ادامه مطلب ...

Machete (رابرت رودریگز – ۲۰۱۰)

فیلم جدید رابرت رودریگز رو می شه دنبالۀ آثاری همچون Desperado، Once upon a time in Mexico و Planet Terror به حساب آورد. فیلمی در سبک Exploitation که با نمایش عریان خشونت، خونریزی و کشت و کشتار انتقام جویانه داستانش رو پیش می بره. علاقمندان سینمای تارانتینو و رودریگز با چنین سبکی آشنایی دارن و تا حد زیادی هم انتظاراتشون برآورده می شه.

داستان فیلم از آنونسی که بین قسمت هایی از فیلم Grindhouse به نمایش دراومد الهام گرفته شده: داستان یک افسر پلیس مکزیکی به نام Machete که با گروهی از سیاستمداران جمهوریخواه افراطی که موافق برخورد شدید با مهاجرین غیرقانونی به داخل خاک آمریکا هستن درگیر می شه.

داستان چیزی بیشتر از این نیست و مثل دسپرادو، فیلم بیشتر بر صحنه های درگیری و کشتار تکیه داره. هر چقدر قهرمان دسپرادو (آنتونیو باندراس) در کار با انواع سلاح گرم مهارت داشت، در این فیلم  Machete در کار با قمه و چاقو! حتی در سکانسی از فیلم که باید برای انجام ماموریتی یک سلاح انتخاب کنه، از بین تمام سلاح های گرم مدرن، باز هم اولین انتخابش یک قمۀ بزرگه.

از طرف دیگه هر چقدر قهرمان فیلم دسپرادو خوش قیافه بود و پراحساس (ال ماریاچی نوازندۀ گیتار هم بود)، در این فیلم قهرمان فیلم (دنی ترخو) به غایت زشت و بدقیافه اس و هیچ نشانی از احساس درش دیده نمی شه. اصلاً این بازیگر همون کسیه که در فیلم دسپرادو نقش منفی رو بر عهده داشت و ظاهراً قبلاً در زندگی شخصیش هم یک خلافکار تمام عیار بوده.

کارگردان برای جبران چهرۀ زمخت قهرمان فیلم و بزرگنمایی زشتی ظاهریش، دوستان و همراهان Machete رو از بین بازیگرانی انتخاب کرده که جالب توجهن: جسیکا آلبا، لیندزی لاهن و میشل رودریگز (همون آنا-لوسیای سریال Lost) و البته رابرت دنیرو در نقش سناتور جمهوریخواه.

چند نما در فیلم هست که به شدت دسپرادو رو به یاد میاره، خصوصاً جایی که قهرمان فیلم و جسیکا آلبا روی تخت خوابیدن که Machete با صدای قدم های آدم بدها از خواب بیدار می شه و سایۀ اونها رو روی پردۀ اتاق می بینه.

اگر خواهان دیدن فیلمی هیجان انگیز، پر از قطع شدن سر و دست و فرو رفتن قمه در شکم و چشم و چار آدم بدها هستین، Machete انتخاب خوبیه. اگر طرفدار سبک سینمای رودریگز هستین، با اینکه دیدن این فیلم تجربۀ Sin City یا حتی دسپرادو رو به همراه نداره، اما در نهایت شما رو راضی نگه می داره.

پوپک و مش ماشالله


پوپک (مهناز افشار) برادر زاده احترام السادات خانم (مریم امیرجلالی) که کاروان دار سفرهای زیارتی است، بعد از عمری از خارج وارد کشور می شود. سکته احترام السادات و بستری شدنش در بیمارستان موجب می شود که مش ماشالله (فرهاد آییش) مباشرش، نگهداری از او را  وظیفه و حق خود بداند. نتیجه برخورد او که یک فرد مذهبی و سنتی و پایبند به اصول دین است، با پوپک فیلمی سرگرم کننده به وجود آورده که می توان در یک بعدازظهر جمعه به دیدنش نشست.

فیلم در مورد ماشالله چندان موضع گیری مثبتی ندارد. تماشاچی هم به هم چنین. چرا که ماشالله که مدام جانماز آب می کشد و اصول دین به رخ دیگران می کشد، خودش هم نم کرده ای دارد. زهره خانم (بهاره رهنما). او در برخورد و قرار و مدار با زهره خیلی در بند باورهای دینی اش نیست. و صرف این که قصد ازدواج با او را دارد،  روابط  با زهره را برای خودش مجاز می کند. او برای تماس با زهره حتا به اینترنت پناه می آورد و دهها ایمیل برای او می فرستد و ....

فیلم ساخته فرزاد موتمن است. سناریو از ایمان صفایی و سروش صحت که نقش دوست پسر پوپک را هم دارد.

امین حیایی هم نقشی چون بسیاری از فیلم های دیگرش دارد. جوان تحصیل کرده ای که کارش زدن زیرنویس بر روی فیلم های خارجی و فروش قاچاقی آن هاست.

به نظر می رسد که این فیلم پرفروش ترین فیلم امسال بشود. که درصد بالایی از این فروش را به درستی مدیون فرهاد آییش است. آییش به تنهایی در هر فیلمی که بازی می کند، یکی از ستونهای آن محسوب می شود.  تماشاچیانی چون من را هیچ یک از عوامل دیگر فیلم، بی این که بخواهم قضاوتی درموردشان بکنم، جذب دیدنش نمی کرد. کسانی چون من را جمع کنید با  آن هایی که برای دیدن سایر عوامل فیلم راهی سالن های سینما می شوند. بهرحال بعد از مدتها شاهد فیلمی در ژانر کمدی در سینمای ایران هستیم که نمی توان نام آبکی بر آن گذاشت. این فیلم در قد و قواره خودش و در فضای کنونی سینمای ایران یک کمدی خوبست.

عکس از اینجا

دموکراسی توو روز روشن



عکس از سینما پرس

دموکراسی توو روز روشن

ستوده، یکی از سرداران دوران دفاع مقدس، در اثر انفجار بمبی که در اتوموبیلش کار گذاشته شده زخمی شده و به اغما می رود. در این حال به عالم برزخ می رود و بر سر رفتنش به بهشت مدعی شهادت شده و شروع به چانه زدن با مقامات آن جهان می کند. غافل از این که دروازه بهشت به سادگی به روی هر کسی باز نمی‌شود و سردار باید برای نقاط تاریک زندگیش توجیه منطقی داشته باشد.

*** ادامه مطلب ...

خداحافظ آرتور، خدا حافظ تونی


آرتور پن

1922-2010

کارگردان فیلم جاودانی بانی و کلاید هم حوصله اش سر رفت

***

بت های نسل من یک به یک رخت بر می بندند

انگار یواش یواش نوبت خودم هم دارد می رسد

بیخیال، خودم را نمی توانم بکشم که



تونی کورتیس

1915-2010


تونی می گفت:

موقعی نقش بازی می کنم که در ازای آن پول بگیرم.

توی کرتیس را در سومین جشنواره فیلم تهران ببینید.

دختری با خالکوبی اژدها

سال گذشته فیلم Let the Right One In رو از سینمای سوئد دیدم که فیلم خوبی بود. "دختری با خالکوبی اژدها" قسمت اول از سه گانه ای هست که با دو کاراکتر ثابت لیزبت سالاندر (هکر حرفه ای) و میکائیل بلومبرگ (خبرنگار روزنامۀ میلنیوم) ساخته شده و هر سه فیلم هم تمی جنایی/تریلر دارن.

داستان فیلم دربارۀ روزنامه نگاریه که به دعوت مرد ثروتمند به جزیره اش دعوت می شه تا دربارۀ دختری که چهل سال قبل به طرز مشکوکی ناپدید شده تحقیق کنه. میکائیل در مسیر تحقیقات با لیزبت آشنا می شه که یه هکر حرفه ای کامپیوتره و می تونه به هر چیزی که می خواد دست پیدا کنه. فهرست مظنونین، که شامل اعضای درجه اول خانوادۀ دختره، مرحله به مرحله کوتاه تر می شه و اونها در حین تحقیقات به قتل هایی پی می برن که در همون زمان اتفاق افتاده. دختران نوجوانی که به طرزی فجیع، برای مراسم مذهبی عجیبی قربانی شدن...

فیلم به خوبی پیش می ره و قدم به قدم اطلاعات مورد نیاز رو به بیننده منتقل می کنه. کاراکترهای اصلی فیلم از تماشاگر جلوتر نیستن و بیننده در کشفیات اونها شریکه و می تونه در هر مرحله حدس هایی بزنه.

اختصاصی بودن جزیره و بسته بودن تنها راه ارتباطی اون با خشکی باعث می شه فهرست مظنونین از تعداد خاصی تجاوز نکنه. کسانی که روز ناپدید شدن اون دختر برای یه مهمونی به جزیره دعوت شده بودن.

فیلمنامه طوری نوشته شده که هر یک بیست دقیقه یکبار اتفاق جدیدی رخ می ده و همین موضوع باعث می شه متوجه گذشت زمان دو ساعت و نیمۀ فیلم نشیم.

قسمت دوم این فیلم با عنوان The Girl Who Played with Fire و قسمت سومش هم The Girl Who Kicked the Hornet’s Nest نام داره.

طبق معمول آمریکایی ها قصد دارن نسخۀ هالیوودی این فیلم رو بازسازی کنن که مطمئناً بهتر از نسخۀ اصلی نخواهد شد، البته پاستوریزه تر از نسخۀ سوئدی خواهد بود.

سقوط بلک هاوک


یادداشتی از: سیروس محمدی

سقوط بلک هاوک

کارگردان : رایدلی اسکات

 فیلم را از یک سوپری (بقالی سابق) خریدم. با دوبله نسبتا خوب و به اعتبار نام کارگردانش. ظاهرا داستان نبردی است که نیروهای امریکائی پس از شکست در ان سومالی را ترک میکنند.نبردی خیابانی که با چیره دستی کم نظیری روایت میشود. ضرب آهنگ تند فیلم به نحو شایسته ای از ابتدا تا به انتها حفظ  و تماشاگر را درگیر میکند. مونتاژ فیلم سهم اساسی در این جا دارد که در کنار سایر عوامل مثل فیلمبرداری بسیار خوب، بازی هنر پیشگان، موسیقی بجا و با استفاه از تم های افریقائی، بیننده را از ابتدا تا به انتها مجذوب این نبرد میکند. وجود هلیکوپتر ها که نقشی اساسی در این درگیری دارند و استفاده از نماهای هوائی، جغرافیای فیلم را کاملا ترسیم و بار مهمی از هیجان را منتقل میکنند. شخصیتهائی را که رایدلی اسکات ترسیم کرده، همه انسانی و قلبل لمس اند.ترسها و شجاعت ها همه پذیرفتنی و به دور از کلیشه اند. از دیگر نکات ان جلوه های ویژه است که به زیبائی در جای جای فیلم استفاده شده است. عکس العمل مردم شهر و برخورد شبه نظامیان تصویر تمام عیاری از یک شهر بی دولت و بی قانون است . همان سومالی که اکنون همه با وضعیت آن آشنایند. کارگردان موفق می شود هراسی را که این کماندو ها که برای یک عملیات محدود وارد شهر شده اند و در آن گیر افتاده اند به خوبی منتقل کند و لحظات بروز احساسا ت انسانی مانع از آن میشود که فراموش کنیم هر دو طرف ماجرا انسان هائی هستند که در این جهنم گرفتار شده اند.