فیلم هایی که می بینیم

فیلم هایی که می بینیم

رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند. (فدریکو فلینی)
فیلم هایی که می بینیم

فیلم هایی که می بینیم

رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند. (فدریکو فلینی)

Inland Empire


نمایی از فیلم Inland Empire

میدانید؟ وقتی در جایگاه دیوید لینچ باشید، دیگر هر فیلمی را می توانید بسازید. اگر کسی هم سر در نیاورد، متهم به عدم آشنایی با زبان سینما می شود. متهم که چه عرض کنم. مجرم می شود.

فیلم Inland Empire را تا کنون دو بار دیده ام. یعنی تکه تکه و سکانس به سکانس. نه این که دوبار از اول تا آخر  و یکسره به تماشایش نشسته باشم. بعضی سکانس ها را بیش از دوبار دیده ام. این دیدن ها هم از شمار در رفته. این فیلم را اول به بهانه دیوید لینچ و دوم به بهانه جرومی آیرونز دیدم. هرچند نقش جرومی هنوز برایم جا نیافتاده و این که در این فیلم چه کرده که من ندیده ام. چرا که  نقش وی تا کنون برایم ناشناخته مانده است. چونان حدود شاید شصت درصد فیلم. جرومی از آن دسته هنرپیشگانی نیست که نقشی را در فیلمی بپذیرد که از هر کس دیگری هم بر می آید. مگر این که خواسته باشد در روزمه اش، کار با  دیویدلینچ هم بیاید.

ادامه مطلب ...

Spider


رالف فینس در نمایی از Spider

دنیس (رالف فینس)، بیماری روانی ساکن در تیمارستانی در لندن، در پی بهبودی نسبی به آسایشگاه آزادتری انتقال می‌یابد. فیلم مروری است بر گذشته او تا کنون، به روایت ذهن بیمارش.

***

ادامه مطلب ...

در رثای جان فورد


جان فورد

۱۸۹۴-۱۹۷۳

یادت هست آن جایی که شیپور بیدار باش می زدند یا شیپور هر چیز دیگر که بود و آن سرباز می دوید به طرف سکویی که وسطش تیر پرچم بود که پرچم را بالا بکشد و همین طور که می دوید با یک لگد یک بطری خالی مشروب را از سر راه می پرانید، یادت هست؟*۱

........... بعدش آن جا که جنوبی ها سرباز نداشتند، سرباز کم داشتند که بفرستند به جنگ و بچه مدرسه ای ها را به صف کرده بودند و لباس پوشانده بودند و اسلحه داده بودند و روانه کرده بودند و بچه ها چه عشقی می کردند با آن لباس و اسلحله و بعد همین طور که داشتند می رفتند و از توی خیابان های این شهریا دهکده رد می شدند، نشان داد پشت شیشه پنجره طبقه بالا، دو تا بچه که گلو درد داشتند و گلویشان بسته بود ایستاده اند و با چه حسترتی به بقیه بچه ها نگاه می کنند که دارند می روند جنگ....؟*۲

گمانم همین جاها بود که یکی از پسر بچه ها با وجود این که مادرش گفته بود نباید برود جنگ، یواشکی آمده بود توی صف، پیش بچه های دیگر و مادر، آمد و گوش او را گرفت و کشان کشان برد خانه. (این بچه یک طبل گنده همراهش بود، قرار بود طبال صف باشد). بعدش که صفه بچه ها راه افتاد نشان داد که از پنجره عقبی یک خانه، اول یک طبل گنده افتاد بیرون و بعد هم یک سرباز کوچولو پرید بیرون و طبل را بغل زد و حالا ندو، کی بدو.....*۳

 

۱ – قلعه آپاچی

۲و ۳ – سوارکاران

 

***

مجله سینما ۵۲ شماره سوم، مهرماه ۱۳۵۲

بخشی از یادداشت پرویز دوایی در رثای جان فورد

رومن پولانسکی آزاد شد.


رومن پولانسکی کارگردان مطرح سینما که چندی پیش به دستور آمریکا، در ژنو دستگیر شده بود، آزاد شد. دولت سویس ضمن صدور دستور آزادی رومن، دولت آمریکا را به دلیل پافشاری در این امر  و عدم ارائه شهادتی مستند در این زمینه، که آمریکا مدعی در اختیار داشتن آن است، سرزنش کرد.

پولانسکی به دلیل شکایت والدین یک دختر سیزده ساله از او، برای داشتن رابطه با دخترشان تحت تعقیب آمریکا بود. به همین دلیل رومن برای دریافت جایزه اسکار به خاطر فیلم پیانیست هم، نتوانست در مراسم شرکت کند و اسکارش بعدن توسط هریسون فورد در پاریس به وی تقدیم شد.

این دختر وقتی بزرگ شد و اختیارش به دست خودش افتاد از شکایت خود صرفنظر کرد. ولی دولت آمریکا کماکان پیگیر این اتهام است. چرایش را نمی دانیم. شاید روح هیتلر از این که از خانواده پولانسکی، در ماجرای هولوکاست، این یکی زنده مانده درعذاب است. و این روح در کسی در آمریکا رخنه کرده و می خواهد کار رومن را هم یکسره کند.

***

خبر را بخوانید

تیتراژ

خدا حافظ محمود


محمود بهرامی

1316-1389

پخش قسمتی دیگر از سریال در گذشت هنرمندان  میهنمان.

کسی مژده پیش .....

Prince of Persia (مایک نیوول – 2010)

از زمانی که خبر ساخته شدن Prince of Persia رو شنیدم منتظر بودم ببینم اقتباس هالیوود از این بازی کامپیوتری قدیمی و دوست داشتنی به چه شکل هست. این فیلم، جدای از سوژه، برای ما ایرانی ها اهمیت دوچندانی داره چون بعد از مدتها فیلمی ساخته شده با محوریت یک کاراکتر "مثبت" ایرانی. 

اما متاسفانه باید بگم که فیلم هیچ کدوم از انتظارات منو برآورده نکرد. فیلمنامه ای که از روی بازی نوشته شده، مثل اغلب اینجور فیلم ها، فیلمنامه ایست ضعیف با پرداخت بد. جلوه های ویژه در حد متوسط هست و بازی ها به شدت معمولی. حتی هیچ نماد یا نشانی از تمدن ایران باستان در این فیلم دیده نمی شه؛ نه در طراحی لباس نه در طراحی صحنه. حتی در برخی موارد لباس هایی تن بازیگران کردن که هیچوقت در دربار رسم نبوده.

داستان فیلم دربارۀ "دستان" پسر یتیمی هست از خانواده ای معمولی که بعد از راه پیدا کردن به کاخ پادشاه، باید در برابر دشمنان از یک خنجر جادویی محافظت کنه. خنجری که قابلیت برگردوندن زمان به عقب رو داره...

حالا در این بین دختری هم هست و عموی بدذاتی و برادری و... .

اگر بخاطر علاقه به بازی کامپیوتری بخوایم فیلم رو ببینیم، می خوره تو ذوقمون! اگه بخاطر تماشای فیلمی دربارۀ شکوه ایران باستان بخوایم فیلم رو ببینیم مایوس می شیم... اگر بخاطر جلوه های ویژه یا تصویربرداری خارق العاده، باز هم ناامید خواهیم شد... فقط اگر بخاطر یک ساعت و نیم سرگرمی، بدون سوال، بدون عمیق شدن، بدون هیچ انتظاری به دیدن فیلم بشینیم شاید از فیلم خوشمون بیاد.

به نظر من این فیلم می تونست خیلی بهتر از این باشه و حتی به فیلمی موفق و دنباله دار تبدیل بشه، تنها در صورتیکه کمی بیشتر روی فیلمنامه کار می کردن تا انگیزه های شخصیت ها رو موجه جلوه بدن و کمی بیشتر به شخصیت پردازی توجه می کردن. با وجود این ساخته شدن قسمت دوم چنین فیلمی هم دور از انتظار نیست.

کازابلانکا


کازابلانکا *****

امشب کازابلانکا ساخته تحسین برانگیز مایکل کورتیز را برای نمی دانم چندمین بار، دیدم و می خواستم که در مورد آن بنویسم. در مورد فیلمی که از سال 1942 تا کنون فیلم مطرحی بوده است. چه از نقطه نظر کارگردانی و فیلم و سناریو که در هر سه مورد اسکار  گرفت و چه از نقطه نظر فیلم برداری سیاه و سفید و نورپردازی  و نیز اداره دشوار پس زمینه. چرا که بسیاری از سکانس‌ها در کازینویی شلوغ و نماهای بیرونی فیلم بردای شده است. کازابلانکا بارها در فیلم های مختلف به گونه ای مطرح شده است. حداقل یک بارش را به یاد دارم که دستمایه وودی آلن شد تا از آن در فیلم "دوباره سعی کن سام" نهایت حسن استفاده را بکند. هرچند که این دومی ساخته هربرت راس بود ولی سناریوی آن کار وودی آلن است. ولی چیزی مانع از نوشتن در باره فیلم شد و آن این بود که دیدم فیلم به زبان پارسی است. نوستالژی اجازه پرداختن به فیلم را نداد. در باره فیلم بسیار می توانید این جا و آن جا بخوانید. از جمله در IMDB. هرچند این روزها فیلتر شده است. یکی دیگر از عجایب دنیای فیلترینگ در این رژیم. بهرحال با هر فیلتر شکن درپیتی هم باز می شود.

ادامه مطلب ...

مهلکه Hurt Locker


کارگردان: کاترین بیگلو Kathryn Bigelow

مردی است این خانم <کاترین بیگلو>. نه از این جهت که مرد بودن برای یک خانم هنری، یا مزیتی، یا فضیلتی باشد. بلکه از این نظر که در فیلم زیبایش هیچ اثری از این که کارگردانش یک زن است پیدا نمی کنید. بیگلو محیط خشن و عاری از عاطفه یک جنگ را چنان تصویر کرده است که کمتر مردی توانسته آن را چنین بیان کند. انچه در" مهلکه " با آن روبرو هستیم جنگی است که در عراق جریان دارد. و آنچه بیگلو توانسته انجام دهد روایت بدون جانبداری و بی قضاوت شخصی از این جنگ است. و احتمالا همین توانست فیلم را موفق به ربودن اسکار امسال، از نزدیکترین رقیبش، یعنی" اواتار" بکند. رقابتی تماشائی بین زن و شوهر سابق.

هرچه " اواتار" دور از زمین میگذرد اما مهلکه حکایتی زمینی است. حکایت یک جنگ کثیف که معدودی آن را به راه انداخته اند و کثیری در آن گرفتار شده اند. هر دو طرف میترسند. هردو طرف میکشند. وهردو طرف کشته می شوند بی آنکه قهرمانی در میان باشد. مردان یک طرف در چارچوب دیسیپلین نظامی از اوامر مافوقشان اطاعت میکنند و مردان طرف دیگر با حس تنفر از اشغالگری وارد این مهلکه شده اند.  اما آنچه باقی می ماند تنها نفرت است و انزجار و اجساد و انفجار. بیگلو طرف هیچکدام را نمی گیرد. اما به خوبی موفق می شود این محیط پر از ترس و نگرانی را که در آن هر کس می تواند یک بمب گذار یا یک تیرانداز و یک دشمن خطرناک باشد به پرده سینما بکشد. در این محیط کسی از ابراز ترس خود از مرگ ابائی ندارد و هیچکدام از طرفین نمی خواهند بمیرند. چه سرباز امریکائی و چه بمب گذار انتحاری . اگر استثنائی وجود دارد نه قهرمانی است، بلکه از دست دادن همه علائق است. الا یک چیز که شاید نجات جان دیگری باشد و شاید راز ناگفته یک مرد.

 فیلمبرداری در اردن انجام شده زیرا که محیط بغداد جنگ زده امکان چنین کاری را نمی داد ولی به خوبی با محیط اصلی تطابق دارد. بازی ها از نقش های اصلی گرفته تا نقش هائی که توسط هنرمندان آواره عراقی ایفا شده همه قابل تحسین است. اما میتوان گفت که دوربین یکی از مهمترین نقش آفرینان فیلم است که بار مهمی از انتقال مفهوم را به عهده دارد. فیلمبرداری یکدست، به خوبی  محیط نا امن را القا میکند و از امتیازات ویژه این اثر محسوب می شود.

کاترین بیگلو فیلم جدیدش را در یکی از نواحی مرزی و خطرناک امریکای لاتین شروع کرده است. به نظر میرسد این خانم علاقه خاصی به این محیط های نا امن دارد.  امیدواریم در فیلم جدیدش هم موفق باشد.

آلفرد هیچکاک


آلفرد هیچاک کارگردان بی بدیل سینما، در همه فیلم هایش چند ثاینه ای حضور داشت. که البته این ثانیه ها یک رقمی هستند. ولی در یکی از شاهکارهایش یعنی:

"Dial M for a Murder"، یک تکخال رو کرد. آن هم حضورش در یک عکس بود.

فیلم های او را ببینید. برای هر چندمین بار. هر بار تازه تر از گذشته است. و هر بار بیشتر باور می کنید که چرا نامش را امروزه، حتا کسانی که فیلم هایش را ندیده اند هم، می دانند.

هر بار که این عکس را می بینم، به این فکر می کنم که برای گرفتن آن، چه قدر کار شده است.

آلیس در سرزمین عجایب (تیم برتون - ۲۰۱۰)

بعد از فیلم خوب سوئینی تاد، به شدت منتظر ساختۀ جدید تیم برتون بودم و وقتی شنیدم باز هم قراره با همسرش (هلنا بونهام کارتر) و جانی دپ همکاری کنه اشتیاقم برای دیدنش بیشتر شد.

آلیس... یکی از شاهکارهای تیم برتون (در حد Big Fish) نیست، اما هیچ چیزی از جذابیت های آثار قبلی برتون کم نداره. دنیای تیم برتون دنیای آدم های عجیب و غریبه، با مدل موهای غیرمعمول و گریم های خاصی که فقط و فقط در فیلم های برتون دیده می شه.

سبک بازی ها – با اینکه تکراری و غلو شده اس – اما هنوز هم دلنشینه. جلوه های ویژه عالیه و موسیقی هم اون چیزیه که تنها در آثار تیم برتون شنیده می شه. قطعاً تمااشای این فیلم در فرمت اصلی سه بعدی جذابیت بسیار بیشتری داره که خب ما اینجا در سیستم های خانگی از دیدنش محرومیم.

شاید تماشاگران بزرگسالی که به تماشای سوئینی تاد و Big Fish و Sleepy Hollow علاقمند هستن از این فیلم چندان لذت نبرن. اما برای تماشاگران سنین پایین تر و حتی اونهایی که به تماشای دنیاهای تخیلی و فانتزی کودکانه علاقمند هستن جذابیت های زیادی داره.

فیلم بعدی تیم برتون frankenweenie نام داره که قراره نوامبر سال ۲۰۱۱ به نمایش دربیاد. از الان منتظر این فیلم هستم!

ژادویکا بارانسکا در تهران


بهترین بازیگر زن سال ۱۹۷۶ برلین در سینما دیاموند تهران

ژادویکا بارانسکا Jadwiga Baranska -بهترین بازیگر زن سال ۷۶ برلین- بخاطر فیلم "شبها و روزهاNoce i dnie" به همراه "یرژی آنتچاکJerzy Antczak " کارگردان همین فیلم  و برنده شیر طلایی برلین و "بین چی یک" هنرپیشه دیگر فیلم، بعد از نمایش فیلمش در بخش جشنواره جشنواره ها، به تماشاگران معرفی شد و مورد تشویق حاضران قرار گرفت.

***

نقل از:  بولتن روزانه پنجمین جشنواره جهانی فیلم تهران

پرسی جکسون و خدایان یونان: دزد صاعقه (کریس کلمبوس - ۲۰۱۰)

پرسی جکسون سوژۀ نسبتاً خوبی داره: پسری که متوجه می شه ریشه اش به خدایان یونان باستان می رسه... 

این فیلم پرخرج چند ماه پیش اکران شد و فروش خوبی هم داشت اما اونقدر که سازندگانش انتظار داشتن مطرح نشد. فیلم از جلوه های ویژۀ خوبی برخورداره و بازی ها قابل قبول هستن. کارگردانی بر عهدۀ کریس کلمبوس هست که دو قسمت اول هری پاتر رو در کارنامه داره. گروه خوبی دور هم جمع شدن، اما نتیجه اونی نیست که توقع داریم. 

دلیل این امر به نظر من عجلۀ نویسندگان در نوشتن مقدمه و رسیدن به ماجرای اصلیه. این عجله باعث شده پایه های داستان بدون استحکام باشه و انتقال از فضای رئال به فضای تخیل با چنان شتابزدگی صورت بگیره که بیننده چیزهایی که می بینه رو باور نکنه.

شاید سازندگان این فیلم به دنبال موفقیت سری فیلم های هری پاتر سراغ چنین سوژه ای رفتن اما نتونستن اونطور که باید در کارشون موفق باشن. تفاوت اصلی پرسی جکسون و هری پاتر در اینه که ما دنیای جادوگرها، مدرسۀ هاگوارتز و بدذاتی لرد ولدمورت رو باور می کنیم اما اینجا نه. نیروی شر دلیل منطقی برای بد بودنش نداره و حتی هدف پرسی جکسون از جنگ با نیروهای شر زیاد منطقی نیست. 

پرسی جکسون می تونست خیلی بهتر از این باشه، به شرطی که با دقت بیشتری روی جزئیاتش کار می شد و انقدر به هری پاتر شبیه نبود.